- عضویت
- 27/10/21
- ارسال ها
- 117
- امتیاز واکنش
- 1,613
- امتیاز
- 213
- سن
- 94
- زمان حضور
- 3 روز 3 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_51
از ته قلبش میخواست...این روزها به شدت به یک دوست احتیاج داشت تا محرم اسرارش شود...تا بیآنکه خجالت بکشد اشک بریزد و سرش را روی شانههایش بگذارد و از بدی دنیا گله کند
- اخه ...
- الکی بهونه نیارین.
***
برای آخرین بار به خودش در آیینه نگاه کرد و چند پاف عطر به گردن و مچ دستهایش زد
تمام غمها و بدبختیها...
از ته قلبش میخواست...این روزها به شدت به یک دوست احتیاج داشت تا محرم اسرارش شود...تا بیآنکه خجالت بکشد اشک بریزد و سرش را روی شانههایش بگذارد و از بدی دنیا گله کند
- اخه ...
- الکی بهونه نیارین.
***
برای آخرین بار به خودش در آیینه نگاه کرد و چند پاف عطر به گردن و مچ دستهایش زد
تمام غمها و بدبختیها...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان آرامش مصنوعی | Sahel08 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: