خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

رمان چطوره؟

  • خوب

  • عالی

  • متوسط

  • خوشم نمیاد


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۱۰۱

سرش را به دیوار تکیه داد و چشمانش را بست

ترس؟ به هیچ عنوان!
تنها حسی که در وجود یخ زده‌اش به جوش و خروش افتاده بود‌ نگرانی بود...نگران بود برای جان نطفه‌ای که روز اول تصمیم به سقطش گرفته بود اما بعد از‌ چند روز چنان حسی به آن نطفه کوچک پیدا کرده بود‌ که تا به حال تجربه‌اش نکرده بود.

اگر به دیاکو میگفت او...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA، Z.a.H.r.A☆ و 13 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۱۰۲

دست‌هایش میلرزید و حق هم داشت...می‌خواست زنی را بکشد که دل به دل تک تک نفس‌هایش داده است...می‌خواست زنی را بکشد که حاضر بود‌ جانش را فدای یک تار مویش کند...
مگر چیزی تلخ‌تر از این هم بود؟
مگر تلخ‌تر از اینکه بخواهی با دستان خودت معشـ*ـوقه‌‌ات را بکشی هست و به راستی یک عاشق چه زمانی به چنین مرحله‌ای میرسد؟

-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA، Z.a.H.r.A☆ و 13 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۰۳

خیره شده بود به دیوار و زانوهایش را بـ*ـغل کرده بود...نوشین گریه میکرد و اردلان بیخیال با دختران گپ میزد...

و اما او دنیایش فرسخ‌ها با آنها فاصله داشت...تصویر آن پسرک کوچک از جلوی چشمانش کنار نمی‌رفت...یادش نمی‌رفت وقتی داشتند پدرش را می‌بردند چگونه ضجه میزد...

کاش جای نوشین بود...اشک‌هایش به سبب خراب شدن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA، Z.a.H.r.A☆ و 12 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۰۴

قدم‌هایش تند بود اما صلابت نداشتند...تمام غرور و صلابتشان را درست پیشِ همان پسرک جا گذاشته بودند.

قدم‌هایش را تند تر کرد و خدا کند نرفته باشد...

- دنبال من میگردی؟

صدای خودش بود!خودِ لعنتی‌اش بود
حال که به چشمانش نگاه می‌کرد دیگر قلبش تند نمیزد...دیگر تنش برای آ*غو*ش او له له نمیزد...حال تنها حسی که به او داشت نفرت بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA، Z.a.H.r.A☆ و 13 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۰۵

- دلم تنگ بود برای اینکه حبست کنم کنج دیوار

گونه‌هایش سرخ که نبودند؟
چرا با یک بـ*ـو*سه آن پسرک را فراموش کرده بود؟ چرا نمی‌توانست از این مرد متنفر شود؟

- می‌بینی شهرزاد؟تو همیشه اینطوری‌ای

چرا لـ*ـب‌هایِ لعنتی‌‌اش را فاصله نمیداد؟

- هروقت بخوام...هروقت اراده کنم میتونم ببوسمت و مثل همیشه جات بذارم تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA، Z.a.H.r.A☆ و 13 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشم‌هایش را با درد باز کرد و تکیه‌اش را به تاج تـ*ـخت داد...
چرا همه چیز انقدر عجیب بود؟اصلا چرا چیزی یادش نمی‌آمد؟

- بیدار شدین؟

نگاهش چرخ خورد روی زن تپلی که چهره‌اش مهربانی را فریاد می‌زد...

- چیزی لازم ندارین؟
- نه ممنونم.

به تنها چیزی که احتیاج داشت کمی خواب بود...کمی آرامش بود...اصلا با این چیزها هم دلش آرام نمی‌گرفت...امشب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA، Z.a.H.r.A☆ و 13 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#۱۰۷

با باز شدن در تمام آن فکر و خیال‌ها دود شدند و رفتند هوا!
قلبش چنان می‌کوبید که می‌ترسید جناغ سـ*ـینه‌اش را بشکافد و بیرون بیاید...کوبشش به خاطر ترس نبود...حتی برای نفرت هم نبود...

اویِ احمق...همان احمقی که در راهروی تالار داد زده بود با اینکارت دیگر فراموشت کردم...دیگر از عشقت زده شدم حال داشت برای در آ*غو*ش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA، Z.a.H.r.A☆ و 13 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
.


در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Mobina.85، M O B I N A و 3 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا