خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~ریحانه رادفر~

کپیست انجمن رمان ۹۸
کپیست انجمن
  
عضویت
3/8/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
10,768
امتیاز
303
سن
20
محل سکونت
♥Dream♥
زمان حضور
63 روز 18 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
«بسم الله الرحمن الرحیم»
نام رمان: دژاگر (جلد اول)
نویسنده: ~ریحانه رادفر~ کاربر انجمن رمان 98
ناظر: Mahla_Bagheri
ژانر: عاشقانه، تاریخی، تراژدی
سبک: رئالیسم
تعداد جلد: 2
خلاصه:
شجاعت و دلاوری‌اش زبان زد عام و خاص است. چه کسی می‌پنداشت که این‌گونه در برابر عشق زانو به خم آورد و راهی سرزمین بیگانه شود. جدال‌ها را پشت سر بگذارد و درست زمانی که عشقش لالایی گوش نواز مردم می‌شود به یکباره آسمان و زمین پیوند خود را سر می‌دهند. و در اینجاست که لـ*ـب می‌زند:
در عالم خیال خود چون چراغ اشک بر دیده می‌گذارمت، اما ندارمت...
***
*دژاگر به معنای آتش قلعه*

{اختصاصی انجمن رمان98}

«هرگونه کپی از آن طبقه ماده 5 حمایت از ناشرین، پیگرد قانونی دارد.
حق نشر این رمان فقط با اینجانب یعنی نویسنده و انجمن رمان98 می‌باشد.»
برای مطلع شدن از پارت‌‌ها و پست‌های جدید تاپیک را اشتراک کنید.
#دژاگر
#ریحانه‌رادفر


در حال تایپ رمان دژاگر (جلد اول) | ~ریحانه رادفر~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ✧آیناز عقیلی✧، ~mitra.n~، mahya_seven و 21 نفر دیگر

~ریحانه رادفر~

کپیست انجمن رمان ۹۸
کپیست انجمن
  
عضویت
3/8/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
10,768
امتیاز
303
سن
20
محل سکونت
♥Dream♥
زمان حضور
63 روز 18 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
مقدمه:
من آن نرگس مستانم

که ایستادم در این راهی
که نه پایان خوش دارد
و نه پایان بی‌جانی
گر از احزان برگشتم
بدیدم روی ماهش را
به فال نیک می‌گیرم
به پایان می‌رسانم

صفحه‌ی دل را
#ساغر_هاشمی_مقدم
#دژاگر
#ریحانه‌رادفر


در حال تایپ رمان دژاگر (جلد اول) | ~ریحانه رادفر~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ✧آیناز عقیلی✧، ~mitra.n~، mahya_seven و 21 نفر دیگر

~ریحانه رادفر~

کپیست انجمن رمان ۹۸
کپیست انجمن
  
عضویت
3/8/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
10,768
امتیاز
303
سن
20
محل سکونت
♥Dream♥
زمان حضور
63 روز 18 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت اول:
(سال 1720 میلادی)
«پونا-پایتخت امپراطوری ماراتا»

بعد از مرگ پیشوا بالاجی ویشوانات وزیر اعظم امپراطوری ماراتا همهمه‌ی عظیمی میان سرداران و فرماندهان دربار شکل گرفت.
ورود شاهو شیواجی شاه ماراتا را اعلام می‌کنند. همهمه‌ی میان حاضرین خاموش می‌شود. شیواجی بر روی تـ*ـخت بزرگ سلطنت می‌نشیند و با صدایی رسا و محکم شروع به صحبت می‌کند.
- خورشید بدون اشعه؛ بوی خوش بدون هوا و شاه بدون وزیر اعظم کامل نیست. با مرگ وزیر اعظم‌مون، پیشوا بالاجی ویشوانات ما رو با یک بحران بزرگ مواجه کرد، کسی هست که در مقام پیشوای جدید بتونه این مسئولیت رو بپذیره؟
پاترا از روی تـ*ـخت‌اش بلند می‌شود و تعظیم می‌کند.
- مقام پیشوا برای من افتخار بزرگیه علیحضرت!
شیواجی دستش را روی زانو‌انش می‌گذارد و می‌گوید:
- خیلی خوشحال شدم جناب پاترا..
و سرش را به سمت حاضرین باز می‌گرداند و ادامه می‌دهد:
- آیا همه‌ی دربار با جناب پاند پراتینیدی موافق هستند؟
پانت برادر پیشوا بالاجی ویشوانات از شیواجی اجازه می‌خواهد تا سخن بگوید:
- علیحضرت..
شاهو دستش را تکان می‌دهد و اجازه سخن گفتن را به او می‌دهد.
- در حال حاضر در این دربار فقط یک شمشیر هست که میتونه عزت ماراتا و مسئولیت یک پیشوا رو به عهده بگیره و اون باجیرائو ئه.
همه‌ی سرها به‌سمت در دربار می‌چرخد و پسر ویشوانات با قدم‌های محکم و بلند وارد دربار سلطنتی می‌شود.
جلوی شاهو قرار می‌گیرد و تعظیم می‌کند. جناب پاترا لـ*ـب به اعتراض می‌گشاید:
- عذر می‌خوام علیحضرت، اما این به مسخره گرفتن درباره.
پانت نیشخندی بر لـ*ـب می‌نشاند و درجواب پاترا می‌گوید:

- کجاش مسخره است جناب وزیر، شما که به تنهایی دارید می‌خندید. هر کسی حق این رو داره که شایستگیش رو ثابت کنه.
شاهو چشمانش را ریز می‌کند و به سخنان آن‌ها گوش می‌دهد.
پاترا تبسمی به قصد تحقیر بر لـ*ـب می‌نشاند و می‌گوید:

- پسر اگر عمامه‌ی پدرش رو بر سر بگذاره صاحب کمال و دانایی پدرش نمیشه، حتی یک درخت محکم هم برای این‌که محصول بده به زمان و رشد داره.
- اما یک خار کوچیک رو میشه چید، مگه نه؟

همه با حرف باجیرائو شروع به خندیدن می‌کنند که پاترا با غضب آن‌ها را از نظر می‌گذراند. باجیرائو لبخندی می‌زند و حرفش ادامه می‌دهد.
- به سرعت یوزپلنگ، چشم شاهین و شمشیر باجیرائو شک نمی‌کنند. ممکنه هر لحظه فریبت بدن!
همهمه و تشویق فضای دربار را در بر می‌گیرد و شاهو با تحسین باجیرائو را نظاره می‌کند.
- من باجیرائو بالاد پسر بالاجی ویشوانات، خودم رو شایسته‌ی مقام پیشوا می‌دونم و برای اون حاضرم هر آزمایشی رو پشت سر بزارم.
#دژاگر
#ریحانه‌رادفر


در حال تایپ رمان دژاگر (جلد اول) | ~ریحانه رادفر~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • قهقهه
Reactions: ✧آیناز عقیلی✧، ~mitra.n~، mahya_seven و 17 نفر دیگر

~ریحانه رادفر~

کپیست انجمن رمان ۹۸
کپیست انجمن
  
عضویت
3/8/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
10,768
امتیاز
303
سن
20
محل سکونت
♥Dream♥
زمان حضور
63 روز 18 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دوم:
شاهو انگشترش را در دست می‌چرخاند و می‌گوید:
- حتما آزمایش خواهی شد باجیرائو، اما اون رو من تصمیم نمی‌گیرم.
انگشت سبابه‌اش را به‌سمت پاند می‌گیرد و ادامه می‌دهد:
- پاند پراتیندی تصمیم می‌گیره.
لبخند بر روی لبان پاترا جای خوش می‌کند و باجیرائو سرش را تکان می‌دهد.
پاترا دستور می‌دهد تا آن سوی دربار خاک بریزند و پر طاووسی را در وسط خاک فرو کنند. فرماندهان و اعضای دربار با کنجکاوی به پاترا نگاه می‌کنند و او خطاب به باجیرائو می‌گوید:
- تو این پر طاووس رو با شمشیرت نه بلکه با تیر باید به دو نیم کنی باجیرائو. همراه با سلاح تو باید از فکرت هم استفاده کنی.
باجیرائو نگاهش را به پر طاووس می‌دوزد. یکی از اعضای دربار در گوش کنار دستی خود زمزمه می‌کند «حالا بزار سرعت یوزپلنگ و چشم عقاب رو ببینیم».
باجیرائو کمان را در دست می‌گیرد و روی نماد خورشید دربار قرار می‌گیرد. هدف می‌گیرد و نفس عمیقی می‌کشد. تمامی نگاه‌ها به تیر اوست.
کمان را می‌کشد و تیر را رها می‌کند. تیر از میان خاک می‌گذرد. همهمه در دربار به پا می‌شود و شاهو دستش را به دسته‌ی تـ*ـخت می‌کوبد.
پاترا پوزخندی می‌زند و رویش را به سمت شاهو باز می‌گرداند.
- علیحضرت، قرار بود که پر طاووس به دو نیم از هم جدا بشه و..
دستش را به‌سمت پر طاووس نشانه می‌گیرد و حرفش را ادامه می‌دهد:
- همونطور که همه دیدن پر هنوز سالمه.
رائو حرف او را قطع می‌کند. نگاه‌ها به‌سمت او بازمی‌گردد.
- اما کوتاه‌تر از قبل، می‌تونید نصف دیگه‌اش رو در زیر خاک پیدا کنید.
شاهو دستش را بلند می‌کند و اشاره‌ به سرباز می‌کند تا پر را بردارد. سرباز پر را برمی‌دارد و نیمه‌ دیگر آن که در میان خاک بود را در دست می‌گیرد و به همه نشان می‌دهد.
زمزمه افراد بالا می‌گیرد و از جایشان بلند می‌شوند. باجیرائو کمانش را روی شانه‌اش می‌اندازد و به‌سوی پادشاه برمی‌گردد.
- اینم اثبات سرعت عمل من. حالا در مود داناییم بشنوید.
شاهو سرش را با تحسین بالا و پایین می‌کند و رائو قدم به جلو بر می‌دارد.
- اون خاک هندوستانه، و اون پر طاووس از درخت سلطنت مغوله که ریشه‌ی اون در دهلیه، و اون تیر برای امپراطوری ماراتا. به ریشه ضربه بزنی درختای بزرگ هم میافتن!
شاهو دستش را بالا می‌برد و می‌گوید:
- طرز فکرت فوق العاده‌ست پیشوا!
همه از جای خود بر می‌خیزند و «شیواجی زند باد» سر می‌دهند.

رائو تعظیم می‌کند و شاهو دستور جشنی بزرگ را می‌دهد.
#دژاگر
#ریحانه‌رادفر


در حال تایپ رمان دژاگر (جلد اول) | ~ریحانه رادفر~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • قهقهه
Reactions: ✧آیناز عقیلی✧، ~mitra.n~، mahya_seven و 15 نفر دیگر

~ریحانه رادفر~

کپیست انجمن رمان ۹۸
کپیست انجمن
  
عضویت
3/8/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
10,768
امتیاز
303
سن
20
محل سکونت
♥Dream♥
زمان حضور
63 روز 18 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سوم:
شهر را به گل زینت می‌دهند و شمع‌ها و مشعل‌ها را به آتش می‌افروزند....

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دژاگر (جلد اول) | ~ریحانه رادفر~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: ✧آیناز عقیلی✧، ~mitra.n~، mahya_seven و 15 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا