خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

رمان چطوره؟

  • خوب

  • عالی

  • متوسط

  • خوشم نمیاد


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#61

به راه رفتن با کفش پاشنه
بلند عادت نداشت و به همین دلیل آرام راه می‌رفت...

-‌یکم تندتر بیا شرزاد...
- دارم میام دی...

سنگ جلوی پایش را ندید و نزدیک بود بیفتد که کمرش چنگ شد در دستان یک مرد...
- where are you?

هیچگاه از زبان خوشش نمی‌آمد...همیشه در مدرسه‌ پایین‌ترین نمره‌اش مربوط به همین درس مضخرف بود...
جوابی برای حرف او...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، نگار 1373 و 7 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۶۲

با همان دست‌های لرزان دسته چاقو را محکم گرفت و از کیف بیرون آورد...
بزاق دهانش را قورت داد و کمی چاقو رو بالا تر گرفت که مچ دستش اسیر دست‌های او شد و تنش قفل تن او شد....

هرکس از دور آنها را می‌دید فکر میکرد در حال معاشقه هستند...

- حیف نیست که دستای قشنگت آلوده به خون شن؟

در صدایش خنده‌ها با اهنگی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، نگار 1373 و 7 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۶۳

پیشانی‌اش را به پیشانی مرد روبرویش چسباند و لـ*ـب زد؛
- مچ دستام درد گرفت

او لبخندی زد و یکی از دستانش را رها کرد و چسباند به پشت کمرش...
اما آن دستی که چاقو را باهاش نگه داشته بود هنوز اسیر دست‌های او بود...
- دوست دارم بهت اعتماد کنم جوجه سک*سی!

بعد از این حرفش مچ آن یکی دستش هم رها شد...
- امیدوارم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، نگار 1373 و 7 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستانش را بندِ دیوار کرد و خیره ردِ خونی شد که روی دیوار نقش بست...

قدم‌های نامتوازنش را حرکت داد و دستانش را همانطور به دیوار کشید...
حال و روزش مانند جنگجویی بود که تمام توانش را برای پیروزی گذاشته بود اما در آخر شکست خورده بود و تمام تیر‌هایش به فرسخ‌ها دور تر از هدف خورده بود.

باید خدا را شکر میکرد که آن مهمانی کذایی خیلی از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، نگار 1373 و 7 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۶۵

- ولی به خدا قسم که نمی‌خواستم اینطوری شه...من اصلا حواسم به چاقو تو دستام نبود.
- میدونم شهرزاد...نمیخواد ادامه بدی.

حرف‌های رادمان را نمیشنید و به جایش زمزمه‌های آن مرد زیرِ گوشش قوت گرفته بود...تمام آن صحنه‌ها مانند فیلم جلوی چشمانش نقش بسته بود و حتی داغی لـ*ـب‌های او را روی لاله گوشش حس میکرد...
- اون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، نگار 1373 و 7 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۶۶

شهرزاد دستان او را پس زد و کنج دیوار نشست
- توقعاتت زیاده...درست مثل سودابه
من قد کشیدم و بزرگ شدم...اما هنوز همون دختر بچه ۱۰ ساله‌‌ام رادمان پس لطفا ازم انتظار نداشته باش تو همچین شرایطی عادی برخورد کنم و با سختی‌ها بجنگم...
فردا هم وسایلمو جمع میکنم و از این خراب شده میرم

رادمان پوزخندی زد و سرش را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، نگار 1373 و 7 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۶۷

شهرزاد دستان او را پس زد و کنج دیوار نشست
- توقعاتت زیاده...درست مثل سودابه
من قد کشیدم و بزرگ شدم...اما هنوز همون دختر بچه ۱۰ ساله‌‌ام رادمان پس لطفا ازم انتظار نداشته باش تو همچین شرایطی عادی برخورد کنم و با سختی‌ها بجنگم...
فردا هم وسایلمو جمع میکنم و از این خراب شده میرم

رادمان پوزخندی زد و سرش را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، نگار 1373 و 7 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۶۸

همانطور که با دستانش خطوط فرضی میکشید نگاهش خیره لکه‌های خونی شد که روی سرامیک بود...
ردِ آنها را گرفت و رسید به مردی که با لبخندی کریح نگاهش می‌کرد...
همان مرد چشم آبی بود!
آرنجش را سپرِ سرش کرد و نمیخیز شد...چشمانش را محکم روی هم فشرد تا آن تصویر وحشتناکی که روبرویش بود محو شود...
اما با باز کردن چشمانش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، نگار 1373 و 7 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۶۹

دست‌هایِ لرزانش را به سـ*ـینه او چسباند و سرش را روی شانه راستش انداخت ؛
- بخدا من دیدمش...باور نمیکنی نه؟
- توهم زدی شهرزاد...
- نه‌ من مطمئن...

با صدایی که زیرِ گوشش زمزمه شد حرفش را خورد و مردمک چشم‌هایش را گشاد کرد...
تن صدایش درست مانند آن مرد بود...دست‌های رادمان را پس زد و با ناخن‌هایش به صورتش چنگ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، نگار 1373 و 7 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۷۰

لباس‌هایش را بی آنکه تا بزند در چمدان گذاشت و دسته‌اش را کشید

- داری میری؟

دوروغ نبود اگر میگفت از صدای این مرد حالش بهم میخورد...
در تمام یکسالی که اینجا بود چیزی جز زخم زبان از او نشنیده بود.

- جسیکا و دیاکو دارن میان اینجا...بمون بعد از ...
- علاقه‌ای به دیدنشون ندارم.

از روی زمین بلند شد و با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، نگار 1373 و 6 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا