- عضویت
- 19/4/20
- ارسال ها
- 220
- امتیاز واکنش
- 3,979
- امتیاز
- 228
- محل سکونت
- ته میدون
- زمان حضور
- 18 روز 9 ساعت 10 دقیقه
- البته که نه شما...
دستانش را دراز کرد:
- اما شاید بتونی متقاعدم کنی که مدت زمان بیشتری رو توی لندن بمونم.
- واقعاً؟
فقط سرش را به معنی جواب تکان داد. آنجلیکا لـ*ـبهایش را گاز گرفت و به فداکاری که قرار بود برایش انجام دهد فکر کرد.
- ممنون میشم به هرکاری که پیشنهاد میدین عمل کنید!
شانهای بالا انداخت و به سمت میز کنار رفت. با چشمانش ریختن نوشیدنی شیرین درون فنجانها را تماشا میکرد باحالی که هنوز چای آنها آن گوشه فراموش شده گذاشته شده بود.
- ما فقط باید بفهمیم که تفاهمهامون کجاست
لیوان را بالا گرفت، جلو رفت و لیوان را از دستش گرفت.
- ازدواج یک تعهد دو طرفه است. فکر نکنید که من در عوض اینها چیزی از شما نمیخوام!
آنجلیکا بهش خیره شد، چیزی در نگاهش جذاب بود.
- مثل چی؟
- من دیگه تحمل ازدواجی رو ندارم که من و همسرم از هم جدا بخوابیم!
صورتش سرخ شد.
- واقعاً؟
این جواب بیشتر شبیه به جیغ کشیدن بود تا جواب.
- خب...هرکسی یه چیزی میخواد و منم ازت انتظار دارم که همچین چیزی رو تو هم بخوای! هیجان داری، چاییت رو بنوش تا به تعادل برسی!
او همانکاری را کرد که بهش گفته شده بود.
- من معمولاً با جسارتم همه رو شوکه میکنم!
- چه احساسی داره برگردوندن لطفت؟
چاییش را نوشید.
- اطمینان بخش!
- چی اطمینان بخشه؟
دستانش را دراز کرد:
- اما شاید بتونی متقاعدم کنی که مدت زمان بیشتری رو توی لندن بمونم.
- واقعاً؟
فقط سرش را به معنی جواب تکان داد. آنجلیکا لـ*ـبهایش را گاز گرفت و به فداکاری که قرار بود برایش انجام دهد فکر کرد.
- ممنون میشم به هرکاری که پیشنهاد میدین عمل کنید!
شانهای بالا انداخت و به سمت میز کنار رفت. با چشمانش ریختن نوشیدنی شیرین درون فنجانها را تماشا میکرد باحالی که هنوز چای آنها آن گوشه فراموش شده گذاشته شده بود.
- ما فقط باید بفهمیم که تفاهمهامون کجاست
لیوان را بالا گرفت، جلو رفت و لیوان را از دستش گرفت.
- ازدواج یک تعهد دو طرفه است. فکر نکنید که من در عوض اینها چیزی از شما نمیخوام!
آنجلیکا بهش خیره شد، چیزی در نگاهش جذاب بود.
- مثل چی؟
- من دیگه تحمل ازدواجی رو ندارم که من و همسرم از هم جدا بخوابیم!
صورتش سرخ شد.
- واقعاً؟
این جواب بیشتر شبیه به جیغ کشیدن بود تا جواب.
- خب...هرکسی یه چیزی میخواد و منم ازت انتظار دارم که همچین چیزی رو تو هم بخوای! هیجان داری، چاییت رو بنوش تا به تعادل برسی!
او همانکاری را کرد که بهش گفته شده بود.
- من معمولاً با جسارتم همه رو شوکه میکنم!
- چه احساسی داره برگردوندن لطفت؟
چاییش را نوشید.
- اطمینان بخش!
- چی اطمینان بخشه؟
رمان اسرار تالار کولچستر | تیم ترجمۀ انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com