- عضویت
- 1/8/20
- ارسال ها
- 196
- امتیاز واکنش
- 12,721
- امتیاز
- 288
- محل سکونت
- کره ماه
- زمان حضور
- 30 روز 11 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی | رمان ۹۸ | دانلود رمان | دانلود رمان جدید | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه
پارت 20
کی گفت:
-خوبه، دعوتم کردی. ممنونم؛ اما نمیتونم بیام.
-اوه بیخیال، داداشت که گفت میاد. شما دوتا میتونین با هم دیگه بیاین.
کی زیر لـ*ـب غر زد.
-خوشحالم که میره.
و رو به ویکی ادامه داد.
-شاید بتونیم بعدا راجع به این موضوع، حرف بزنیم.
تا ویکی چرخید که از آنجا دور شود، کی چشم غره عصبی به سمتش انداخت. راشل صدایش زد.
-هی ویکی؟ خیلی متاسفم؛ اما منم نمیتونم بیام. من این هفته باید به اسپن* برم. میتونی درک کنی، درسته؟
ویکی با صدای تحقیر آمیزی گفت:
-خب که چی؟
راشل جواب داد.
-اوه، هیچی فقط میخواستم بگم، منم جزو اوناییم که مهمونی نمیان؛ بای بای.
و مثل نامزد زیبای سال برایش دست تکان داد. ویکی درحالیکه درباره ویزیت شدنش در روانپزشک غر میزد، از آنجا دور شد.
راشل دستش را پایین انداخت و با خشم به دور شدن او خیره شد.
-ماری مطمئنی که مادربزرگت طلسم ودو نمیسازه؟
ماری درحالیکه با خشم به ویکی که درحال دور شدن بود مینگریست، پاسخ داد:
-اره؛ اما چندتا از کتابهاش رو برداشتم.
راشل دستانش را به هم مالید.
-حس میکنم یه گردههمایی مطالعه و بررسی کتاب تو راهه.
-آ، طلسم ودو؟
ماری با صدای کی از جا پرید؛ چون کاملا وجود او را فراموش کرده بود. کی راجع به مادربزرگ ماری یا اهمیتی که این موضوع برای ماری داشت چیزی نمیدانست. چشمانش به سمت کی چرخید.
-آ... مادربزرگم یه فالگیره؛ خب من یه جورایی تو همهی کارای جنبش عصر جدید* فعالیت میکنم؛ میدونی چون اون شبیه یه کار خانوادگیه.
کی بنظر میرسید جذب این موضوع شده بود.
-ترسناک و هیجان انگیزه؟
-چی؟ نه اون فقط بعضی چیزها رو توضیح میده.
کی متفکر گازی به ساندویچش زد. فقط ماری میتوانست آنچه را که توضیح داده، تصور کند. کسی چه میدانست که کی راجع به ماری در مدرسه و از ویکی در تنهایی چه شنیده است.
***
وقتی ماری در کلاس دوره ششم درون صندلیاش نشست، شروع به جوییدن ناخنهایش کرد و مدام با خودش تکرار میکرد که هیجان زده و دستپاچه نیست. خب یک پسر از او خواسته بود که به خانهاش برود، مسئله مهمی نبود و اصلا اهمیتی نداشت! او فقط یک پسر از مدرسه است و آنها فقط قرار است فیلم نگاه کنند. چیزی برای هیجان زده شدن وجود ندارد. به هر حال احتمالا کی بعد از آن ناهار فهمیده بود که باید دعوتش را پس بگیرد.
ویکی وارد شد و بعد از نگاه به ماری، پشت به او، روی صندلی نشست. ماری دستش را پایین اورد و ناخنهایش را از شر دندانهایش خلاص کرد که ویکی با یک صدای لطیف دوست داشتنی گفت:
-بچهها نگاه کنید اسکری ماری* منتظر دوست جدیدشه. بانمک نیست؟
***
1- Aspen: تفریحگاه شلوغِ شهرکِ اسکی در کولورادو(Colorado)
2- جنبشی گسترده که با رویکردهای جایگزین نسبت به فرهنگ سنتی غربی و با علاقه به معنویت، عرفان، حلو گرایی و محیط زیست گرایی مشخص می شود. "جنبش عصر جدید"
3- Scary Mary: این یه لقبه که با حروف بزرگ نوشته شده، بنظرم همون حالت تو متن قشنگتره تا بخوام معنیش رو تو متن بیارم. معنی لقبش همون ترسناک و هراس انگیزه.
پارت 20
کی گفت:
-خوبه، دعوتم کردی. ممنونم؛ اما نمیتونم بیام.
-اوه بیخیال، داداشت که گفت میاد. شما دوتا میتونین با هم دیگه بیاین.
کی زیر لـ*ـب غر زد.
-خوشحالم که میره.
و رو به ویکی ادامه داد.
-شاید بتونیم بعدا راجع به این موضوع، حرف بزنیم.
تا ویکی چرخید که از آنجا دور شود، کی چشم غره عصبی به سمتش انداخت. راشل صدایش زد.
-هی ویکی؟ خیلی متاسفم؛ اما منم نمیتونم بیام. من این هفته باید به اسپن* برم. میتونی درک کنی، درسته؟
ویکی با صدای تحقیر آمیزی گفت:
-خب که چی؟
راشل جواب داد.
-اوه، هیچی فقط میخواستم بگم، منم جزو اوناییم که مهمونی نمیان؛ بای بای.
و مثل نامزد زیبای سال برایش دست تکان داد. ویکی درحالیکه درباره ویزیت شدنش در روانپزشک غر میزد، از آنجا دور شد.
راشل دستش را پایین انداخت و با خشم به دور شدن او خیره شد.
-ماری مطمئنی که مادربزرگت طلسم ودو نمیسازه؟
ماری درحالیکه با خشم به ویکی که درحال دور شدن بود مینگریست، پاسخ داد:
-اره؛ اما چندتا از کتابهاش رو برداشتم.
راشل دستانش را به هم مالید.
-حس میکنم یه گردههمایی مطالعه و بررسی کتاب تو راهه.
-آ، طلسم ودو؟
ماری با صدای کی از جا پرید؛ چون کاملا وجود او را فراموش کرده بود. کی راجع به مادربزرگ ماری یا اهمیتی که این موضوع برای ماری داشت چیزی نمیدانست. چشمانش به سمت کی چرخید.
-آ... مادربزرگم یه فالگیره؛ خب من یه جورایی تو همهی کارای جنبش عصر جدید* فعالیت میکنم؛ میدونی چون اون شبیه یه کار خانوادگیه.
کی بنظر میرسید جذب این موضوع شده بود.
-ترسناک و هیجان انگیزه؟
-چی؟ نه اون فقط بعضی چیزها رو توضیح میده.
کی متفکر گازی به ساندویچش زد. فقط ماری میتوانست آنچه را که توضیح داده، تصور کند. کسی چه میدانست که کی راجع به ماری در مدرسه و از ویکی در تنهایی چه شنیده است.
***
وقتی ماری در کلاس دوره ششم درون صندلیاش نشست، شروع به جوییدن ناخنهایش کرد و مدام با خودش تکرار میکرد که هیجان زده و دستپاچه نیست. خب یک پسر از او خواسته بود که به خانهاش برود، مسئله مهمی نبود و اصلا اهمیتی نداشت! او فقط یک پسر از مدرسه است و آنها فقط قرار است فیلم نگاه کنند. چیزی برای هیجان زده شدن وجود ندارد. به هر حال احتمالا کی بعد از آن ناهار فهمیده بود که باید دعوتش را پس بگیرد.
ویکی وارد شد و بعد از نگاه به ماری، پشت به او، روی صندلی نشست. ماری دستش را پایین اورد و ناخنهایش را از شر دندانهایش خلاص کرد که ویکی با یک صدای لطیف دوست داشتنی گفت:
-بچهها نگاه کنید اسکری ماری* منتظر دوست جدیدشه. بانمک نیست؟
***
1- Aspen: تفریحگاه شلوغِ شهرکِ اسکی در کولورادو(Colorado)
2- جنبشی گسترده که با رویکردهای جایگزین نسبت به فرهنگ سنتی غربی و با علاقه به معنویت، عرفان، حلو گرایی و محیط زیست گرایی مشخص می شود. "جنبش عصر جدید"
3- Scary Mary: این یه لقبه که با حروف بزرگ نوشته شده، بنظرم همون حالت تو متن قشنگتره تا بخوام معنیش رو تو متن بیارم. معنی لقبش همون ترسناک و هراس انگیزه.
ماری هراسانگیز | cute_girl کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: