خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
  1. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_شصت‌و‌یکم قدمی به جلو برداشتم و پاسخ دادم: - این چیه؟! بچه‌ی کیه این؟ از کجا اومده؟! - این سوالیه که من از تو دارم. با چشم‌های گرد پدر را نگریستم. یعنی این بچه به من مربوط بود که او چنین سخت بازپرسی‌ام می‌کرد؟ فخری بانو جلو رفت. دستی به دسته‌ی کرییر رساند و با...
  2. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_شصت سر جایم وول می‌خوردم و قصد خوابیدن نداشتم. ساعتی قبل خانه در خاموشی فرو رفت و هر کس با فکر و خیال خودش داخل اتاقش رفت. من هم از شدت استرس و همزمان عصبانیت خوابم نمی‌برد. آوا پایین تـ*ـخت من، روی تشکش آوار شده بود و موبایلش از دستش نمی‌افتاد. - آوا میشه بگی داری چیکار...
  3. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_پنجاه‌و‌نهم صدای زمین افتادن چنگالی که درون دستم بود فریاد خفه‌ام بود. چقدر می‌توانست بی رحم باشد. می‌خواست ملک عذابم را برایم بفرستد که چه بشود؟ از اینی که هستم خردتر شوم؟! کجای زندگی این پیرمرد بودم و چه گناهی کردم که شایسته‌ی این عذاب دوباره بودم. سولماز و...
  4. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_پنجاه‌و‌هشتم سوار بر تاکسی زرد رنگی به سمت خانه در حال حرکت بودم. مغزم داشت از صدای ویبره‌های ناتمام موبایلم منفجر می‌شد. حوصله‌ی جواب دادن نداشتم؛ چون اطمینان داشتم بعد از برقراری تماس، مامان بدون شک شروع به غر زدن می‌کرد و همان ذره حال خوبی که در وجودم ایجاد شده...
  5. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_پنجاه‌و‌هفتم دهانم نیمه‌باز ماند؛ پس امانتی اش این بود. باور کنم؟! یعنی او یادش بود من چه گفتم و او چه قولی داد؟ البته قولی در کار نبود و اگر بسته‌ی درون دستم وجود نداشت، محال بود من به خاطر بیاورم آن شب برفی چه گفته و چه چیزی شنیده‌ام. حافظه‌ی پر قدرتش قابل...
  6. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_پنجاه‌و‌ششم نفهمیدم چه گفت! لحظه‌ای خیال کردم توهم زده‌ام و؛ شاید در میان افکار ناتمامم غرق شدم. من با او کجا را داشتم بروم؟ فکر کردم او هم همچون من مجنون شده؛ اما وقتی به سمت وسایلش رفت و آنها را از روی میز برداشت و منتظر به من زل زد فهمیدم گوش‌هایم پر بی راه...
  7. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_پنجاه‌و‌پنجم - بعد از تموم شدن کلاس، بمون تو کلاس! متعجب از این حرکت غیر منتظره، ابرویی بالا انداختم و سلفون را در دست فشردم که او رهایش کرد. نمی‌دانم چقدر در همان حالت به صورت خنثی او خیره شدم؛ اما با تشر نامحسوس او به خودم آمدم. - بگیر بشین دیگه. تلنگر او فرصتی...
  8. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_پنجاه‌و‌چهارم سهیل که از روی صندلی‌اش بلند شد، به هلیا فرصت این را نداد که بخواهد اظهار نظری کند. یک دستش را بند میز کرد و همانطور که با چشم، کلاسی که برای اولین بار تمام شرکت کنندگانش همزمان حضور داشتند رصد می‌کرد گفت: - بسیار خب؛ ظاهراً همه این جلسه‌ی آخری یادشون...
  9. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_پنجاه‌و‌سوم - سلام استاد. با بلند شدن صدای شبنم، سهیل نگاه از من دربه‌در که بی مهابا خیره‌اش بودم گرفت و زاویه‌ی نگاهش به سوی شبنم تغییر جهت داد. - سلام. گویا صدای شبنم تلنگری شد که سهیل مجدد به تنظیمات کارخانه برگردد. از من فاصله گرفت؛ اما عطر قالبش به جا...
  10. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_پنجاه‌و‌دوم تا سر خیابان را دویدم. دویدن با آن چکمه‌های پاشنه بلند و کاپشن حجیم برایم سخت بود؛ اما حاظر بودم هر کاری انجام دهم و؛ فقط چند ساعت از نیش زبان آن پیرمرد در امان بمانم. کمی علاف شدم و سرمای هوای غروب تنم را لرزاند تا بالاخره تاکسی زرد رنگی از دور پیدا شد و...
  11. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_پنجاه‌و‌یکم شال تمام بافت سرمه‌ای رنگ را روی موهای بسته‌ام انداختم و بعد از برداشتن کاور ویولن و کوله‌ام آماده‌ی رفتن شدم. ساعت پنج‌ و نیم عصر بود و همه‌ی اعضای خانواده داخل پذیرایی جمع شده بودند؛ حتی آقابزرگ هم با پرستیژ سختش در میان آنها بود. سعی کردم اصلاً...
  12. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_پنجاه نگاه زیر چشمی مامان که از داخل آشپزخانه، نظاره‌گر ما بود دیدم؛ اما توجهی نشان ندادم و به سمت اتاقم دویدم. خدا را شکر در آن اوضاع خبری از آوا نبود و می‌توانستم یک دل سیر زار بزنم. خودم را روی تـ*ـخت آوار کردم. بغض داشت خفه‌ام می‌کرد؛ اما به شکل احمقانه‌ای قصد اشک...
  13. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_چهل‌و‌نهم ناخواسته و طبق عادت اطاعت کردم و پشت سرش راه افتادم. مبل روبه‌رویی‌اش را اشغال کردم و منتظر، به دهانش زل زدم. انتظارم زیاد به طول نینجامید و او با گرفتن نفسی عمیق، کلامش را آغاز کرد. - چرا اینجوری کردی؟! پلک‌هایم گشاد شد و با تعجب به صورت بابا زل زدم...
  14. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_چهل‌و‌هشتم عقربه‌های ساعت به پنج نزدیک می‌شد که صدای چرخش کلید بابا داخل قفل در بلند شد. به ثانیه نکشید که در باز شد، دست بابا کنار رفت و قامت آقابزرگ پیش چشمان ما نقش بست. همان بود. قالی کرمان خاندان صفویان آخ نگفته بود و تنها وجه تفاوتش در تمام این سال‌ها، آن...
  15. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_چهل‌و‌هفتم با شتاب و سروصدا، اولین کارتون موزی که وسایل آوا داخلش بود را روی میز تحریرم کوباندم. کمر خم شده‌ام را صاف کردم و تازه فهمیدم رگش چه بد گرفته است. دستی به پشت کمرم رساندم و نالیدم: - وای خدا مردم، چرا ما اینقدر بدبختیم؟!! هنوز صدای اعتراضم کامل به گوش...
  16. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_چهل‌و‌ششم از سر حرص دندان روی هم ساییدم. آخر من به چه دلیل باید به آن موجود بور از خودراضی زنگ می‌زدم؟ مگر اینکه به اشتباه، سرم را به سه‌کنج اتاق کوبیده باشم! با عصبانیت غریدم: - بسه هلیا. کمکت رو نخواستم شر مرسان! کاری نداری؟ هلیا من را از بر بود و مطمئنا فهمید...
  17. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_چهل‌وپنجم - فقط چند تا سوال ازت داشتم. صدای همهمه‌ی آن سوی خط نشان می‌داد آنها واقعاً مهمان داشتند. - بپرس. موبایل را در دستم جابه‌جا کردم و گفتم: - ببینم امروز که رفتی دانشگاه؟ - بله رفتم، جای جنابعالی سبز! خنده‌ام گرفت‌. طره‌ی آویزان موهای افشانم را پشت...
  18. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_چهل‌و‌چهارم با کلافگی پرونده را بستم و کنار گذاشتم. آرنجم‌ را روی لبه‌ی میز گذاشتم و سرم میان دستم فشردم. همیشه در طی سالهای فعالیتم عادت داشتم وقتی مراجع از اتاقم بیرون می‌رفت، من و ذهنم هم مشکلات او را بیرون می فرستادیم، تنها با این کار بود که می‌توانستم از پا در...
  19. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_چهل‌و‌سوم پریناز، تک دختر یک خانواده‌ی به شدت ثروتمند و متمدن بود. هجده سال را تمام نکرده بود که با سخت‌کوشی در رشته‌ی معماری یکی از سرآمد ترین دانشگاه‌های تهران پذیرفته شد. دخترک شاد و سرزنده با این افتخاری که کسب کرده بود، اعضای خانواده‌ی سه نفرشان را سر شوق آورد،...
  20. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_چهل‌و‌دوم سرش را برگرداند و به من زل زد. زخم‌های صورتش از آن فاصله دلخراش تر بود. نمی‌دانم چه در من دید که صورتش درجا آرام گرفت و دیگر هیچ واکنشی را نمی‌توانستی از آن تشخیص دهی؛ اما حتم داشتم او با زل زدن به قندان سنگی، صورت حامد را به چشم می‌دید. همانقدر سرد و...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا