خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کدوم شخصیت براتون جذاب تره؟


  • مجموع رای دهندگان
    20

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
آبنوس: حاظری؟
نفس عمیقی کشیدم؛
- حاظرم.
آبنوس شروع کرد به انجام دادن و آموزش حرکات برای من خزانم همراهش بود منم سعی می‌کردم حرکاتشون رو تقلید کنم و مثل اونا انجام بدم و تقریبا موفق بودم...
*آرسام*
از پشت پنجره‌ی اتاق رهام به آبنوس خیره شدم که مشغول آموزش به دخترا بود با اینکه کم سن و سال بود از بهترین مبارز و رزمنده‌ها بود کارش حرف...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تعجب
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 19 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوستان عزیز لطفا نو نظر سنجی شرکت کنید و با لایکاتون ما رو حمایت کنید انشاا... از این به بعد پست‌های بیشتری خواهیم داشت
به اتاق خودم رفتم و در رو محکم بستم روی تـ*ـخت خوابم نشستم و سرم رو مابین دستام گرفتم خیلی خوشحالم اینام هی بدترش کنن آخه لعنتیا اگه چیزایی که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 21 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
فرشته: خب پس مشکل چیه؟
چشمام رو با حرص باز و بسته کردم و گفتم:
- مشکلم اون معلم عبوس و بی ادبه که فکر می‌کنه چون که یه مربیه اجازه داره غرور و شخصیت بقیه رو خرد کنه هرچی تونست باز من کرد هرچی سر زبونش اومد و نیومد بهم گفت با این که من هر چیزی که می‌گفت رو از قبل بلد بودم اگرم بلند نبودم زود یاد می‌گرفتم ولی اون مردک فکر می‌کنه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 21 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
چی! منظورش چیه؟ چشمای نارنجی و قهوه‌ای!
فرشته: وقتی جد بزرگ با تاریکی جنگید قدرت جاودنش رو ازدست داد برای همین قبل از مردنش یه هدیه به ما داد که البته کسی ازش خبر نداره اما من و یکی از دوستام اتفاقی اون رو تو کتابی در تاگوراس متوجهش شدیم ولی خیلی دیر بود و بعد از اون ما اسیر شدیم توی اون کتاب اون زن برای این که ما بین اشراف زاده‌ها...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 22 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
لبخندی از سر آرامشم زدم خیلی وقت بود که انقدر آروم نبودم اما این آرامش بین این مشکلات چه معنی داشت شاید من واقعا فهمیده بودم به کجا تعلق دارم شاید بالاخره از این سردرگمی راحت شده باشم اما تا زمانی که به یاد نیاوردم واقعا کی هستم هرگز راحت نمیشم.
به نقاشی زیبام که تموم شده بود خیره شدم با منظره مو نمیزد.
یک دفعه به یاد حرف فرشته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 22 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو این زندگی اگر یه چیز رو خوب یاد گرفته باشم اون اینه که هرگز به کسی اعتماد نکنم وگرنه مثل آرمان میشه از این که داشتم بهش دل می‌بستم تمام تنم به لرزه درمیاد حتی تصور این که کسی رو دوست داشته باشم که فقط از ظاهرم و رفتارم خوششش بیاد هم چندشم میشه و کل وجودم به لرزه درمیاد چقدر خوشحالم که بهش دل نبستم و وابستش نشدم یعنی واقعا دارم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 21 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
همه داشتن می‌خندیدن خیلی خوب بود.
تا آخر حرفام خزان داشت با دهن باز نگاهم می‌کرد ولی وقتی که حرفم تموم شد انقدر خندید که داشت از چشماش اشک میومد خودمم خندم گرفته بود.
خزان: دختر تو عجب چیزی هستی! راستی تو جودت ازش نمی‌ترسیدی؟
- نه بابا من از این چیزا نمی‌ترسم.
خزان: از این بلاها سر معلمت دراوردی یا نه؟
- بله پس چی فکر کردی؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 21 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
این دیگه چه مصیبتی بود قبلا هم ینطوری شده بودم اما نه خیلی زیاد از سر درد جیغ بلندی زدم و روی زمین دراز کشیدم نفسام تند شده بود و سرم به شدت گیج می‌رفت چشمام کم کم خمار و بسته شدن و پلکام روی هم افتادن و بعد تو کسری از ثانیه چشمام باز شد و خودم رو توی اتاق و روی تختم دیدم اون درد عجیب دیگه چی بود؟ از جام بلند شدم و جلوی آیینه رفتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تعجب
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 19 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
بازم توی همون دشت زیبا ولی عجیب بودم اما اینبار به جای چهار تا بچه یه پسر بچه دیدم سرتاپا مشکی پوشیده بود زانوها رو توی شکمش جمع کرده بود و سرش رو روی اونا گذاشته بود و دستاش رو هم دور پاهاش حلقه کرده بود موهای پر و سیاهش رو صورتش ریخته بود و شونه‌هاش میلرزید انگار داشت گریه می‌کرد! اما چرا؟ دلم براش سوخت رفتم نزدیکش تاببینم کیه و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • عجیب
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 19 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
جلوی چشمای ما سعی داشت نابودش کنه من همچین چیزی رو تحمل نمیکنم اون فقط باید صبر کنه تا دستم بهش برسه و ببینه من چه بلایی به سرش میارم دیگه چی از جونش میخوان حافظش رو که کامل از دست داده و هیچ چیزی رو به یاد نداره 8 سال اون رو از خانواده و دوستانش جدا کرده حالا هم سعی داره از داخل نابودش کنه و کسیم که از داخل نابود بشه کارش تموم شدس...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 21 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا