- عضویت
- 6/12/19
- ارسال ها
- 410
- امتیاز واکنش
- 9,752
- امتیاز
- 263
- محل سکونت
- تهران
- زمان حضور
- 19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
لرز بدی تو دلم افتاد.
- آخه تو کی هستی؟ من چرا دشمن دارم؟
بروبر فقط نگاهم کرد...
- دِ لعنتی چرا ساکتی حرف بزن یه چیزی بگو سوالات من جواب ندارن؟
جلو اومد و در یک حرکت من رو در بر گرفت
چقدر میون دستاش گرم و دوستانه بود... این چه حسیه که من دارم... این دختر برام مثل یه آشنای قدیمیه! چرا؟
من رو از خودش جدا کرد.
دختر:من رو ببخش الان...
- آخه تو کی هستی؟ من چرا دشمن دارم؟
بروبر فقط نگاهم کرد...
- دِ لعنتی چرا ساکتی حرف بزن یه چیزی بگو سوالات من جواب ندارن؟
جلو اومد و در یک حرکت من رو در بر گرفت
چقدر میون دستاش گرم و دوستانه بود... این چه حسیه که من دارم... این دختر برام مثل یه آشنای قدیمیه! چرا؟
من رو از خودش جدا کرد.
دختر:من رو ببخش الان...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: