خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کدوم شخصیت براتون جذاب تره؟


  • مجموع رای دهندگان
    20

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
میدونستم خاله باران (باران مادر بهار و ملکه‌ی گم شده) با قدرتش سعی می‌کنه کم کم حافظش رو برگردونه اما فکر نمی‌کردم کسی از این ماجرا با خبر بشه و ازش استفاده کنه لعنتی! باید حواسم رو بیشتر جمع کنم.
*بهار*
با تعجب به 3 جفت چشمی که خسته و نگران بهم خیره شده بودن.
- چه اتفاقی افتاده؟
صدام برای خودم ناشناخته بود چه برسه به اینا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تعجب
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 22 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان 98 | انجمن رمان 98
فرشته صد در صد می‌تونست منو راهنمایی کنه تا دشمنم رو پیدا کنم ولی چرا من؟ احتمالا چون هنوز کار با قدرتام رو بلد نیسم و ضعیفم یا دلیل دیگه‌ای داره ممکنم هست چون جزوی از اون نوزادای خاصم قصد دارن به ذهنم نفوذ کنن اونطور که فرشته گفته بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • خنده
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 21 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان 98 | انجمن رمان 98
دست خودم نیست وقتی با کسی چپ میوفتم تا میتونم میچزونمش و حرصش رو در میارم مثل بلایی که قراره امروز سر اون استاد عبوس بیاد ها ها ها ها من چقدر خبیث و بدجنسم.
لبخند شروری که رو لـ*ـبم اومد رو قورت دادم فعلا نباید چیزی رو نشون بدم.
رهام با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 21 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان 98 | انجمن رمان 98
... دستت درد نکنه بهار خوب حال این پیرمرد غرغرو رو گرفتی دختر.
وارد سالن شدم بهار نشسته رو صندلی داشت می‌خندید جوری که منم به خندش خندم گرفت برای همین کنارش رفتم و بالا سرش ایستادم و با خنده به بهار گفتم:
- بالاخره زهرت رو ریختی نه؟
با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 23 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان 98 | انجمن رمان 98
همه تو باغ قصر جمع بودیم و به دود سیاه رنگی که از دوردست دیده می‌شد چشم بدوزم ولی تنها من نبودم بلکه کل افراد حاظر در قصر حتی نگهبانا و ندیمه‌ها سعی در فهمیدن این موضوع داشتن. در بین جمعیت آرسام و رهامی رو دیدم که کمی جلو تر از ما...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 21 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان 98 | انجمن رمان 98
آرسام عصبی تر از من گفت:
- نه تو مبارزه بلد نیستی همین الان باید بری.
با لجاجت گفتم:
- من جایی نمیریم تو هم نمی‌تونی مجبورم کنی.
آرسام: با من لج نکن بهار.
- من چیکار به تو دارم با تو لج نمی‌کنم جاییم نمیرم همیجا می‌مونم ببینم چی‌کار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 20 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان 98 | انجمن رمان 98
عصبی شده بودم برای همین با حرص دست یخ زدم رو از تو دستای داغش بیرون کشیدم داشتم می‌‌‌‌‌‌‌رفتم که دوباره منو کشید انگار کش بودم.
- اه میشه بگی چته؟ ولم کن برم.
آرسام با خشم: انقدر با من لج نکن.
با خشم غریدم
- لج می‌کنم خوبشم می‌کنم. مگه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 21 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
اینبا اونم با من خندید.
- فهمیدی اون دود مال چی بود؟
خزان: رفتن برسی کنن ول فکر می‌کنم بیشتر اینجا بودن برای تو جایز نباشه چون اگر این اتفاق خطری هم نباشه یه هشداره یعنی شاه تاریک و افرادش حواسشون بهمون هست... بعد اتمام این ماجرا سولار میاد و وضعیت سرت رو چک میکنه و اگر اجازه بده و موردی نداشته باشه قبل از یه هفته حتی اگرم شده فردا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 21 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
فقط سرم رو تکون دادم و گفتم:
- به هر نتیجه‌‌‌‌‌‌‌‌ایم که رسیدی منو هم خبر کن.
خزان: باشه به هر چیزی رسیدیم خبرت می‌کنم.
آبنوس: من میرم ببینم خبری شد یا نه.
خزان: باشه برو اگر چیزیم بشه ما میتونم مراقب خودمون باشیم.
آبنوس سری تکون داد و از اتاق رفت بیرون.
خزان: بهار میتونم ازت یه سوالی بپرسم؟
- بله بپرس.
خزان: تو چرا انقدر با آرسام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 23 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
بلند شدم و اومدم تا به سمت در برم که خزان دستم رو گرفت:
-چیکار میکنی خزان؟
خزان: تو که خودت بلد نیستی با جادو جابه جا بشی پس من باید ببرمت دیگه.
- آهان.
خزان: چشمات رو ببند وگرنه ممکنه سرگیجه بگیری.
- باشه.
خودش چشماش رو بست و منم چشمام رو بستم و در کسری از ثانیه حس کردم که از زمین کنده شدم و روی هوا معلق هستم و گذر جریان هوا رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 18 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا