خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: پارت_۶۸

  1. فاطمه بختیاری

    رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

    برگشتم و نگاش کردم. اونم برگشت و نگام کرد. زل زد تو چشمام و سرش رو آورد جلو. سرم رو تکیه دادم به شونه‌ش که یهو کیان خندید. سرم رو بلند کردم و نگاش کردم تا ببینم چشه: - به چی می‌خندی تو؟ با خنده گفت: - افسون یادته تو عمارت کامرانی بـ*ـو*سیدمت؟ بعد دوباره خندید. مشتی به بازوش زدم. - کوفت به چی...
  2. فاطمه بختیاری

    رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

    (افسون) نور به چشمم خورد. انگار یه نفر پرده اتاقم و کشید. چشمام رو آروم باز کردم، مامان بالای سرم بود: - افسون پاشو ببینم، پاشو برو سر کارت. به سختی بلند شدم و نشستم رو تـ*ـخت. مثلا قرار بود امروز رو مرخصی بگیرم نرم بیمارستان. مامان اومد و کنارم رو تـ*ـخت نشست: - چشمت چرا اینقدر باد کرده؟ ورم...
  3. فاطمه بختیاری

    رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

    کسری لبخند ریزی زد: - اميدوارم در آینده یکی وارد زندگیت بشه که لیاقتت رو داشته باشه! همین که هانیه خواست جوابش رو بده صدای در اومد، یکی از مهمونا در خونه رو باز کرد و کیان اومد تو، انگار یکم گرفته بود! کیان اومد و مستقیم کنار کسری نشست. هانیه نتونست طاقت بیاره و ازش سوال کرد: - حالت خوبه کیان؟...
  4. Sahel08

    در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت_۶۸ همانطور که با دستانش خطوط فرضی میکشید نگاهش خیره لکه‌های خونی شد که روی سرامیک بود... ردِ آنها را گرفت و رسید به مردی که با لبخندی کریح نگاهش می‌کرد... همان مرد چشم آبی بود! آرنجش را سپرِ سرش کرد و نمیخیز شد...چشمانش را محکم روی هم فشرد تا آن تصویر وحشتناکی که روبرویش بود محو شود...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا