- عضویت
- 1/8/20
- ارسال ها
- 196
- امتیاز واکنش
- 12,721
- امتیاز
- 288
- محل سکونت
- کره ماه
- زمان حضور
- 30 روز 11 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
خانم مایرز در سکوت غیر منتظرهای که کلاس را فراگرفت، از فرصت استفاده و کلاس را شروع کرد. کارتهای یادداشت را پخش کرد و دستور العملهایی که همه، تمام روز آنها را شنیده بودند، داد. آنها کارتها را با اسم، برنامه زمانی، فعالیتهای فوق برنامه و هرچیز دیگری که موردعلاقهیشان بود، پر میکردند. کی به طرفش خم شد:
-هی! یه خودکار داری بهم قرض بدی؟
ماری داخل کیفش را گشت و یکی بهش داد و او گفت:
-ممنونم!
کی زیر چشمی نگاهی دزدکی به کارت یادداشت او انداخت؛ اطلاعاتش به سختی با دو خط پر شده بود.
-کارتت حدودا خالیه، نه؟
-دوست دارم مرموز باشم.
کی آرام خندید و شروع به پر کردن کارت یادداشت خود کرد. ماری با کنجکاوی نگاهی دزدکی به یادداشت او انداخت؛ اما نتوانست چیزی بخواند؛ چون دستخطش خیلی خیلی ریز بود. ماری کنجکاو بود که آیا او برای خواندن یادداشتهایش از ذرهبین استفاده میکند. صدای پوزخندی از جلو توجهاش را جلب کرد. ویکی و گله مرغابیهایش* با پچپچ در گوش هم، به آنها نگاه میکردند. صورت ماری سخت و جدی شد. کی نگاهش را از نوشتههای ریزش گرفت و گفت:
-بنظر میرسه ما توجه بعضیها رو جلب کردیم.
شاید او یک بینایی خوب منحصر به فرد داشت؟ ماری درون صندلیش فرو رفت تا کمتر در معرض دید باشد و جواب داد.
-من باشم نمیگم «ما». اونها معمولا به خودشون زحمت نمیدن که یه ثانیه هم به من نگاه کنن!
-تو خوششانسی؛ من که از حرف زدن با خانوم نلسون و دوستاش بیچاره شدم. احساس میکنم ضریب هوشیم تحت تاثیر حرف زدن با اونا افت کرده.
گفتههایش یک لبخند روی لـ*ـب ماری نشاند. خانم مایرز با دقت به آن دو که در عقب کلاس بودند نگاه کرد و پرسید.
-کی، سوالی داری؟
ماری که سریع حواسش جمع شد، خود را با خم شدن و برداشتن چیزی به بیخبری زد.
-ام... نه خانم مایرز.
کی با چشم غره نگاه کوتاهی به پایین، سمت ماری انداخت و او داخل لپش را گاز گرفت تا مانع لبخند زدنش شود. تا ماری کمرش را صاف کرد و درست روی صندلیاش نشست، کی با گوشه دهانش زمزمه کرد.
-امروز اولین روز مدرسهست و تو داری من رو تو دردسر میندازی.
ماری در پاسخ به او نجوا کنان جواب داد.
-هی، دردسر چیزیه که تو با نشستن کنار من داری!
کی با تمسخر غر زد.
-دفعه بعد یادم میمونه.
وقتی آخرین زنگ به صدا در آمد، ویکی مستقیم برای حرف زدن با کی جلو آمد و با خودشیرینی دست خود را دور دست او لغزاند.
-کی، من واقعا برای اینکه کنارم ننشستی ازت دلخور شدم.
کی لبخند زد؛ اما به آرامی دست او را با کشیدن کوله پشتی بر روی شانهاش از خود جدا کرد.
-ناراحت نشو ویکی. من فقط ترجیح میدم عقب بشینم؛ چون دوست ندارم نظر و ایده آدمایی که پشت سرم هستن رو نبینم؛ این تمرکزم رو بهم میزنه!
وقتی کی دستش را از دست او کشاند، لـ*ـبهای ویکی با اخم آویزان شده بود؛ اما الان گوشههای لـ*ـبش شروع به بالا رفتن کرد.
-اوه، پس تو داشتی به من نگاه میکردی؟
ویکی شروع به چرخاندن یک رشته از موهایش به دور انگشتش کرد و ماری پا به فرار گذاشت. آن موقعیت داشت خیلی شبیه بورلی هیلز* میشد که برای هر سلیقهاش کانال و برنامهای داشت و ماری ترجیح میداد تلویزیونش را خراب کند تا آن دری وریها را نبیند.
کی بنظر میرسید میخواست همراه ماری از آنجا برود؛ اما توسط ویکی به دام افتاده بود. ماری از اینکه او را رها کند حس بدی داشت؛ اما تا وقتی پای ویکی وسط بود، همه او را رد میکردند.
***
1- یه جور کنایه برای تمسخره؛ منظورش دوستای ویکیه.
2- Beverly Hills: بِوِرلی هیلز (به انگلیسی: Beverly Hills) شهری در حومهٔ غربی کلانشهر لس آنجلس واقع در ایالت کالیفرنیای آمریکاست. بورلی هیلز همواره به عنوان یکی از گرانقیمتترین شهرهای ایالات متحده شناخته میشود. بسیاری از مشهورترین بازیگران سینمای هالیوود، خوانندگان و دیگر هنرمندان آمریکایی در این شهر اقامت دارند. (ویکی پدیا)
-هی! یه خودکار داری بهم قرض بدی؟
ماری داخل کیفش را گشت و یکی بهش داد و او گفت:
-ممنونم!
کی زیر چشمی نگاهی دزدکی به کارت یادداشت او انداخت؛ اطلاعاتش به سختی با دو خط پر شده بود.
-کارتت حدودا خالیه، نه؟
-دوست دارم مرموز باشم.
کی آرام خندید و شروع به پر کردن کارت یادداشت خود کرد. ماری با کنجکاوی نگاهی دزدکی به یادداشت او انداخت؛ اما نتوانست چیزی بخواند؛ چون دستخطش خیلی خیلی ریز بود. ماری کنجکاو بود که آیا او برای خواندن یادداشتهایش از ذرهبین استفاده میکند. صدای پوزخندی از جلو توجهاش را جلب کرد. ویکی و گله مرغابیهایش* با پچپچ در گوش هم، به آنها نگاه میکردند. صورت ماری سخت و جدی شد. کی نگاهش را از نوشتههای ریزش گرفت و گفت:
-بنظر میرسه ما توجه بعضیها رو جلب کردیم.
شاید او یک بینایی خوب منحصر به فرد داشت؟ ماری درون صندلیش فرو رفت تا کمتر در معرض دید باشد و جواب داد.
-من باشم نمیگم «ما». اونها معمولا به خودشون زحمت نمیدن که یه ثانیه هم به من نگاه کنن!
-تو خوششانسی؛ من که از حرف زدن با خانوم نلسون و دوستاش بیچاره شدم. احساس میکنم ضریب هوشیم تحت تاثیر حرف زدن با اونا افت کرده.
گفتههایش یک لبخند روی لـ*ـب ماری نشاند. خانم مایرز با دقت به آن دو که در عقب کلاس بودند نگاه کرد و پرسید.
-کی، سوالی داری؟
ماری که سریع حواسش جمع شد، خود را با خم شدن و برداشتن چیزی به بیخبری زد.
-ام... نه خانم مایرز.
کی با چشم غره نگاه کوتاهی به پایین، سمت ماری انداخت و او داخل لپش را گاز گرفت تا مانع لبخند زدنش شود. تا ماری کمرش را صاف کرد و درست روی صندلیاش نشست، کی با گوشه دهانش زمزمه کرد.
-امروز اولین روز مدرسهست و تو داری من رو تو دردسر میندازی.
ماری در پاسخ به او نجوا کنان جواب داد.
-هی، دردسر چیزیه که تو با نشستن کنار من داری!
کی با تمسخر غر زد.
-دفعه بعد یادم میمونه.
وقتی آخرین زنگ به صدا در آمد، ویکی مستقیم برای حرف زدن با کی جلو آمد و با خودشیرینی دست خود را دور دست او لغزاند.
-کی، من واقعا برای اینکه کنارم ننشستی ازت دلخور شدم.
کی لبخند زد؛ اما به آرامی دست او را با کشیدن کوله پشتی بر روی شانهاش از خود جدا کرد.
-ناراحت نشو ویکی. من فقط ترجیح میدم عقب بشینم؛ چون دوست ندارم نظر و ایده آدمایی که پشت سرم هستن رو نبینم؛ این تمرکزم رو بهم میزنه!
وقتی کی دستش را از دست او کشاند، لـ*ـبهای ویکی با اخم آویزان شده بود؛ اما الان گوشههای لـ*ـبش شروع به بالا رفتن کرد.
-اوه، پس تو داشتی به من نگاه میکردی؟
ویکی شروع به چرخاندن یک رشته از موهایش به دور انگشتش کرد و ماری پا به فرار گذاشت. آن موقعیت داشت خیلی شبیه بورلی هیلز* میشد که برای هر سلیقهاش کانال و برنامهای داشت و ماری ترجیح میداد تلویزیونش را خراب کند تا آن دری وریها را نبیند.
کی بنظر میرسید میخواست همراه ماری از آنجا برود؛ اما توسط ویکی به دام افتاده بود. ماری از اینکه او را رها کند حس بدی داشت؛ اما تا وقتی پای ویکی وسط بود، همه او را رد میکردند.
***
1- یه جور کنایه برای تمسخره؛ منظورش دوستای ویکیه.
2- Beverly Hills: بِوِرلی هیلز (به انگلیسی: Beverly Hills) شهری در حومهٔ غربی کلانشهر لس آنجلس واقع در ایالت کالیفرنیای آمریکاست. بورلی هیلز همواره به عنوان یکی از گرانقیمتترین شهرهای ایالات متحده شناخته میشود. بسیاری از مشهورترین بازیگران سینمای هالیوود، خوانندگان و دیگر هنرمندان آمریکایی در این شهر اقامت دارند. (ویکی پدیا)
ماری هراسانگیز | cute_girl کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: