خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کدوم شخصیت براتون جذاب تره؟


  • مجموع رای دهندگان
    20

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
لرز بدی تو دلم افتاد.
- آخه تو کی هستی؟ من چرا دشمن دارم؟
بروبر فقط نگاهم کرد...
- دِ لعنتی چرا ساکتی حرف بزن یه چیزی بگو سوالات من جواب ندارن؟
جلو اومد و در یک حرکت من رو در بر گرفت
چقدر میون دستاش گرم و دوستانه بود... این چه حسیه که من دارم... این دختر برام مثل یه آشنای قدیمیه! چرا؟
من رو از خودش جدا کرد.
دختر:من رو ببخش الان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 34 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
همون لحظه اختاپوس از جاش بلند شد و با قاشق به گیلاس نوشیدنیش ضربه زد؛
اخمام رفت توی هم!
وای خدا چه صدای بد و رو مخی داره.
وقتی توجه همه کاملا بهش دست از زدن برداشت آخیش راحت شدیما.
از بد شانسی من بود دیگه؟
گوش‌های من زیادی تیز بودن و فرکانس‌های صدا رو بیش از حد جذب می‌کردن و وقتی همچین فرکانسایی تو محیط پخش می‌شد خیلی اذیت می‌شدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 33 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
یه لحظه یاد دیشب افتادم که هنوزم نفهمیدم خواب بودم یا بیدار این چند وقته مخصوصا این آخریا یه صدای خشن توی سرم می‌پیچید!
وقتی با مامان صحبت کردم ولی اون می‌گه احتمالا توهمه چون این اواخر ذهنم خیلی خسته شده و هم اعصابم بهم ریخته این طبیعیه اما پس این تصویرا چی؟ هر از چندگاهی بین خواب و بیداری تصویرای گنگ و مبهمی می‌بینم بعدشم سردرد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 33 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
کیف توی چمدون گذاشتم و ‌کاغذ رو برداشتم و روی تـ*ـخت نشستم!
تای کاغذ رو باز کردم عکس دوتا گل بود یه گل سبز و قرمز عجیب که زیرش با خط قشنگی نوشته بود دوست.
و کنارش یه گل طوسی مشکی که گلبرگاش انگار خاردار بود که نوشته بود دشمن!
پس منظور اون از علامت‌های تشخیص دوست و دشمن این بود.
زیر اون عکس‌ها با خط خوش نوشته شده بود:
بهار عزیزم من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 33 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
*بهار*
سرم رو به سرعت به چپ و راست تکون میدادم تنها دلیلی که اجازه نمیداد چشمای دختر روبه روم رو از کاسه دربیارم چشم های خاصی بود که روبه روم قرار داشت ومن رو به آرامش دعوت می کرد بود!
چشماش خیلی خاص بود ولی من این چشمای خاص رو کجا دیده بودم چشمایی درست به رنگ سنگ فیروزه با رگه‌های سرمه‌ای انگار ترکیبی ار فیروزه‌ای و سرمیه‌ای بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 34 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
بر خلاف تصور من که میگفتم الان یه جیغ بنفش میزنن همشون زدن زیر خنده!
لیلی: وای خیلی باحالی دختر.
مهسا: لیلی راس میگه دختر!
بعد پاش رو محکم تر روی گاز فشار داد و سرعت گرفت.
ماشینشم نامردی نکرد و تو اون جاده‌ی خلوت از جا پرید...
***********
آفتاب تقریبا طلوع کرده بود که به یه جای سرسبز رسیدیم. وای که چقدر اینجا قشنگ بود، خدایی جون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 32 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
یا خدا خودت بهمون کمک کن!
نمیدونم چرا انقدر ترسیده بودم؟ سر حرفای اون دختر بود یا واقعا یه مشکلی اینجا وجود داشت...
سرم رو تا حد امکان پایین انداختم و با کیکم مشغول شدم اون پسرم رفت و خیلی دور تر توی جمع و همراه با دوستاش از ما دور شد نفس راحتی کشیدم کیکمم تموم شده بود که لیلی با هیجان گفت:
-نمی خوای کادوهات رو باز کنی؟
-چرا!
سعی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 35 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
- هوف خدا رو شکر.
بعدم هم من و هم اون پسره بلند شدیم که صدای دخترانه‌ای اومد؛
-آرسی تو برو من دارمش رهام به کمکت نیاز داره.
پسره: باشه من رفتم
و رفت و من رو با اون دختره تنها گذاشت.
به دختره نگاه کردم خیلی شبیه اون دختر اون شبیه بود ولی رنگ چشما و موهاش فرق داشت!
یه مانتوی مشکی ساده پوشیده بود با شال نارنجی و کفش‌های قرمز.
تو همین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 35 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
جیغ بلندی کشیدم.
دست تو دست خزان سقوط می کردیم یک دفعه همه حا سفید و پر نور شد لباسامون داشتن تغییر می کردن شال و شلوار به نور سبز و مانتوم به نور مشکی تبدیل شد که دور بدنم رو گرفته بودن یک دفعه تبدیل شدن خزانم مثل من بود اما به علت هجوم نور چشمام رو بستم!
وقتی چشمام رو باز کردم نور خورشید چشمم رو زد و من مجبور به بستن دوباره‌ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 34 نفر دیگر

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,752
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
- ایین... دیگه چه کوفتی بود؟
خزان:حضورمون رو حس کردن... لعنتی!
دست من رو کشید و شروع به دویدن کرد یک دفعه پام به یه سنگ گیر کرد داشتم میوفتادم ولی به کمک خزان خودم رو کنترل کردم وبه دویدن ادامه دادم.
- چته تو داشتم میوفتادم؟
خزان:ب یوفتی بهتر از اینه که آب‌کش بشی!(همون سوراخ سوراخ خودمون)
- بابا من با این کفشا نمیتونم بدوام.
خزان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازگشت بهار | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 35 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا