خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

رمان چطوره؟

  • خوب

  • عالی

  • متوسط

  • خوشم نمیاد


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_51

از ته قلبش میخواست...این روزها به شدت به یک دوست احتیاج داشت تا محرم اسرارش‌ شود...تا بی‌آنکه خجالت بکشد اشک بریزد و سرش را روی شانه‌هایش بگذارد و از بدی دنیا گله کند
- اخه ...
- الکی بهونه نیارین.
***
برای آخرین بار به خودش در آیینه نگاه کرد و چند پاف عطر به گردن و مچ دست‌هایش زد
تمام غم‌ها و بدبختی‌ها...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، نگار 1373 و 6 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_52

نگاه خیره‌اش به جسیکا موجب شد که اوهم نگاهش کند...
دریایی با موج‌های طوفانی اصابت کرد به جنگلی که تمام برگ‌هایش نه به جهت وزش نسیم بلکه برای غمی میرقصیدند که حد و مرز نداشت...
از روی مبل بلند شد و به سمت حیاط رفت
همان حیاطی که در ابتدای آمدنش جانی دوباره به روح و جان مرده‌اش بخشیده بود...نگاهش را دوخت به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، نگار 1373 و 6 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_53

دست‌های او را روی شانه‌اش حس کرد و لبخند گرمش هم برعکس چشمانش هنوز بلد بود معنای زندگی را ....

- زندگی...پر..از نر..سیدن‌هاییه که باعث شده قلب‌هایی که پر از عشق بودن تبدیل بشن به یه ماهیچه که اینبار با یک عشق تیکه پاره شده بتپن برای کسی که یه روزی حاضر بودن...جونشونو براش...بدن
دفترِ گذ..شته هرکسی رو که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، نگار 1373 و 6 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_54

حرف‌هایش مانند قرص آرامش بخش‌رسوخ کرد به رگ‌هایش...
از نوع همان آرامش‌هایی که با غمی عجیب درگیره شده و رنگ مصنوعی به خود گرفته است

- این حرفارو ول کن...بیا از خوشی‌های کرده و نکردمون حرف بزنیم تا یکم این غمی که تو فضا جون گرفته رنگ ببازه.
- راستش من زیاد بلد نیستم حرف‌های خوب بزنم...به قول سودابه یه آدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، نگار 1373 و 5 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرنجش را زیر سرش گذاشت و نیمخیز شد؛
- هوا سرده...بیا بریم تو.

جسیکا لبه‌های ژاکت نخودی رنگش را بهم چسباند و زمزمه کرد؛
- اره بریم.

اینبار که نگاهش به دیاکو افتاد دیگر یک مرد خوشتیپ و خوش قیافه ندید...بلکه کسی را دید که ارزو‌های یک دختر را پایمال کرده تا خودش به خواسته‌اش برسد...حرمت یک عشق را نابوده کرده تا هـ*ـوس جوانه زده در وجودش خم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، نگار 1373 و 5 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۵۶
در یک جنگل سرسبز میدوید و می‌خندید...دنباله پیراهن سفیدش را گرفت و چرخ زد...
اما در یک لحظه آن جنگل سرسبز ناپدید شد و همه چیز سیاه شد...
صدای فریاد یک مرد را میشنید که فریاد می‌زد و شخص مجهولی را نفرین میکرد
تنها یکجا بود که هنوز روشنایی خود را حفظ کرده بود...همانجایی که منبع فریادهای آن مرد بود...
به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، نگار 1373 و 5 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#57پارت

سرش را با دستانش گرفت و چشمانش را محکم بهم فشرد...
روی کاناپه نشست و زانوهایش را بـ*ـغل کرد...اشک‌ها با بیرحمی به چشمانش خنجر می‌زدند و بغض تمام و کمال راه گلویش را بسته بود تا آن نفس‌های نیمه جان از سـ*ـینه‌اش بیرون نیایند...

- شهرزاد؟

عقلش قدرت خود را کامل بخشیده بود به وحشتی که ریشه زده بود در وجودش و قصد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، نگار 1373 و 5 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_58


نوازش دستان او لای موهایش هنوز ادامه داشت و آسمون خدا به زمین میامد اگر تا خودِ صبح این حس خوب را زندگی میکرد و چنان درِش غرق میشد که تمام بدبیاری‌هایش را پشت خانه خوشی‌هایی کوچک و نشأت گرفته از رویاهایی کودکانه جا بگذارد؟
میشد برای همین یک بار هم‌ که شده شب را روی پاهای او صبح کند و موهایش خانه دستان او...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، نگار 1373 و 5 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_59


- پس بزار برم چراغارو خاموش کنم...
- باشه...

وقتی خانه در تاریکی فرو رفت خوابش همچون فیلم جلوی چشمانش نقش بست...تکیه‌اش را به پشتی کاناپه داد و در خود جمع شد...

-‌ بریم تو اتاق...تا زمانی که خوابت ببره پیشت میمونم.

باید خدا را شکر میکرد که چراغ‌ها خاموش است و او سفیدی چهره‌‌اش را نمی‌بیند...قفسه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، نگار 1373 و 5 نفر دیگر

Sahel08

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/21
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,609
امتیاز
213
سن
94
زمان حضور
3 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_60

یک پیراهن مشکی پوشیده بود که استین‌های توری گشاد داشت و یقه‌اش قایقی بود...
موهای فر شده‌اش بینهایت به رژ سرخ و صورت برنز شده‌اش می‌آمد
جسیکا گفته بود باید لباس مجلسی بپوشد و عقلِ بی صبرش دیگر طاقت نداشت تا در کنجکاوی به سر ببرد...دوست داشت تا هرچه سریعتر بفهمید جسیکا میخواهد کجا ببردش که انقدر تاکید داشت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، MĀŘÝM، نگار 1373 و 5 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا