خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کدوم شخصیت براتون جذاب تره؟


  • مجموع رای دهندگان
    20

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
میجیکاور متعجب به من خیره شد و گفت:
- بهار، شما سعی داری چی رو به من بگی؟
خیلی نرم و آروم بود برای همین منم با احترام بیشتر ادامه دادم؛
- عالیجناب من قصد دخالت تو امور شما رو ندارم اما به نظر من شما به عنوان یه پدر و یه پادشاه زیادی خشن هستید، تحقیقات نشان دادن که پدر و مادرهای سختگیر ولی در عین حال مهربان بچه‌های بهتری رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • عجیب
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 22 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
حضور نیرویی عجیب رو پشت سرم احساس کردم سریع برگشتم و با فرشته رو به رو شدم.
با دیدن لبای سرخش که مثل همیشه خندان بود و چهرش که در حسار شنل سفیدش مخفی شده بود آرامش پیدا کردم.
- اوه فرشته تویی، ترسوندیم.
فرشته: نگران نباش گلم منم.
- دیدم تویی خیالم راحت شد.
فرشته: یه سوال دارم ازت.
- عجیبه تو از من سوال داری؟ خب بپرس ببینم چی میتونم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • پوکر
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 22 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
- تو چیکار کردی که انقدر درد داشت؟
فرشته: به ذهنت نفوذ کردم. هرچقدر که قدرت بیشتری داشته باشی و ذهنت قوی تر باشی نفوذ به ذهنت سخت تره مخصوصا که مثل تو ذهنیتی قوی داشته باشی تو هم که قدرتت خیلی زیاده از منم خیلی قوی تری و باید اعتراف کنم ذهن خیلی قوی داری چون با وجود این که خودت اجازهی ورود رو به من دادی و ذهنت رو برام باز کردی نه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 22 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلافه تو باغ قصر ظاهر شدم تو این چند روزه خیلی چیزا رو یاد گرفته بودم یکی از اونام تله‌پورت بود. درواقه اولین چیزی بود که به صورت اصولی از خزان و آبنوس یادگرفته بودم و بعد از اون ارتباط ذهنی و تله‌پاتی رو به همراه چندیدن و چند چیز مختلف که بدردم بخوره و توی رزمم قوی تر از قبل شده بودم.
در قدرت طراحیم که خودم کشفش کرده بودم کاملا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 21 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
رهام نگاه متعجب دیگهای به کارم انداخت؛
رهام: ولی خیلی واقعیه آدم احساس میکنه زندس!
خندهای کردم:
- چرا نمیشینی؟
رهام: باشه.
و با فاصله کنارم نشست.
رهام: چهره رو هم میتونی بکشی؟
- بله. میخوای الان بکشمت؟
رهام متعجب نگاهم کرد؛
رهام: چهرهی منو؟ الان؟
- نه په چهرهی عممو. بله الان وقت دارم، اگر دوست داشته باشی.
رهام: بکش ببینیم.
مدادم رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 18 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
با هیجان گفتم:
- خب دیگه تمومه.
رهام: ببینمش.
دفتر رو به سمش گرفتم و اون متعجب به عکسش که کاملا طبیعی بود خیره شد.
رهام: این... این خیلی واقعیه! کارت محشره حرف نداشت.
آروم برگه رو از دفترم جدا کردم و به دستش دادم.
رهام: چیکار می‌کنی؟
- اینم یه هدیده از من به تو به خاطر کارایی که می‌کنی، از اولم برای تو کشیده بودمش چون من هروقت دلم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 19 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
رهام: یعنی تو ما رو از دوستات میدونی؟
- بله...
*رهام*
لبخندی به این دختر خوش قلب و مهربون رو به روم انداختم که سعی داشت مهربونی و خوبی‌های وجودش رو پشت خشونت، غروش و لجبازیش مخفی کنه. نمیدونم چرا سعی داشت شخصیت واقعیش رو پنهان کنه؟ اما میفهمم.
- خب بهار بهتره من برم و به کارام برسم تو هم برو تو اتاقت و آماده شو یکمم بخواب تا شب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 21 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرسام: باشه اما به نظر من این که دلیلش رو نگفته هنوزم عجیبه!
- میدونم اما بهش حق بده، اون توی این چندوقته با چیزایی رو به رو شده که تو خوابشم نمی‌دیده. حق داره نتونه به کسی اعتماد کنه.
آرسام: من میرم به کارام برسم افراد بیشتری رو هم با خودم میارم چون تاریکه بیشتر باشیم بهتره.
اینو گفت و بدون این که اجازه‌ی حرفی به من بده غیب شد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 21 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
با تعجب سرم رو تکون دادم!
- نمیدونم... من داشتم یه خواب عجیب می‌دیدم.
خزان: خواب! چه خوابی؟
- راجب یه دختر بچه بود که یه دختر دیگه یه دفعه میاد و از قصر می‌کشونتش بیرون...
خزان: قصر! قصرش چه شکلی بود یادته؟
- دقیق یادمه... انگار غروب بود و هوا کاملا ابری و گرفته و خیلی تاریک، بادای شدیدی می‌‌‌وزید و آسمون رعد و برق می‌زد قصر خیلی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 20 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
تمام پرده‌های کالسگه رو کشیده بودم ولی داخل کالشگه چراغایی بود که اون رو روشن می‌کرد فقطم خودم بودم و خزان.
خزان: خوابت میا بخواب.
- نه بابا من از عصری تا الان خواب بودم که تو بیدارم کردی.
خزان: چه خوب!
- اگر تو خسته‌ای بخواب.
خزان: من؟ نه بابا هم صبح دیر بیدار شدم هم ظهرا می‌خوابم من.
- ولی منو از وقتی تو یادمه مامانم اجازه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 21 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا