خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

رمان چطوره؟

  • خوب

  • عالی

  • متوسط

  • خوشم نمیاد


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۸۱
- بابام برگ برندشو استفاده کرد برای من...و جلال هم بیشتر به همین خاطر ازدواج منو اردلان و قبول کرد چون به بابام قول داده بود...اردلان جونش بود ولی قول داده بود اگه بابام بخواد جونشم دو دستی تقدیم میکنه
- باز جای شکرش باقیه اون کفتار بلده قول دادن و پاش موندن یعنی چی...
- شهرزاد!

تذکرانه صدایش کرده بود و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 10 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۸۲

نوشین دوباره سرش را به تاج مبل تکیه داد و چشمانش را بست

- زندگی منم خیلی گل و بلبل نیست شهرزاد.

می‌خواست جواب او را بدهد که با آوایی آشنا صدایش در دم قطع شد و گردنش چنان چرخید که صدای ترق توروق مهره‌هایش شنیده‌شد

- سلام...چه عجب‌‌ بانو!

نگاه نوشین بین آنها میچرخید و لابد می‌خواست عکس‌العمل او را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 10 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۸۳

اگر اردلان میذاشت میگفتم بهت...

حرفش را همراه با یک چشم غره به اردلان زده بود...چرا حس میکرد نوشین قرار نبود او را به این عروسی دعوت کند؟

- اونطوری نگام نکن شهرزاد...خب اره نمی‌خواستم بهت بگم.

یعنی که چی؟چرا نمی‌خواست بهش بگوید؟

- ولی بخدا بخاطر خودت...نمی‌خواستم با دیدن اون دوباره حالت بد شه
.
منظورش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 10 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۸۴

هنگامی که از خانه نوشین برگشته بود سودابه پرسیده بود اشک چشمات برای اینه که نوشین رات نداده؟
سپس خندیده بود و اما نمی‌دانست که درد دل او چیز دیگریست...اصلا ای کاش نوشین راهش نمی‌داد یا با حرف‌هایش خوردش می‌کرد اما خاطرات کامران در ذهنش تاتی تاتی نمی‌کردند...او یک مجنون واقعی بود...
با تمام بلاهایی که کامران...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 10 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۸۵

ای کاش میشد او را فراموش کند...کاش میشد سرش به جایی بخورد و خاطرات او را به دورترین قسمت مغزش بسپارد...
اصلا کاش میشد برگشت به گذشته...اگر برمی‌گشت هیچگاه‌ دل به دل عشق او نمی‌داد...هیچگاه نمی‌گذاشت تنش اقامتگاه بـ*ـو*سه‌های او شود...

(- کامران؟
- هوم؟
- هوم چیه؟
- چی بگم خوبه؟
- هیچی نگی بهتره
- جانِ کامران...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 8 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۸۶

- چه خبرته شهرزاد؟خونه رو گذاشتی رو سرت با جیغ و دادات!

توجهی به سودابه نکرد و سرش را روی زانوانش گذاشت...

- این عکس و چرا پاره کردی؟دوباره دیوونه شدی؟

از این زن متنفر بود...انگار یک دیوانه زنجیری را مخاطب حرف‌هایش قرار داده بود.
- میشه بری بیرون؟
- تا یه توضی...
- میشه بری بیروننن؟

کلمه آخرش را فریاد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 8 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۸۷

دست‌هایش را بند دیوار کرد و به چهره سودابه توجهی نکرد...

- درست مثل باباتی شهرزاد...همایونم خوبی میدید ولی بعدش مثل گربه چنگ مینداخت.

پوزخندی روی لبانش نشست...همایون که قهرمان قصه‌های سودابه بود حال چه اتفاقی افتاده بود که درباره او چنین حرف میزد؟

- مگه بابام قهرمانت نبود عمه؟مگه نگفتی من از اون یاد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 8 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۸۸

اینه‌ای که روبرویش بود قابی لز تلخ ترین تصاویر را رقم زده بود...واقعیت‌ها را به بدترین شکل ممکن به صورتش کوبیده بود.
پیراهنش را پایین کشید و اینبار با دستانش برجستگی کنار سرش را لمس کرد...

پوزخند روی لـ*ـبش به بخت سیاه و شومش بود...اویی که می‌خواست بهترین زندگی را بسازد و تَه تمام رویاهایش شد ردِ زخم‌هایی که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 8 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت ۸۹

جسیکا عقب عقب رفت و با لحنی شمرده شده لـ*ـب زد؛
- نزدیک من نیا...نیا.

موهایش در دستان دیاکو چنگ شد و جیغش به هوا رفت
- با زبون خوش بگو داشتی چه گهی میخوردی؟

کاش میشد یک معجزه اتفاق بیفتد...معجزه‌ای از جنس مرگ...او تنها‌با مرگ می‌توانست از خشم مرد روبرویش رهایی پیدا کند

- اونطوری که تو فک...اخخخ

با دردی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 8 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۹۰

زبانش را روی بناگوش او کشید و دستانش را روی قسمت‌های ممنوعه بدن او گذاشت
- بهت برخورد...هوم؟

بعد از این حرفش تن او را محکم به دیوار کوبید و فریاد زد؛
- باید همون روز می‌کشتمت جسیکا...همون روز باید نفستو میگرفتم...اونوقت الان اینطوری به خودت جرعت نمیدادی با اون آراس بیناموس زیرآب منو بزنی...

جسیکا لبخندی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 8 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا