- عضویت
- 29/7/20
- ارسال ها
- 113
- امتیاز واکنش
- 1,500
- امتیاز
- 163
- زمان حضور
- 7 روز 19 ساعت 56 دقیقه
- من نگفتم مدل شما شیک هست، من فقط اون رو دوست دارم.
آنجلیکا چشمهایش را درحدقه چرخاند. زمزمه کرد:
- البته که همینطوره.
نگاهی به او انداخت و سرانجام پرسید:
- چی میخواید؟
صدای بانو سرافینا صاف و واضح بود.
- من خیلی رفتار صریح و رک شما رو دوست دارم.
این باعث شد آنجلیکا دندانهایش را روی بساید.
- فکر کنم باید تلاش کنم خیلی رک باشم. به همون اندازه سریع و آشکاره که شما تنها رقیب من هستید، بقیه آن خیلی...
او با تکان دادن دستش، به سمت جمعیتی از دوشیزگان دیگر که درحال قدم زدن بودند، اشاره کرد.
- قابل گفتن نیست.
آنجلیکا با تعجب نگاهش کرد. او نمیتوانست به گوشهایش اعتماد کند. حداقل چیزی که یک خانم میتواند داشته باشد، این است که میتواند به طرز غیرقابل توصیفی گستاخ باشد
به شدت رنگش پرید و شوکه شد، حداقل یک دقیقه طول کشید تا ذهنش را سامان بدهد و قدرت تکلمش را پیدا کند.
- همه اینهایی که دارید بهشون اشاره میکنید، دوشیزگانی با تربیت و ادب هستند. زنانی که هم طبقه شما هستند.
دستان آنجلیکا مشت شده بود. او عصبانی بود و عملا داشت میلرزید.
- چطور جرات میکنی با اونها طوری رفتار کنی که انگار زیر دستت هستند؟
خانم سرافینا پلک زد و سپس خندید.
- چون هستند.
او مچ دست آنجلیکا را در دست گرفت.
- راستش رو بخوای، شما نمیتونی یه دختر کشاورز رو با من توی یه جایگاه اجتماعی قرار بدی. حتی شما هم با من در یه جایگاه نیستی، اما...
- پدر دوشیزه استیونز یکی از ثروتمندترین مردان انگلستان است. یک کشاورز نیستند، اما یک زمیندار مرفه هستند.
- چـ... تـ...
آنجلیکا چشمهایش را درحدقه چرخاند. زمزمه کرد:
- البته که همینطوره.
نگاهی به او انداخت و سرانجام پرسید:
- چی میخواید؟
صدای بانو سرافینا صاف و واضح بود.
- من خیلی رفتار صریح و رک شما رو دوست دارم.
این باعث شد آنجلیکا دندانهایش را روی بساید.
- فکر کنم باید تلاش کنم خیلی رک باشم. به همون اندازه سریع و آشکاره که شما تنها رقیب من هستید، بقیه آن خیلی...
او با تکان دادن دستش، به سمت جمعیتی از دوشیزگان دیگر که درحال قدم زدن بودند، اشاره کرد.
- قابل گفتن نیست.
آنجلیکا با تعجب نگاهش کرد. او نمیتوانست به گوشهایش اعتماد کند. حداقل چیزی که یک خانم میتواند داشته باشد، این است که میتواند به طرز غیرقابل توصیفی گستاخ باشد
به شدت رنگش پرید و شوکه شد، حداقل یک دقیقه طول کشید تا ذهنش را سامان بدهد و قدرت تکلمش را پیدا کند.
- همه اینهایی که دارید بهشون اشاره میکنید، دوشیزگانی با تربیت و ادب هستند. زنانی که هم طبقه شما هستند.
دستان آنجلیکا مشت شده بود. او عصبانی بود و عملا داشت میلرزید.
- چطور جرات میکنی با اونها طوری رفتار کنی که انگار زیر دستت هستند؟
خانم سرافینا پلک زد و سپس خندید.
- چون هستند.
او مچ دست آنجلیکا را در دست گرفت.
- راستش رو بخوای، شما نمیتونی یه دختر کشاورز رو با من توی یه جایگاه اجتماعی قرار بدی. حتی شما هم با من در یه جایگاه نیستی، اما...
- پدر دوشیزه استیونز یکی از ثروتمندترین مردان انگلستان است. یک کشاورز نیستند، اما یک زمیندار مرفه هستند.
- چـ... تـ...
رمان اسرار تالار کولچستر | تیم ترجمۀ انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com