خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
  1. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_پنجاه‌و‌یکم شال تمام بافت سرمه‌ای رنگ را روی موهای بسته‌ام انداختم و بعد از برداشتن کاور ویولن و کوله‌ام آماده‌ی رفتن شدم. ساعت پنج‌ و نیم عصر بود و همه‌ی اعضای خانواده داخل پذیرایی جمع شده بودند؛ حتی آقابزرگ هم با پرستیژ سختش در میان آنها بود. سعی کردم اصلاً...
  2. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_پنجاه نگاه زیر چشمی مامان که از داخل آشپزخانه، نظاره‌گر ما بود دیدم؛ اما توجهی نشان ندادم و به سمت اتاقم دویدم. خدا را شکر در آن اوضاع خبری از آوا نبود و می‌توانستم یک دل سیر زار بزنم. خودم را روی تـ*ـخت آوار کردم. بغض داشت خفه‌ام می‌کرد؛ اما به شکل احمقانه‌ای قصد اشک...
  3. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_چهل‌و‌نهم ناخواسته و طبق عادت اطاعت کردم و پشت سرش راه افتادم. مبل روبه‌رویی‌اش را اشغال کردم و منتظر، به دهانش زل زدم. انتظارم زیاد به طول نینجامید و او با گرفتن نفسی عمیق، کلامش را آغاز کرد. - چرا اینجوری کردی؟! پلک‌هایم گشاد شد و با تعجب به صورت بابا زل زدم...
  4. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_چهل‌و‌هشتم عقربه‌های ساعت به پنج نزدیک می‌شد که صدای چرخش کلید بابا داخل قفل در بلند شد. به ثانیه نکشید که در باز شد، دست بابا کنار رفت و قامت آقابزرگ پیش چشمان ما نقش بست. همان بود. قالی کرمان خاندان صفویان آخ نگفته بود و تنها وجه تفاوتش در تمام این سال‌ها، آن...
  5. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_چهل‌و‌هفتم با شتاب و سروصدا، اولین کارتون موزی که وسایل آوا داخلش بود را روی میز تحریرم کوباندم. کمر خم شده‌ام را صاف کردم و تازه فهمیدم رگش چه بد گرفته است. دستی به پشت کمرم رساندم و نالیدم: - وای خدا مردم، چرا ما اینقدر بدبختیم؟!! هنوز صدای اعتراضم کامل به گوش...
  6. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_چهل‌و‌ششم از سر حرص دندان روی هم ساییدم. آخر من به چه دلیل باید به آن موجود بور از خودراضی زنگ می‌زدم؟ مگر اینکه به اشتباه، سرم را به سه‌کنج اتاق کوبیده باشم! با عصبانیت غریدم: - بسه هلیا. کمکت رو نخواستم شر مرسان! کاری نداری؟ هلیا من را از بر بود و مطمئنا فهمید...
  7. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_چهل‌وپنجم - فقط چند تا سوال ازت داشتم. صدای همهمه‌ی آن سوی خط نشان می‌داد آنها واقعاً مهمان داشتند. - بپرس. موبایل را در دستم جابه‌جا کردم و گفتم: - ببینم امروز که رفتی دانشگاه؟ - بله رفتم، جای جنابعالی سبز! خنده‌ام گرفت‌. طره‌ی آویزان موهای افشانم را پشت...
  8. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_چهل‌و‌چهارم با کلافگی پرونده را بستم و کنار گذاشتم. آرنجم‌ را روی لبه‌ی میز گذاشتم و سرم میان دستم فشردم. همیشه در طی سالهای فعالیتم عادت داشتم وقتی مراجع از اتاقم بیرون می‌رفت، من و ذهنم هم مشکلات او را بیرون می فرستادیم، تنها با این کار بود که می‌توانستم از پا در...
  9. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_چهل‌و‌سوم پریناز، تک دختر یک خانواده‌ی به شدت ثروتمند و متمدن بود. هجده سال را تمام نکرده بود که با سخت‌کوشی در رشته‌ی معماری یکی از سرآمد ترین دانشگاه‌های تهران پذیرفته شد. دخترک شاد و سرزنده با این افتخاری که کسب کرده بود، اعضای خانواده‌ی سه نفرشان را سر شوق آورد،...
  10. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_چهل‌و‌دوم سرش را برگرداند و به من زل زد. زخم‌های صورتش از آن فاصله دلخراش تر بود. نمی‌دانم چه در من دید که صورتش درجا آرام گرفت و دیگر هیچ واکنشی را نمی‌توانستی از آن تشخیص دهی؛ اما حتم داشتم او با زل زدن به قندان سنگی، صورت حامد را به چشم می‌دید. همانقدر سرد و...
  11. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_چهل‌و‌یکم زخمش سر باز کرده بود و عذابش می‌داد. باز هم چند دقیقه‌ای سکوت کرد و درد دلش را با کمی تأخیر آغاز کرد. - کار حامده. همین. البته همان یک جمله، برای کیسی در شرایط او واقعاً معجزه بود. به نشانه‌ی فهمیدن سر تکان دادم و پچ زدم: - خب؟ با کلمات تلگرافی سعی...
  12. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_چهل «سهیل» صدای ویبره‌ی موبایل درون جیب کتم وادارم کرد از حرکت بیاستم. پایم را که درون اندک برف‌های باقی مانده‌ی بارش اخیر فرو رفته بود بیرون کشیدم و به نام فردی که قصد برقراری ارتباط را داشت چشم دوختم. خانم پولادوند بود، منشی کلینیک. تماس را سریع وصل کردم. -...
  13. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_سی‌و‌نهم کفش‌هایش را مقابل پادری از پا درآورد و داخل شد. مامان اولین نفر بود که سلام کرد و بابا همراه با آشفتگی که صورتش آن را فریاد می‌زد جواب داد. مستقیم به طرف مبل‌ها رفت و خودش را روی آن انداخت. وخامت اوضاع را آنجا درک کردم که بابا برای اینکه در سلام کردن تاخیر...
  14. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_سی‌وهشتم مامان در کنارم وا رفت. حال و احوالم به اندازه‌ی دریایی طوفانی، هوای طغیان داشت. آقابزرگ، پدر بزرگ پدری‌ام و بزرگ خاندان صفویان، مردی که سه سال تمام بود که ارتباطش با بابا و هر کس که به او مرتبط می‌شد قطع کرده بود حالا هـ*ـوس بازگشت کرده بود، و چرا؟! سوال...
  15. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_سی‌و‌هفتم *** «آهو» - آهو بیا این دفتر و دستکت رو از سر راه جمع کن. مگه نی‌نی کوچولویی که باید همه چیزو بهت بگم!؟ با صدای مامان هدفون را از روی گوشم برداشتم و شنیدن آهنگ قمیشی را نیمه کاره گذاشتم. از روی تـ*ـخت بلند شدم. دستی روی موهای آشفته‌ام کشیدم و از اتاق خارج شدم...
  16. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_سی‌و‌ششم آوا که همصحبتش را از کف داده بود، به طرف من سر چرخاند. فوری، لبخند ملیحی به لـ*ـب نشاندم تا او را علیه خودم مشکوک نکنم. آوا با دیدن لبخند من، لبخندی آرام به صورتم زد و باز هم رو به سوی دیوار مقابلش گرفت. چیز عجیبی در دلم بی تاب بود تا سر از کار آهو و...
  17. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_سی‌و‌پنجم از این حرکت ناگهانی و تا حدودی عجیب و غریب او، ذهنم درگیر شد. هر کاری می‌کردم نمی‌توانستم خشم نگاه دیشب حسین صفویان را با طغیان به ظاهر آرام نگاه امروزش مقایسه و در نهایت برابری دهم. حسین صفویان، هر چه که بود، حالا آن پدر خشمگین دیشبی که چشمان گستاخ آهو را...
  18. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_سی‌و‌چهارم مسافت زیادی از مسیر را طی کرده بودیم و حالا، در خیابان‌های همیشه شلوغ تهران به مقصد بیمارستان در حرکت بودیم. آوا تمام مدت با چشم‌های خیس و از طریق تلفن از حال خواهرش با خبر می‌شد. جلوی در نگهبانی بیمارستان یک جای خالی برای پارک ماشین پیدا کردم. سریع...
  19. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_سی‌و‌سوم اولین نفر سروش بود که به خود آمد و هراسان به صورت رنگ پریده‌ی آوا خیره شد و زبان جنباند: - آوا چی‌ شده؟ کی پشت خط بود؟ چی گفت که ریختی بهم؟؟ جوابی که نشنید با حرصی ناخواسته توپید: - آوا با توأم‌ها!! دخترک بیچاره گیج و مبهوت سر بلند کرد. مردمک چشمانش...
  20. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_سی‌و‌دوم نزدیک به یک ساعت بعد به باغ کامران رسیدیم. ماشین را همانجا، بر زیر درختی خشک و قد به علم کشیده که برف‌های یخ زده جای شاخ و برگ‌هایش را گرفته بود پارک کردم. در واقع حال و حوصله آنکه بخواهم مساحت زیاد باغ را با ماشین طی کنم نداشتم. پاهای خشک شده‌ام کمی به...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا