خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

استفاده هشتگ

  1. bitter sea

    دل نوشته خلسه | bitter sea کاربر انجمن رمان ۹۸

    عاقبت دیدی تمامش حرف بود؟ عاقبت دیدی کلامت زهر بود؟ صد هزار بار گفتمت؛ نگذر ز ما صدهزار بار خندیدی و سوزاندی مرا کلامی پرسیدم ز تو معشوق چیست؟ گفتی همه اش درد‌ است؛ کین دل دیوانه را معبود نیست! #خلسه
  2. -FãTéMęH-

    بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت266 از پاساژ بیرون می‌زنیم و به سمت ماشین می‌رویم. سوار می‌شویم و ساک کفش‌ها را روی صندلی عقب می‌گذارم. صاف می‌نشینم و استارت می‌زنم و می‌‌گویم: - کجا برم حالا؟ با لبخندی بزرگ که نشان از ذوقش است، می‌گوید: - بریم پارکی که همین نزدیکی‌هاست. عقبم را می‌پایم و ماشین را از پارک بیرون می‌آورم و...
  3. Tiralin

    منتخب جوهر هزارتو (جلد دوم پیچ و خم دنج) | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    من تو را در پرده‌ی نهانی دوست می‌دارم. و تو را ای دلبرم، ای از من تیغ و از تو شکافی ژرف بر پهنای دل و ای که دست‌کم بهر دوستان بازاری‌ات سخن به زبان دلدادگان خوش‌سخن می‌گویی! آیا پیغامت به شست آمد که امروز با آن جثه‌ی کوچک، خز شانه‌نشین و دستان کوچکی که بهر باران گشوده و بسته می‌شد؛ در دل...
  4. -FãTéMęH-

    بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت۲۶۵ به جلو اشاره می‌کند و می‌گوید: - اول بریم پاساژ، یه چیزی نیاز دارم بخرم. بعد از این حرفش لبخند شیطونی بر لبانش نقش می‌بندد که باعث تعجبم می‌شود. متعجب همان طور به لبخندش نگاه می‌کنم که با چرخیدنش سمتم، سریع به جلو برمی‌گردم و استارت می‌زنم. هم‌زمان با حرکت ماشین، آهنگی توسط آرام پخش...
  5. -FãTéMęH-

    بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت264 با لـ*ـب‌هایی که طرحی از لبخند را به نمایش می‌گذارند، از اتاق آقای رضایی بیرون می‌آیم و در را می‌بندم. می‌چرخم و با دیدن آرام در ابتدای راهرو، لبخندم بزرگ‌تر می‌شود. به سمتش می‌روم و همان موقع او سر می‌چرخاند و با دیدنم، تکیه از دیوار گرفته و با دستانی درهم تنیده شده، منتظر نگاهم می‌کند...
  6. خورشید حقیقت

    در حال تایپ رمان روز‌های ‌بی‌پناهی | خورشید حقیقت کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت_هفت شایان متعجب بود، چه می‌شنید؟ قابل باور نبودند حرف‌های پناهش! او از کودکی مهر شایان را به دل داشت؟ واقعا سوال اصلی این است؛ او عاشق‌تر بود یا پناه؟ جواب برای من واضح است؛ جوابی که هردو از آن می‌گریختند... . حرف‌های پناه هنوز ادامه داشت اما بی‌رمق‌تر از آن بود که بخواهد ادامه بدهد. ***...
  7. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_۱۱۲ نیم ساعتی که مامان برایش اولتیماتوم داده بود، تبدیل به دو ساعت شد و هنوز صدای بلندی مرا فرا نخوانده بود. با بی میلی، دستبند استیل طرح بابونه‌ام را روی مچم انداختم و قلابش را محکم کردم. یادم نمی‌رفت همیشه برای این دستبند چقدر ذوق می‌کردم اما حالا... در اتاق...
  8. -FãTéMęH-

    بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

    #‌پارت263 با ته خنده‌ای دست بر روی زمین می‌کشد و بلاخره یک سوزن را نشانم می‌دهد و با نیشی باز می‌گوید: - شاهکار ایشون بود. چشم غره‌ای به رویش می‌روم و همان طور که به سمت تـ*ـخت می‌روم، می‌گویم: - سوزن چرا انداختی اینجا؟ صدای بلند شدنش می‌آید و بعد صدای خودش: - من ننداختم، فکر کنم کار گیسو باشه...
  9. -FãTéMęH-

    بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت262 لبخندم محو می‌شود و می‌گویم: - آره خوبم. دست بر شانه‌ام می‌گذارد و می‌گوید: - مطمئنی؟ فقط سر تکان می‌دهم. اردلان اما مثل همیشه بیخیال نمی‌شود و باز می‌گوید: - اصلا چی شد که یکدفعه این طوری سنگ‌کوب کردی؟ هان؟ دست از شانه‌ام برداشته و می‌گوید: - اصلا طبیعی نیست به خاطر پخ یه دختر بچه،...
  10. خورشید حقیقت

    در حال تایپ رمان روز‌های ‌بی‌پناهی | خورشید حقیقت کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت_شش طولی نکشید که بساط ناهار جمع شد و پناه و شایان هر دو روی کاناپه لم داده بودند و کیک می‌خوردند. شایان در حالی که دنبال فیلمی برای دیدن می‌گشت، دست دور شانه‌ی پناه انداخت و به خود نزدیک کرد. پناه که دیگر به این غافلگیری‌های شیرین عادت کرده بود؛ لبخند زد و با آرامش سر به سـ*ـینه‌ی ستبر و محکم...
  11. Tiralin

    منتخب جوهر هزارتو (جلد دوم پیچ و خم دنج) | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    می‌گفتند نوایت سر در چاه شگفتی و نخراشی داشت، آن هنگام که با شور و خودکامگی‌ام گمان می‌بردی که شاید مچ دستانم را هنگامه‌ی شیدایی‌ات به نهانی گرفته باشی! نمای من نیز شوربختانه چون کسی می‌نمود که انگار از پاسخ آشکار راز دل می‌گریخت! باری! بشنو از این چشمان خمار و سرزنده! من آن نوای شگفت و نخراش...
  12. -FãTéMęH-

    بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت261 کمی بعد مقابل در خانه‌اشان پارک می‌کنم و پیاده می‌شوم. مقابل در سیاه رنگ می‌ایستم و همان طور که نگاهم به روی میله‌های بالای دیوار با سنگ سفید است، آیفون را می‌فشارم. صدای باز شدن در، نگاهم را از آن میله‌ها جدا می‌کند. در را هل داده و داخل می‌روم. هوای گرگ و میشی و حیاطی با سه باغچه،...
  13. -FãTéMęH-

    بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت260 آخرین خط را نیز می‌کشم و عقب می‌روم. لبخندی به روی تصویر کامل شده‌ی دخترک می‌زنم و شروع به جمع کردن وسایلم می‌کنم. با صدای در، سر بلند می‌کنم و با دیدن استاد شفقی لبخند می‌زنم و دست از کار کشیده و در سلام کردن از او پیشی می‌گیرم. همان طور که دست در شلوار کرمی رنگش فرو کرده، به سمتم...
  14. Tiralin

    ✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    دوش به نیمه، پیرامون کاخ سیاه و سرخ پرچم‌داران، در همان جای سرسبز شهریوری، این سرور تاریکی به همراه نگاهبان دژ، ملورین ادوارد به تماشایی خشنود بودند و آن تماشای خشنود ره به مهراز و تیرانایی می‌برد که چون نبردهای نوه‌ی سام نریمان¹ نمایشی از گرد‌های برخاسته بر آسمان را بر رنگ و نگار می‌آورند...
  15. -FãTéMęH-

    بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت259 او با صدایی که حسادت از آن چکه می‌کند، می‌گوید: - خوشگله؟ از منم خوشگل‌تره که به خاطرش منو رد کردی؟ بی‌حوصله نگاهش می‌کنم. اخم‌هایش زیادی درهم است. باز به حرف می‌آید: - این قدر خوب بلده دلبری کنه که لبخند از لـ*ـبات نمی‌افته؟ آره؟ مثل خودش با ولوم صدای آرام می‌گویم: - اشتباه برداشت کردی...
  16. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_۱۱۱ هنوز ثانیه‌ای از رفتن مامان نگذشته بود که آوا وارد اتاق شد. با دیدن من که گوشه‌ی اتاق کز کرده‌ بودم ترسید و چند لحظه گنگ نگاهم کرد. جلو آمد و مقابلم، روی دو زانو نشست. دستش را بند شانه‌ام کرد و محکم فشرد. - الهی قربونت برم، چرا اینجوری می‌کنی با خودت؟ صورتت چرا...
  17. Tiralin

    منتخب جوهر هزارتو (جلد دوم پیچ و خم دنج) | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

    در کارزاری که مردم دون و ناویانا با تیغ و خونگر خود، من و اندیشه‌های دگرگونم را بر کام دیو اندوه و سیاهی می‌کشانند، سرخی ناخن درخشانم بزمی دیگر را به ارمغان می‌آورد! در این بزم هر از گاهی در میان پایکوبی‌های نوجوان‌تبارم، یادی از یخ و میخ با نگار دیداری پَست¹، ازبرم درمی‌گذرد و ناسو با...
  18. خورشید حقیقت

    در حال تایپ رمان روز‌های ‌بی‌پناهی | خورشید حقیقت کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت_پنجم شایان که سکوت پناه را دید، لبخند پیروزمندانه‌ای زد و با چشمان ستاره باران به غذای اشتهاآور جلویش خیره شد؛ صبر را جایز ندانست و با ولع مشغول شد. پناه که زیر چشمی حواسش به شایان بود؛ متعجب ابرو بالا انداخت و با لبخندی زیر پوستی گفت: - آروم شایان! همش واسه خودته. تند نخور باز بگی معده...
  19. -FãTéMęH-

    بـرتـریــن۱۴۰۲☆ رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت158 هوا تاریک و جنگل در سیاهی مطلق فرو رفته است. صدای هوهوی جغدان و جیرجیر جیرجیرک‌ها سکوت سنگین فضا را می‌شکند. در میان درختان بلند، صدای سوختن هیزم‌های درون چاله‌ی کوچک، صدای آن‌ها را همراهی می‌کند. لاریسا کناری نشسته و نگاهش به آتش است و نگاه هامان به او دوخته شده، اویی که تمام این مدت...
  20. -FãTéMęH-

    بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت258 پا در سالن می‌گذارم و با دیدن پدر و آقای جعفری، سلام می‌کنم. جواب سلامم را می‌دهند. نگاه خیره‌ی دنیا را به روی خود حس می‌کنم و سعی می‌کنم نسبت به آن بی‌‌تفاوت باشم. به سمت پدر که به روی مبلمان مقابل تلویزیون نشسته‌اند، می‌روم. روی مبل تک نفره‌ای می‌نشینم و به موبایل نگاهی می‌اندازم...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا