***
رندولف بندیکت یک لیوان نوشیدنی برای لـ*ـبهایش آورد و جرعهای طولانی از آن را نوشید و از سوزش داغ آن لـ*ـذت برد. به خاطر انتخاب همسر آیندهاش بود. دعوت از شش نفر اول به خانه خود به منظور انتخاب یکی از ویکرانهای آینده خود تنها ایده او بود. او جز خودش کسی را نداشت که سرزنشش کند. با این حال، از زمان ورودش به این نتیجه رسیده بود، چون حالا مجبور شده بود آنها را سرگرم کند. حداقل، او باید از برخی از دوستان متاهل خود بخواهد که در مهمانی خانه نیز شرکت کنند، به خاطر حفظ تعادل و شاید هم حمایت معنوی.
اما او تا این لحظه تصور درخشانی نداشت و حالا دیگر دیر شده بود. او تنها میزبان و مردی بود که شش تن از خانمهای جوان انتظار داشتند که با هم همراه باشند. نگاهی به ساعت انداخت.
ساعت نزدیک شش و نیم بود. او یک جرعه دیگر از نوشیدنی خود را نوشید، با آگاهی از این که باید برود و به مهمانانش که برای شام جمع شده بودند خوشآمد بگوید. ضربه زدن به در باعث تأخیر استقبال شد.
- بیا تو!
خانم اسکس وارد اتاق کار خود شد. او مدتی بود که به تازگی شروع به کار کرده بود، او بسیار زیبا بود ، اگر چه نقصی در مورد او وجود داشت، او به طرز عجیبی جذاب نبود. با این وجود، او را متعجب کرده بود که همسرش او را استخدام کرده است، اما او به وفاداری او اطمینان داشت و اصرار داشت که آنها به زن فقیری که اخیراً شوهرش را از دست داده کمک کنند.
حالا آنها اینجا بودند، یک بیوه و یک مرده زیر یک سقف. شکی نداشت که بعضی از مستخدمین از خود میپرسیدند اگر آنها عاشق هم باشند. و بو رندولف به اندازه کافی مرد بود که به این موضوع اعتراف کند، حتی برای یک ثانیه گذرا. زیرا اگر چه می دانست که اکثر مردان احتمالاً بخاطر خانم اسکس وسوسه خواهند شد، او اصلاً به او علاقهمند نبود. هیچوقت نبود و حتی اگر هم بود، او از آن مردهایی نبود که پیشنهاد خدمت كردن را داشته باشد، مهم نیست كه او در چه رتبه ای باشد.
رمان اسرار تالار کولچستر | تیم ترجمۀ انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: