خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کدوم شخصیت براتون جذاب تره؟


  • مجموع رای دهندگان
    20

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
- یعنی این دختر زیبا دختر خاله‌ی من بهانه‌ست!
نمی‌دونستم، واقعا نمی‌دونستم که چه خبره؟ نکنه اینا همه بخشی از حقایقیه که من باید بفهمم. خدایا دارم دیوونه میشم.
اما قبل از این که بفهمم اون دوتا خانم و اون دوتا بچه‌ی دیگه کی بودن از خواب بیدار شدم.
نفس بلند و عمیقی کشیدم و به اطرافم نگاهی انداختم.
مازیار و آرسام هر دو با فاصله‌ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 20 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
اصلا متوجه نشده بودم که چقدر راه اومدم اما الان می‌فهمم اشکام دیگه بند اومده بود ولی باید زود تر برم پیش بچه‌ها ‌
پس دوباره بلند شدم و با تمام سرعتی که پای دردناکم یاری می‌کرد دویدم خیلی زود خروجی رو که ازش اومده بودم به چشم دیدم و سمتش رفتم ولی وقتی ازش خارج شدم پام به یا ریشه گیر کرد و به صورت رو چمنا پرت شدم...
- بهار...
و دستی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 23 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
مازیار با حرصی که از من داشت از جاش بلند شد و همراه من پیش آرسام اومد.
مازیار: آرسام؟
و سوالی نگاش کرد و در کمال تعجب من آرسام فهمید دردش چیه و گفت:
- خب پس بیدار شدی، اون سامیار پست تو جنگله و میخواد افرادش رو بفرسته دنبال ما.
مازیار: چی؟!
بد بخت رفت تو هنگ ویندوزش کلا پرید.
اما با این وجود من لبخندم رو قورت دادم.
آرسام: ظاهرا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 23 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
بی حرف اضافه چشم به ته جاده دوخته بودم که متوجه شدم از حجم درختا داره کم میشه، انگار داریم به آخرای جنگل می‌رسیم.
ناخواسته سوالم رو بلند تکرار کردم؛
- داریم به آخر جنگل میرسیم؟
مازیار: آره ۰یزی نمونده از جنگل خارج بشیم.
- اوه خدا رو شکر. دیگه داشتم احساس می‌کردم خودمم دارم تبدیل به درخت می‌شم.
مازیار ریز خندید و منم کوفتی نثارش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 21 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
*رهام*
اسبا شروع به دویدن کردن تو یه تصمیم ناگهانی قرار شده بود تغییر مسیر بدیم و به سمت جنگل آبی بریم تو رگوداج جنگلی به اسم جنگل آبی وجود داشت که می‌تونست ما رو با یه دروازه‌ی بزرگ انتقال طبیعی تله‌پوت کنه.
آرسام: چقدر راهه؟
پوزخندی زدم.
- بین نیم تا یک ساعت دیگه می‌رسیم.
آرسامم پوزخندی زد؛
آرسام: این وسط فقط ماییم که بازی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 20 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرسامم متقابلا پوزخندی زد؛
- بعدا می‌فهمی.
دیگه حرفی نزدم چون می‌دونسم اگر نخواد حرفی بزنه نمی‌زنه.
با خستگی سرم رو به صندلی تکیه دادم و چشمام رو بستم.
آرسام: به نظر خیلی خسته میای.
با این که می‌دونسم نگرانه اما صداش زیادی آروم و بیخیال بود! اوف اینم با این کاراش.
- آره درگیری مون خیلی شدید بود.
آرسام: خوبه که کسی آسیبی ندیده. اما...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 20 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفسی گرفتم؛
- راستش... راستش راجب بچه‌هاست.
خزان: تا جایی که بتونم جوابت رو میدم.
- می‌خوام بدونم اون ماجرا کی اتفاق افتاد؟
چهرش متعجب شد؛
خزان: کدوم ماجرا؟
- منظورم همون حمله‌ی ناگهانی به سرزمین تاگوراسه... کی اتفاق افتاد؟
چهره‌ی خزان گرفته شد؛
- چیه؟
بالاخره نگاهم کرد.
خزان:درست امشب، هشتمین سالگرد اون حمله بود... اون حمله درست پنج...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 19 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
سایت دانلود رمان | رمان ۹۸
درد مثل همیشه گذرا بود و بعد از چند دقیقه رد شد و تازه تونستم به خودم بیام.
خزان: خوبی؟
- خوبم، مثل همیشه سر دردم یه درد گذرا بود.
خزان: خدا رو شکر نگران شدم. مطمعنی چیز خطرناکی نیست.
- بله خیالت راحت. راستی خزان ما باید یه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 21 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
زود تر از اون چیزی که فکرشرو می‌کردم به قصر رسیدیم.
- خدای من خزان، این... این خیلی زیباست!
خزان: این قصر زیباترین قصر در بین تمام سرزمیناس.
- خیلی آشناس.
با لبخند به سمتش برگشتم؛
- می‌دونی حس خیلی خوب و عجیبی دارم، انگار قبلانم اینجا بودم. انگار تو خونه‌ی خودمم. حس خوبی دارم انگار بعد از سالها گم شدن بالاخره جایی رو پیدا کردم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 20 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
من مسخ شده بودم و تنها چیزی که میدیدم برقی بود که توی چشمای خاصش می درخشید.
با تمام قدرت منو میان بازوهاش اسیر کرد، نمیدونم چرا دستای منم اون رو خواست و دورش حلقه شد.
زن: بهارم... تو بالاخره برگشتی! عزیزم تو برگشتی!
با صدای لرزونی زمزمه کردم:
- خااله؟
- آره عزیزم... من تابانم، خاله‌ی تو.
قطره لجوج اشکی که از روی گونه‌هام روان شده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 19 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا