رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
...اگر فرمانت پذیرم، میدانم که روزگاری دراز به پشیمانی و افسوس خواهم بود؛ چه مرا دربرگیرد و پذیرا باشد، چه به هر گونه که خواهان، از درب دلم برانَد."
پس با آوایی لرزان دم میزنم:
- دوستت دارم!
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________
۱. بهسان ارزن: به مقدار خیلی کم
...در میان سیلی از مردم دون و پچپچوار تنها گذاشتم و اکنون پس از سالها او را در میان همان مردم میبینم که بیباکانه کف میزند و پای میکوبد که های من!
به راستی این من است که زمین میخورد و عرق شرم میریزد!
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________
۱. بیداد...
...خونِ رفته میسوزد، به آتش پیش پای میسپارم و با خندهای دیوانهوار نابودیاش مینگرم.
شیفتگی ناهنگام، دلبرِ بیگانه، خوشآوا، مایهی شگفتی و خنده و به نام دیدارهای بینام و نشان و خستهکننده، پوزش و بدرود از شما!
#تیرالین
#پیچ_و_خم_دنج
#دل_نوشته
_______________________________________
1. رسته: رها
او به مانند هیچ یک از روزهای دیوانگی نیست؛ ولی بهسان همهی آن روزها.
چشمها خواهان گریستنِ سخت چون هنگامی که ز دست برفتی، ولی کجاست آن اشک و گریست[1]؟
دل شاید بخواهد به دیدارت بیاد و از شور تو سینِه را بدرود، ولی کو آن دیدار خواهی و شور؟
باید که لـ*ـبها به شنیدن بازگشتت به خنده شکفته شوند، ولی...
...به آسمان برخیزد، چنین زمزمه میکند:
- در پی این دیوانه بودن تنها بی پا و سرت میکند!
دَمی لرزان میگیرم و گرفته پاسخ میگویم:
- من... به بی پا و سرت بودن در راهت خشنودم، اگر که به راستی... همراهم باشی.
پس چشم فرو میبندم و او واپسین را پچپچوار دم میزند:
- هستم.
#تیرالین
#پیچ_و_خم_دنج...
...بس در آن دریای ژرف فرو خواهم رفت.
که اگر گریزان نباشم، کس مرا رهایی دهندهاش نباشد؛ دستکم خودت، دلبر شیرین!
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
****
دلبر... دلدار... معشوق... هر که هستی بازا!
بگویمت دلبر طناز، جای افسوس و خنده نباشد؟
تو دیوانهای یا که من؟
من دلدارم یا که تو؟
دلبر! به فالم...
...بودم و دل بر دیگری داده. به راستی من چه بودم؟
ولی هر چه بودم، هستم و خواهم بود؛ تا این جهان پابرجاست و ریشهی شیداییات در دل، من سودای دیدارت در سر دارم و تشنهی آن نگاه خیرهات باشم.
ای سر و سامانِ منِ شیدا؛ تا هنگامهی دیدارت با این دلداده، بدرودت و بدرودت...
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
...هنگامهی بازگشت است!
ترانهسرایی میگفت:
- دلدار من، دلدار من دل میبری و میروی...
به گمانم از توی بیوفا، از توی ستمکار سخن میگفت و این تویی که من هر دم ناسزایش میگویم؛ بسی با یک نگاه ژرف و پاک دل مرا برده...
پس بس است دیگر... بیا و دل رمیدهی مرا مرهم باش!
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
...ابرو و گذر چرا!
و بدان ما میتوانستیم به ناموری شیرین و فرهاد رسیم، اگر که پلهای پشت را به آتش دوزخ دگرگون[4] نمیساختیم.
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
#تیرالین
#TO_NO_ONE
_______________________________________
۱. دگرگون: تبدیل
۲. نوشیدن سیاهی افسون: تجربه ی اتفاقات ناگوار و حال بد
۳. آبی آسمان...
...لَب به خنده گشود، من نیز.
ولی گویی راست سخناند، آنان که میگویند هر آغازی پایانی دارد.
پایان ما نیز یک گفتگوی نفرینی و ناچیز بود؛ ولی همان ناچیز نام سیلی سرخم روانه کرد و تو را از برم براند.
و نیز اکنون است، که از تو تنها اندیشه مانده و دیدارهای ناخواستهی شگفت.
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
...اشک به چاشنی عرق برهیم؛ نقاب اندازیم و چه گرهای[2] است، اگر به دیدار و رسیدنی شیرین روی آوریم.
آری، گوهر شب! نزدیک آی، که من به تنهایی خوش و ناخوشت را خریدارم.
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
#TWICE
#behind_the_mask
_______________________________________
1. گره استعاره از مشکل
۲. تیمار...
...خوشرو میگویم:
- از دیدارتان نیکبختم.
و سیاه پوش وارسته در پاسخ، موسیقی را از گوشهایم دور میکند و میگوید:
- من نیز نیکبختم و...
سر به زیر میاندازد.
- گویی این همان دگرگونی جان است، که قلمها نگاشتهاند.
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________
۱. کدیور...
...این گرگ، من است، مهتر! اگر به روزگار پیشین بازگردم، آن گرگ تمامِ من است، که خونگرم زنَد و مرگ!
پس دستم گیر و بگریز!
#دل_نوشته
#تیرالین
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________
۱. به برگ کاهش می سپارند: اهمیت نمی دهند
۲. واپسین: آخرین
۳. تیمار: غمخوار
4. دگرگون: متفاوت
5. خونگر...
...که چشمانم را خسته در پیات میفرستاد؛ های من! آن دلبر پیشین به کجا است، به کدام رنگ و جامه و نگاه...
ولی در راستین و به سخنی که هم از خِرد برآید و هم از دل و جان، من درب دل بر تو بستهام و های ای پارهی جان! این حنای زیبا و خوشبوی تو، بر من هزار رنگ، رنگی ندارد!
#تیرالین
#پیچ_و_خم_دنج
#دل_نوشته
...و تو؟ نمیدانم! ولی گویی سزایت این است، که تنها میتوانی از دور گواه شادمانی و سرزندگیام باشی؛ آری! شادی و سرزندگی که هیچگاه با دلباختگی بسیارم پیشکش نکردی، والای خون به روی[2]!
#تیرالین
#پیچ_و_خم_دنج
#دل_نوشته
_______________________________________
۱. از در: شایسته
۲. خون به روی کنایه از...
...اندیشمندش را به زیر پای میگذاری؟
چگونه است..؟
اینگونه است، که من نه دیگر خواهان او، که بتوانم چشمان خیرهاش را چون دلدادگان بنامم -گرچه باشد- من تنها او را چون بیگانهای مینگرم و نه به دنبال شیداییام.
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________
۱. خودکامه...
...را بر دوش کشد، زیبا نیست؟
او تنها بر خودش گزند رسانده بود، همهی اندوهش را در بُن جان پنهان داشته بود و به گفتهی دوستی، آن درد و اندوه از چشمانش روانه بود و همهی گُناهش به زبان آوردن دلدادگی بود!
چگونه است؟
بسی رنج بار!
ولی به راستی آیا اوست که در پایان راه بگرید؟
#تیرالین
#دل_نوشته...
...همهی این نامه را نه برای نشان دادن ناتوانی و زاری خویش، که برای فراخواندن دوبارهی تو نوشتم.
آری!
اشکها را پاک میکنم، سخنان گزاف یک به یکشان را چون غباری خاکستری از سینِه بیرون میرانم و دستهایم را به سویت دراز میدارم؛ آیا نه آن هنگام که دستم باز پس گیری؟
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
...گونههایت بنگارد و خندهای از سر بد سرشتی و اهریمنی سر دهد!
شاید اگر گستاخیاش به تام رسیده بود، ناسزایی هم روانهات میکرد.
ولی در پس همهی اینها ای ماه روی، شاید که او پس از چندی رفتن و در خود بودن، با چشمانی اشکبار از سر همان دیوانگی و دلباختگی باز گردد؛ شاید!
#تیرالین
#دل_نوشته...
...مرا رها کردی و گفتی، روزی باز میگردی؛ آه، روزی!
آن روز کِی است، زیبای من؟
اینک که تو مرا به دست باد پست بهاری سپردی، بی تو ره به کجا برم؟
دیگر سخنم نمیآید؛ دلبر لغزیده پای!
پس بسی راستین خواهشمندم و تو را به دل دردمندم سوگند، که در همان روز مژده دادهات بازگرد.
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
#تیرالین