خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~ریحانه رادفر~

کپیست انجمن رمان ۹۸
کپیست انجمن
  
عضویت
3/8/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
10,796
امتیاز
303
سن
20
محل سکونت
♥Dream♥
زمان حضور
63 روز 18 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
«بسم‌ الله الرحمن الرحیم»
نام دلنوشته: آماج تژگاه
نگارشگران: Mahla_Bagheri و ~ریحانه رادفر~
ژانر: عاشقانه، تراژدی
منتقدان: ^~SARA~^ و Armita.M

مقدمه:
آماجت از رسوخ به آرزوهای منواجم چه بود که سلاخی از تبار عشق و تیشه‌ای از جنس «ما» داشت؟!
تژگاه رخسارت نشتری به قبضه‌ی زندگی این من جاویدان داشت و التفاف نگاه‌مان دشنه‌ای بر قلب خائنین محبت‌نما، اما تو چرا؟

شهر آرزوهایم را به آتش زدی و همین عوام اهتمام جو، تکاپویی ز تب تند عاشقیِ جهان، سر بر آوردند و خنجری زهراگین را در دل فانویل فرو کردند؛ تنها بانوی سرزمین رویاهایم و تنها مصدوم این جنگ ناعادلانه من بودم!
#آماج_تژگاه
دل نوشته - آماج تژگاه | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸


نقد و بررسی دلنوشته آماج تژگاه | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: دونه انار، FaTeMeH QaSeMi، ozan♪ و یک کاربر دیگر

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
887
امتیاز واکنش
5,007
امتیاز
263
زمان حضور
113 روز 18 ساعت 23 دقیقه
"نقد و بررسی دلنوشته آماج تژگاه"
فضایی که یک نگارشگر ایجاد می‌کند، سبب می‌شود که خواننده بتواند با فضا و حسی که دل‌نویس منتقل می‌کند، مچ بشود؛ بنابراین می‌توان عنوان کرد که فضاسازی، یکی از ارکان‌های کلیدی در دلنوشته نویسی است. فضاسازی در دلنوشته آماج تژگاه، بسی قوی پیش رفته و همچنین استفاده از واژگان بدیع، سبب گیرایی بیشتر آن شده است. قالب دلنوشته، غالبا بر پایه تشبیه، استعاره، کنایه و همین طور تشخیص بنا شده که اثرگذاری دلنوشته را دوچندان کرده است. رنجی که عشق به انسان تحمیل می‌کند، غم و اندوه را به ارمغان می‌آورد که نگارشگر به خوبی بر آن مانور داده‌ است. کم و کاستی‌های اندکی در دلنوشته به چشم می‌خورد که از قبیل:


•اشباح رانده شده از دیوار حائل دورم، به رسم دیرینه و یادگاری جاویدان، مکیدن روح لبخند نشانان غرائم مرا، سود یک بازی عظیم یا معامله‌ای پرتناقض می‌دانند!
آخر من، برای هیچ تابونشانی فرصتی را ازل نکردم. من خنده‌هایم را لابه‌لای واژه‌هایی از او گریستم.

در هنگام افول بُعدی از خود، طلوع تاج‌گذاریش را با لبانم، جامی از زهر نوشیدم. حال من‌، تقارن خود را به صلابه می‌کشم و قلبم را سلاخی. او، اشتباه جاویدان من است!

همان طور که صریح است نثر دلنوشته ادبی است؛ پس واژه "تاج گذاریش" عامیانه تایپ شده که درست آن "تاج‌گذاری‌اش" می باشد.
***
•طالب جان منی، جانان من! تشنه‌ی شعر دیوان منی، جانان من‌!

باخته‌ی زلف مویت شده‌ام، لیلای من! آزرده‌ی رخسار پریوش گونه‌ات، لیلای من!
مسلک عشق من، بوی تو را گم کرده است! این چنین است فرهاد، کوه می‌کند!
گل‌ها، نقشی از روی تواَند! دشت پیغام‌گوی توست لیلای من!

با من از پژمردگی، هیچ مگو! این دل، قصه‌گوی چشمان آهوی تواَست، لیلای من!

هر چند که در دلنوشته بهره‌وری از قافیه و وزن دل بخواهی است؛ منتها این قسمت به سبب آنکه شعر به حساب می‌آید بایستی قالب داشته باشد.
و بر اساس مفهومی که به خواننده القا می‌شود قالب غزل که مصراع اول بیت نخست با مصراع‌های زوج هم قافیه است بهترین گزینه است.
***
•نخستین سفرم، باز آمدن بود!

بازگشتن حباب‌های آرزو پروری که رنجیده‌ترین خاطرات را به اجبار حملم می‌کردن. چاره‌ای نبود! من در طلوعی که هیچ نظیری نداشت لنگر به عمق زیبایی «تو» انداختم. سرزمین من ریل قطارش فقط رفت داشت، بازگشت پاهای خونین طلب می‌کرد. شنیدم، هلهله آرام بود. چشم‌هایت سخن گفتن:
-این روز فروغی ندارد، مِهر من سایه‌ی سراب است!

این قسمت هم عبارت"حملم می‌کردن" عامیانه است و صحیح آن می‌شود"مرا حمل می کردند"

***
•افکار آشوبم اقدام بر ابتلاع خاطراتمان می‌کردند ولیکن مانع می‌شدم. ولی تا کِی من هر روز به عشقمان ابخل‌تر می‌شدم و او با دیگران در نبودم، اباطیل گویند؟!
کاسه‌ی صبرم خرد شد و خون هجوم آورد و دیدگانم را سرخ‌ کرد.

در این قسمت عبارت" او با دیگران در نبودم، اباطیل گویند؟!" به سبب آنکه دل‌نویس از ضمیر «او» بهره برده پس واژه جمع "گویند" بایستی به مفرد سوم شخص تبدیل شود.

گل‌ها، نقشی از روی تواَند!
دشت پیغام‌گوی توست لیلای من!

با من از پژمردگی، هیچ مگو!
این دل، قصه‌گوی چشمان آهوی تواَست، لیلای من!
باسپاس از نقد‌پذیری شما عزیزان!
«سارا»
کادر نقد انجمن رمان98


نقد و بررسی دلنوشته آماج تژگاه | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: دونه انار، FaTeMeH QaSeMi، ozan♪ و 2 نفر دیگر

Mahla_Bagheri

مدیر تالار آموزش نویسندگی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
ناظر کتاب
نویسنده ویژه
مدرس نویسندگی
  
  
عضویت
29/4/20
ارسال ها
547
امتیاز واکنش
15,422
امتیاز
353
زمان حضور
83 روز 31 دقیقه
"نقد و بررسی دلنوشته آماج تژگاه"
فضایی که یک نگارشگر ایجاد می‌کند، سبب می‌شود که خواننده بتواند با فضا و حسی که دل‌نویس منتقل می‌کند، مچ بشود؛ بنابراین می‌توان عنوان کرد که فضاسازی، یکی از ارکان‌های کلیدی در دلنوشته نویسی است. فضاسازی در دلنوشته آماج تژگاه، بسی قوی پیش رفته و همچنین استفاده از واژگان بدیع، سبب گیرایی بیشتر آن شده است. قالب دلنوشته، غالبا بر پایه تشبیه، استعاره، کنایه و همین طور تشخیص بنا شده که اثرگذاری دلنوشته را دوچندان کرده است. رنجی که عشق به انسان تحمیل می‌کند، غم و اندوه را به ارمغان می‌آورد که نگارشگر به خوبی بر آن مانور داده‌ است. کم و کاستی‌های اندکی در دلنوشته به چشم می‌خورد که از قبیل:


•اشباح رانده شده از دیوار حائل دورم، به رسم دیرینه و یادگاری جاویدان، مکیدن روح لبخند نشانان غرائم مرا، سود یک بازی عظیم یا معامله‌ای پرتناقض می‌دانند!
آخر من، برای هیچ تابونشانی فرصتی را ازل نکردم. من خنده‌هایم را لابه‌لای واژه‌هایی از او گریستم.

در هنگام افول بُعدی از خود، طلوع تاج‌گذاریش را با لبانم، جامی از زهر نوشیدم. حال من‌، تقارن خود را به صلابه می‌کشم و قلبم را سلاخی. او، اشتباه جاویدان من است!

همان طور که صریح است نثر دلنوشته ادبی است؛ پس واژه "تاج گذاریش" عامیانه تایپ شده که درست آن "تاج‌گذاری‌اش" می باشد.
***
•طالب جان منی، جانان من! تشنه‌ی شعر دیوان منی، جانان من‌!

باخته‌ی زلف مویت شده‌ام، لیلای من! آزرده‌ی رخسار پریوش گونه‌ات، لیلای من!
مسلک عشق من، بوی تو را گم کرده است! این چنین است فرهاد، کوه می‌کند!
گل‌ها، نقشی از روی تواَند! دشت پیغام‌گوی توست لیلای من!

با من از پژمردگی، هیچ مگو! این دل، قصه‌گوی چشمان آهوی تواَست، لیلای من!

هر چند که در دلنوشته بهره‌وری از قافیه و وزن دل بخواهی است؛ منتها این قسمت به سبب آنکه شعر به حساب می‌آید بایستی قالب داشته باشد.
و بر اساس مفهومی که به خواننده القا می‌شود قالب غزل که مصراع اول بیت نخست با مصراع‌های زوج هم قافیه است بهترین گزینه است.
***
•نخستین سفرم، باز آمدن بود!

بازگشتن حباب‌های آرزو پروری که رنجیده‌ترین خاطرات را به اجبار حملم می‌کردن. چاره‌ای نبود! من در طلوعی که هیچ نظیری نداشت لنگر به عمق زیبایی «تو» انداختم. سرزمین من ریل قطارش فقط رفت داشت، بازگشت پاهای خونین طلب می‌کرد. شنیدم، هلهله آرام بود. چشم‌هایت سخن گفتن:
-این روز فروغی ندارد، مِهر من سایه‌ی سراب است!

این قسمت هم عبارت"حملم می‌کردن" عامیانه است و صحیح آن می‌شود"مرا حمل می کردند"

***
•افکار آشوبم اقدام بر ابتلاع خاطراتمان می‌کردند ولیکن مانع می‌شدم. ولی تا کِی من هر روز به عشقمان ابخل‌تر می‌شدم و او با دیگران در نبودم، اباطیل گویند؟!
کاسه‌ی صبرم خرد شد و خون هجوم آورد و دیدگانم را سرخ‌ کرد.

در این قسمت عبارت" او با دیگران در نبودم، اباطیل گویند؟!" به سبب آنکه دل‌نویس از ضمیر «او» بهره برده پس واژه جمع "گویند" بایستی به مفرد سوم شخص تبدیل شود.


گل‌ها، نقشی از روی تواَند!
دشت پیغام‌گوی توست لیلای من!

با من از پژمردگی، هیچ مگو!
این دل، قصه‌گوی چشمان آهوی تواَست، لیلای من!
باسپاس از نقد‌پذیری شما عزیزان!
«سارا»
کادر نقد انجمن رمان98
مرسی از نقد زیبات سارای عزیز:گل:


نقد و بررسی دلنوشته آماج تژگاه | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: mobinahastam، ozan♪، دونه انار و 3 نفر دیگر

~ریحانه رادفر~

کپیست انجمن رمان ۹۸
کپیست انجمن
  
عضویت
3/8/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
10,796
امتیاز
303
سن
20
محل سکونت
♥Dream♥
زمان حضور
63 روز 18 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
"نقد و بررسی دلنوشته آماج تژگاه"
فضایی که یک نگارشگر ایجاد می‌کند، سبب می‌شود که خواننده بتواند با فضا و حسی که دل‌نویس منتقل می‌کند، مچ بشود؛ بنابراین می‌توان عنوان کرد که فضاسازی، یکی از ارکان‌های کلیدی در دلنوشته نویسی است. فضاسازی در دلنوشته آماج تژگاه، بسی قوی پیش رفته و همچنین استفاده از واژگان بدیع، سبب گیرایی بیشتر آن شده است. قالب دلنوشته، غالبا بر پایه تشبیه، استعاره، کنایه و همین طور تشخیص بنا شده که اثرگذاری دلنوشته را دوچندان کرده است. رنجی که عشق به انسان تحمیل می‌کند، غم و اندوه را به ارمغان می‌آورد که نگارشگر به خوبی بر آن مانور داده‌ است. کم و کاستی‌های اندکی در دلنوشته به چشم می‌خورد که از قبیل:


•اشباح رانده شده از دیوار حائل دورم، به رسم دیرینه و یادگاری جاویدان، مکیدن روح لبخند نشانان غرائم مرا، سود یک بازی عظیم یا معامله‌ای پرتناقض می‌دانند!
آخر من، برای هیچ تابونشانی فرصتی را ازل نکردم. من خنده‌هایم را لابه‌لای واژه‌هایی از او گریستم.

در هنگام افول بُعدی از خود، طلوع تاج‌گذاریش را با لبانم، جامی از زهر نوشیدم. حال من‌، تقارن خود را به صلابه می‌کشم و قلبم را سلاخی. او، اشتباه جاویدان من است!

همان طور که صریح است نثر دلنوشته ادبی است؛ پس واژه "تاج گذاریش" عامیانه تایپ شده که درست آن "تاج‌گذاری‌اش" می باشد.
***
•طالب جان منی، جانان من! تشنه‌ی شعر دیوان منی، جانان من‌!

باخته‌ی زلف مویت شده‌ام، لیلای من! آزرده‌ی رخسار پریوش گونه‌ات، لیلای من!
مسلک عشق من، بوی تو را گم کرده است! این چنین است فرهاد، کوه می‌کند!
گل‌ها، نقشی از روی تواَند! دشت پیغام‌گوی توست لیلای من!

با من از پژمردگی، هیچ مگو! این دل، قصه‌گوی چشمان آهوی تواَست، لیلای من!

هر چند که در دلنوشته بهره‌وری از قافیه و وزن دل بخواهی است؛ منتها این قسمت به سبب آنکه شعر به حساب می‌آید بایستی قالب داشته باشد.
و بر اساس مفهومی که به خواننده القا می‌شود قالب غزل که مصراع اول بیت نخست با مصراع‌های زوج هم قافیه است بهترین گزینه است.
***
•نخستین سفرم، باز آمدن بود!

بازگشتن حباب‌های آرزو پروری که رنجیده‌ترین خاطرات را به اجبار حملم می‌کردن. چاره‌ای نبود! من در طلوعی که هیچ نظیری نداشت لنگر به عمق زیبایی «تو» انداختم. سرزمین من ریل قطارش فقط رفت داشت، بازگشت پاهای خونین طلب می‌کرد. شنیدم، هلهله آرام بود. چشم‌هایت سخن گفتن:
-این روز فروغی ندارد، مِهر من سایه‌ی سراب است!

این قسمت هم عبارت"حملم می‌کردن" عامیانه است و صحیح آن می‌شود"مرا حمل می کردند"

***
•افکار آشوبم اقدام بر ابتلاع خاطراتمان می‌کردند ولیکن مانع می‌شدم. ولی تا کِی من هر روز به عشقمان ابخل‌تر می‌شدم و او با دیگران در نبودم، اباطیل گویند؟!
کاسه‌ی صبرم خرد شد و خون هجوم آورد و دیدگانم را سرخ‌ کرد.

در این قسمت عبارت" او با دیگران در نبودم، اباطیل گویند؟!" به سبب آنکه دل‌نویس از ضمیر «او» بهره برده پس واژه جمع "گویند" بایستی به مفرد سوم شخص تبدیل شود.


گل‌ها، نقشی از روی تواَند!
دشت پیغام‌گوی توست لیلای من!

با من از پژمردگی، هیچ مگو!
این دل، قصه‌گوی چشمان آهوی تواَست، لیلای من!
باسپاس از نقد‌پذیری شما عزیزان!
«سارا»
کادر نقد انجمن رمان98
مرسی عزیزم برای نقد زیبات:aiwan_light_heart:


نقد و بررسی دلنوشته آماج تژگاه | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: ozan♪، دونه انار، FaTeMeH QaSeMi و 2 نفر دیگر

Armita.M

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
  
عضویت
5/10/20
ارسال ها
560
امتیاز واکنش
16,971
امتیاز
303
محل سکونت
!~شهر فراموشی~!
زمان حضور
70 روز 22 ساعت 25 دقیقه
به نام او
نقد دلنوشته آماج تژگاه

عشق یک نیروی بی حد و حصر است

وقتی تلاش می کنیم مهارش کنیم ما را نابود می کند
وقتی می خواهیم آن را اسیر کنیم ما را برده خود می کند و
وقتی تلاش می کنیم تا درکش کنیم

ما را با احساس گمگشتگی تنها می گذارد.
در دلنوشته آماج تژگاه، از معشوق و عشق و فراق یار ذکر شده. از غم، اجبار، دوری و دیاری از جنس عقاید پوسیده!
دلنوشته ها در ژانر تراژدی/عاشقانه گاها تکراری و بی محتوا به نظر می‌آیند منتها در این دلنوشته، نگارشگران طوری فضاسازی زیبایی را به رخ کشیده‌اند که کم و کاستی زیادی در آن دیده نمیشد. و البته از وجود ارایه‌ها و واژه‌های پر معنا و نوین هم دریغ نکرده اند!
این دلنوشته به تنهایی اثر به یاد ماندنی را خلق کرده و زمانی که دلنوشته را می‌خواندم، برای فهم بیشتر قطعات دلنوشته مجبور به خواندن چندین بار آن متن میشدم. معنای عمیق و فضاسازی آن طوری ایجاد شده که خواننده بی تامل، درکی از دلنوشته پیدا نمی‌کند. این موضوع هم جای تحسین دارد و هم تخریب. تحسین نشان‌دهنده این است نگارشگران برای ایجاد دلنوشته ای زیبا و ارزشمند، کم نگذاشته اند. و تخریب به این دلیل وزن و نظم دلنوشته گاها سنگین و غیرقابل درک بود.
***
اگر سراغ مقدمه دلنوشته برویم
[آماجت از رسوخ به آرزوهای منواجم چه بود که سلاخی از تبار عشق و تیشه‌ای از جنس «ما» داشت؟!

تژگاه رخسارت نشتری به قبضه‌ی زندگی این من جاویدان داشت و التفاف نگاه‌مان دشنه‌ای بر قلب خائنین محبت‌نما، اما تو چرا؟
شهر آرزوهایم را به آتش زدی و همین عوام اهتمام جو، تکاپویی ز تب تند عاشقیِ جهان، سر بر آوردند و خنجری زهراگین را در دل فانویل فرو کردند؛ تنها بانوی سرزمین رویاهایم و تنها مصدوم این جنگ ناعادلانه بودم! ]
مقدمه در ابتدا به خوبی با ژانر دلنوشته و قطعات بعدی دلنوشته هماهنگ است. برخلاف بعضی دلنوشته ها که نگارشگران در رعایت موضوع مقدمه و قطعات بعد، سهل انگاری می‌کنند.
نگارشگران تحسین می‌کنم و اضافه میکنم به عنوان مقدمه دلنوشته، یکی از بهترین قطعات آن بود که حرفی باقی نمی‌گذارد.
تنها مشکلی که در اکثر قطعات دیده می‌شد، استفاده از کلمه عامیانه گاه و بی گاه در ترکیب بود و نظم را بهم می‌ریخت.
***

[ بی‌تکلف، در کلافی پیچیده از اذهان نامطلوبم، در کنجی بی‌عذلتِ تاربسته پیله کردم. توقع شکوفای بال‌هایی رنگین از بلور‌های یک زندگی متمدن ندارم.
جسم من، فرسوده‌ است! مغز من، گند خورده است! باتلاق حقایق زرین‌نما با تمام قوا اندک خوشی بازمانده از ابدیتم را فاش می‌کند!]
این قسمت از دلنوشته به زیبایی، خوانا و پرمفهوم بود. ترکیب کلمات نوین و آرایه و جملات هرچند عامیانه‌طور، کار راحتی نیست ولی در این دلنوشته به خوبی دیده می‌شد. استفاده از آرایه های تشبیه، کنایه و.. در گوشه گوشه دلنوشته دیده میشد و باعث میشد به زیبایی دلنوشته افزوده شود.
***
[راست می‌گویند که در عشقی دو طرفه، یکی بیشتر از دیگری ابتهال را به جان می‌خرد؛ گویی تو توان درآغوش کشیدن آوین‌مان را نیز نداری، می‌توانی کاری کنی که در محفل شبانگاهیِ مودت‌مان، تن به آسانیِ شیدایی نبازم؟!
قلبم به تک‌خوریِ شهد مرگ، عادت کرده است؛ پس تکانی بخور.. ]
موضوعی دیگر که برایم جالب بود، نوشتن کلمات سخت همراه با معنا در پایین دلنوشته بود. یعنی اگر کسی هم به طور کامل متوجه متن نشود با این راهنمایی فهم آن را ساده‌تر میکند، از نگارشگران عزیز بخاطر رعایت همچین چیزی تشکر می‌کنم.
و در آخر، دلنوشته آماج تژگاه، از سطح خوب و عالی برخوردار است و نیاز به ویرایش آنچنان ندارد. تنها درخواستم این است در میان قطعات دلنوشته، کلمات عامیانه را تعویض و وزن دلنوشته را بر یک نظم نگه دارند.
طناب کربی که زنخدانم را گرفته و هر دم محکم‌تر ز چندی پیش، فشار می‌آورد.
تعسر‌های ادبار، هر روز در قلبم هلهله‌ای از حزن برپا می‌کنند؛ گویی قصد شاد زیستن را ندارند.
«زبیا بود:cofee:»
تشکر از نقد پذیری شما

~Armita~
تیم نقد رمان ۹۸


نقد و بررسی دلنوشته آماج تژگاه | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: mobinahastam، دونه انار، FaTeMeH QaSeMi و 3 نفر دیگر

Mahla_Bagheri

مدیر تالار آموزش نویسندگی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
ناظر کتاب
نویسنده ویژه
مدرس نویسندگی
  
  
عضویت
29/4/20
ارسال ها
547
امتیاز واکنش
15,422
امتیاز
353
زمان حضور
83 روز 31 دقیقه
به نام او
نقد دلنوشته آماج تژگاه

عشق یک نیروی بی حد و حصر است

وقتی تلاش می کنیم مهارش کنیم ما را نابود می کند
وقتی می خواهیم آن را اسیر کنیم ما را برده خود می کند و
وقتی تلاش می کنیم تا درکش کنیم

ما را با احساس گمگشتگی تنها می گذارد.
در دلنوشته آماج تژگاه، از معشوق و عشق و فراق یار ذکر شده. از غم، اجبار، دوری و دیاری از جنس عقاید پوسیده!
دلنوشته ها در ژانر تراژدی/عاشقانه گاها تکراری و بی محتوا به نظر می‌آیند منتها در این دلنوشته، نگارشگران طوری فضاسازی زیبایی را به رخ کشیده‌اند که کم و کاستی زیادی در آن دیده نمیشد. و البته از وجود ارایه‌ها و واژه‌های پر معنا و نوین هم دریغ نکرده اند!
این دلنوشته به تنهایی اثر به یاد ماندنی را خلق کرده و زمانی که دلنوشته را می‌خواندم، برای فهم بیشتر قطعات دلنوشته مجبور به خواندن چندین بار آن متن میشدم. معنای عمیق و فضاسازی آن طوری ایجاد شده که خواننده بی تامل، درکی از دلنوشته پیدا نمی‌کند. این موضوع هم جای تحسین دارد و هم تخریب. تحسین نشان‌دهنده این است نگارشگران برای ایجاد دلنوشته ای زیبا و ارزشمند، کم نگذاشته اند. و تخریب به این دلیل وزن و نظم دلنوشته گاها سنگین و غیرقابل درک بود.
***
اگر سراغ مقدمه دلنوشته برویم
[آماجت از رسوخ به آرزوهای منواجم چه بود که سلاخی از تبار عشق و تیشه‌ای از جنس «ما» داشت؟!

تژگاه رخسارت نشتری به قبضه‌ی زندگی این من جاویدان داشت و التفاف نگاه‌مان دشنه‌ای بر قلب خائنین محبت‌نما، اما تو چرا؟
شهر آرزوهایم را به آتش زدی و همین عوام اهتمام جو، تکاپویی ز تب تند عاشقیِ جهان، سر بر آوردند و خنجری زهراگین را در دل فانویل فرو کردند؛ تنها بانوی سرزمین رویاهایم و تنها مصدوم این جنگ ناعادلانه بودم! ]
مقدمه در ابتدا به خوبی با ژانر دلنوشته و قطعات بعدی دلنوشته هماهنگ است. برخلاف بعضی دلنوشته ها که نگارشگران در رعایت موضوع مقدمه و قطعات بعد، سهل انگاری می‌کنند.
نگارشگران تحسین می‌کنم و اضافه میکنم به عنوان مقدمه دلنوشته، یکی از بهترین قطعات آن بود که حرفی باقی نمی‌گذارد.
تنها مشکلی که در اکثر قطعات دیده می‌شد، استفاده از کلمه عامیانه گاه و بی گاه در ترکیب بود و نظم را بهم می‌ریخت.
***

[ بی‌تکلف، در کلافی پیچیده از اذهان نامطلوبم، در کنجی بی‌عذلتِ تاربسته پیله کردم. توقع شکوفای بال‌هایی رنگین از بلور‌های یک زندگی متمدن ندارم.
جسم من، فرسوده‌ است! مغز من، گند خورده است! باتلاق حقایق زرین‌نما با تمام قوا اندک خوشی بازمانده از ابدیتم را فاش می‌کند!]
این قسمت از دلنوشته به زیبایی، خوانا و پرمفهوم بود. ترکیب کلمات نوین و آرایه و جملات هرچند عامیانه‌طور، کار راحتی نیست ولی در این دلنوشته به خوبی دیده می‌شد. استفاده از آرایه های تشبیه، کنایه و.. در گوشه گوشه دلنوشته دیده میشد و باعث میشد به زیبایی دلنوشته افزوده شود.
***
[راست می‌گویند که در عشقی دو طرفه، یکی بیشتر از دیگری ابتهال را به جان می‌خرد؛ گویی تو توان درآغوش کشیدن آوین‌مان را نیز نداری، می‌توانی کاری کنی که در محفل شبانگاهیِ مودت‌مان، تن به آسانیِ شیدایی نبازم؟!
قلبم به تک‌خوریِ شهد مرگ، عادت کرده است؛ پس تکانی بخور.. ]
موضوعی دیگر که برایم جالب بود، نوشتن کلمات سخت همراه با معنا در پایین دلنوشته بود. یعنی اگر کسی هم به طور کامل متوجه متن نشود با این راهنمایی فهم آن را ساده‌تر میکند، از نگارشگران عزیز بخاطر رعایت همچین چیزی تشکر می‌کنم.
و در آخر، دلنوشته آماج تژگاه، از سطح خوب و عالی برخوردار است و نیاز به ویرایش آنچنان ندارد. تنها درخواستم این است در میان قطعات دلنوشته، کلمات عامیانه را تعویض و وزن دلنوشته را بر یک نظم نگه دارند.
طناب کربی که زنخدانم را گرفته و هر دم محکم‌تر ز چندی پیش، فشار می‌آورد.
تعسر‌های ادبار، هر روز در قلبم هلهله‌ای از حزن برپا می‌کنند؛ گویی قصد شاد زیستن را ندارند.
«زبیا بود:cofee:»
تشکر از نقد پذیری شما

~Armita~
تیم نقد رمان ۹۸
مرسی از نقد زیبات عزیز:گل:


نقد و بررسی دلنوشته آماج تژگاه | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: mobinahastam، Armita.M، ozan♪ و 2 نفر دیگر

~ریحانه رادفر~

کپیست انجمن رمان ۹۸
کپیست انجمن
  
عضویت
3/8/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
10,796
امتیاز
303
سن
20
محل سکونت
♥Dream♥
زمان حضور
63 روز 18 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام او
نقد دلنوشته آماج تژگاه

عشق یک نیروی بی حد و حصر است

وقتی تلاش می کنیم مهارش کنیم ما را نابود می کند
وقتی می خواهیم آن را اسیر کنیم ما را برده خود می کند و
وقتی تلاش می کنیم تا درکش کنیم

ما را با احساس گمگشتگی تنها می گذارد.
در دلنوشته آماج تژگاه، از معشوق و عشق و فراق یار ذکر شده. از غم، اجبار، دوری و دیاری از جنس عقاید پوسیده!
دلنوشته ها در ژانر تراژدی/عاشقانه گاها تکراری و بی محتوا به نظر می‌آیند منتها در این دلنوشته، نگارشگران طوری فضاسازی زیبایی را به رخ کشیده‌اند که کم و کاستی زیادی در آن دیده نمیشد. و البته از وجود ارایه‌ها و واژه‌های پر معنا و نوین هم دریغ نکرده اند!
این دلنوشته به تنهایی اثر به یاد ماندنی را خلق کرده و زمانی که دلنوشته را می‌خواندم، برای فهم بیشتر قطعات دلنوشته مجبور به خواندن چندین بار آن متن میشدم. معنای عمیق و فضاسازی آن طوری ایجاد شده که خواننده بی تامل، درکی از دلنوشته پیدا نمی‌کند. این موضوع هم جای تحسین دارد و هم تخریب. تحسین نشان‌دهنده این است نگارشگران برای ایجاد دلنوشته ای زیبا و ارزشمند، کم نگذاشته اند. و تخریب به این دلیل وزن و نظم دلنوشته گاها سنگین و غیرقابل درک بود.
***
اگر سراغ مقدمه دلنوشته برویم
[آماجت از رسوخ به آرزوهای منواجم چه بود که سلاخی از تبار عشق و تیشه‌ای از جنس «ما» داشت؟!

تژگاه رخسارت نشتری به قبضه‌ی زندگی این من جاویدان داشت و التفاف نگاه‌مان دشنه‌ای بر قلب خائنین محبت‌نما، اما تو چرا؟
شهر آرزوهایم را به آتش زدی و همین عوام اهتمام جو، تکاپویی ز تب تند عاشقیِ جهان، سر بر آوردند و خنجری زهراگین را در دل فانویل فرو کردند؛ تنها بانوی سرزمین رویاهایم و تنها مصدوم این جنگ ناعادلانه بودم! ]
مقدمه در ابتدا به خوبی با ژانر دلنوشته و قطعات بعدی دلنوشته هماهنگ است. برخلاف بعضی دلنوشته ها که نگارشگران در رعایت موضوع مقدمه و قطعات بعد، سهل انگاری می‌کنند.
نگارشگران تحسین می‌کنم و اضافه میکنم به عنوان مقدمه دلنوشته، یکی از بهترین قطعات آن بود که حرفی باقی نمی‌گذارد.
تنها مشکلی که در اکثر قطعات دیده می‌شد، استفاده از کلمه عامیانه گاه و بی گاه در ترکیب بود و نظم را بهم می‌ریخت.
***

[ بی‌تکلف، در کلافی پیچیده از اذهان نامطلوبم، در کنجی بی‌عذلتِ تاربسته پیله کردم. توقع شکوفای بال‌هایی رنگین از بلور‌های یک زندگی متمدن ندارم.
جسم من، فرسوده‌ است! مغز من، گند خورده است! باتلاق حقایق زرین‌نما با تمام قوا اندک خوشی بازمانده از ابدیتم را فاش می‌کند!]
این قسمت از دلنوشته به زیبایی، خوانا و پرمفهوم بود. ترکیب کلمات نوین و آرایه و جملات هرچند عامیانه‌طور، کار راحتی نیست ولی در این دلنوشته به خوبی دیده می‌شد. استفاده از آرایه های تشبیه، کنایه و.. در گوشه گوشه دلنوشته دیده میشد و باعث میشد به زیبایی دلنوشته افزوده شود.
***
[راست می‌گویند که در عشقی دو طرفه، یکی بیشتر از دیگری ابتهال را به جان می‌خرد؛ گویی تو توان درآغوش کشیدن آوین‌مان را نیز نداری، می‌توانی کاری کنی که در محفل شبانگاهیِ مودت‌مان، تن به آسانیِ شیدایی نبازم؟!
قلبم به تک‌خوریِ شهد مرگ، عادت کرده است؛ پس تکانی بخور.. ]
موضوعی دیگر که برایم جالب بود، نوشتن کلمات سخت همراه با معنا در پایین دلنوشته بود. یعنی اگر کسی هم به طور کامل متوجه متن نشود با این راهنمایی فهم آن را ساده‌تر میکند، از نگارشگران عزیز بخاطر رعایت همچین چیزی تشکر می‌کنم.
و در آخر، دلنوشته آماج تژگاه، از سطح خوب و عالی برخوردار است و نیاز به ویرایش آنچنان ندارد. تنها درخواستم این است در میان قطعات دلنوشته، کلمات عامیانه را تعویض و وزن دلنوشته را بر یک نظم نگه دارند.
طناب کربی که زنخدانم را گرفته و هر دم محکم‌تر ز چندی پیش، فشار می‌آورد.
تعسر‌های ادبار، هر روز در قلبم هلهله‌ای از حزن برپا می‌کنند؛ گویی قصد شاد زیستن را ندارند.
«زبیا بود:cofee:»
تشکر از نقد پذیری شما

~Armita~
تیم نقد رمان ۹۸
ممنونم بابت نقد قشنگت عزیزم:aiwan_light_heart:


نقد و بررسی دلنوشته آماج تژگاه | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Mahla_Bagheri، Armita.M، ozan♪ و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا