- عضویت
- 6/12/19
- ارسال ها
- 410
- امتیاز واکنش
- 9,752
- امتیاز
- 263
- محل سکونت
- تهران
- زمان حضور
- 19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
همه خیلی زود غیب شدن و منو خاله تابان تنها شدیم.
خاله: دوست دارم خودم تو رو تا اتاقت ببرم مشکلی که نداری؟
- نه اصلا.
خاله: دستت رو بده به من.
- باشه.
و دستش رو نرم گرفتم.
اونم محکم دست منو گرفت و بعد دوباره...
تو راهرویی ظاهر شدیم.
خاله: اینجا آخرین طبقه در بالا ترین برج قصره و یکی از اتاق اینجا مال توعه اتاق من، خزان، بهانه و...
خاله: دوست دارم خودم تو رو تا اتاقت ببرم مشکلی که نداری؟
- نه اصلا.
خاله: دستت رو بده به من.
- باشه.
و دستش رو نرم گرفتم.
اونم محکم دست منو گرفت و بعد دوباره...
تو راهرویی ظاهر شدیم.
خاله: اینجا آخرین طبقه در بالا ترین برج قصره و یکی از اتاق اینجا مال توعه اتاق من، خزان، بهانه و...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com