رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
...مرا به گمان و اندیشه کشاند.
دمی ژرف میگیرد.
- آنان، مردم بازار لیدیان، که از بر ما میگذشتند، سخنانی چنین میگفتند:
" کهتران نخودفردش در روشنا به چه کارند؟ میدانی شاه والا این کهتران نخودفروش را نپذیرفتهاند؟! ما به راستی خواهیم توانست با کهتران نخودفروش آشتی کنیم؟!...
***
#تیرالین...
...و گردنبند سیمت بودم و آن به سخن* سر به زیری؛ هنگامهای که تو نتوانستی آنگونه که سزاوار و خواهانش بودم، گرامیام بداری و دوستدار.
باری، تیرالین، تیران یا همان بانوی پاک سرشتی که میشناسی، پیام نو و واپسینت میدهد:
- این دستخون* به پایان است؛ زیرا از آدمی که در کنارت برش گراییدم*، به بیزاری و...
...مهربانو الن باری دیگر روی سوی آینه میکند و خیره به آبی چشمان، میگوید:
- گره بدان گونه هست، که دندان بر جگر گذارم.
به آرامی برمیخیزد، دست راست به زیر آستین دیگر میبرد، کاغذی کوچک، سپید و تاخورده را برون میآورد، روی برمیگرداند و میگوید:
- این، پیام من به ایشان است.
***
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...مهراز بیدرنگ سری خم میدارد و پدرام این بار به کلافگی بر تیرانا مینگرد.
- نگاهبان آن دخت باش، تا فرمانِ پسینم.
و بیگوشهی چشم بر سه تنی که بسیار برایشان شگفتی و هول آفریده است، شتابان همان پلهای رفته را به پایین میپیماید و سر سوی دروازه کج میکند.
***
مهربان(اینجا): پدر
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...چرا دیگر دلم نمیبازی.
و این چند، تنها لَختی خون از گردون نمایشهای گیهان باشند و روزگار بس رهدار، تا دگر داستانهایش بخوانیم و از بر کنیم.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#تاریخ_آرتدال
#به_هیچ_کس
#پیچ_و_خم_دنج
#دل_نوشته
_______________________________________
۱. نمایشهای دستخون: بازیهای...
...مینگرد و او با بیمهری سر و تن بانو را به سوی خود میگرداند و با دستهای تنومندی که شانههای تیرانا را در بر گرفتهاند، خیره بر جای جای چهرهاش مینگرد و تیرانای ناهوش* از هرکجا، تنها این دیوانگی را مینگرد و خونی که آهسته آهسته از لَب پدرام ناپدید میشود.
***
ناهوش: بیخبر
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...است." یا خودِ پَستت را در آن کلبه زندانی کنی و آتش و دود؛ که من دیگر روشنی راستین را یافتهام و مگر کوشک نشینان، به کس بار دیدار و گفت ندهم.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________
۱. کوشک: کاخ، استعاره از جایگاه حقیقی و والای شخصیتی
۲...
...یافتی یا ننگ، بهر آرامش در برم شو و اشک و فریاد؛ تا فردا را همگام با یکدیگر سازیم؛ ای بسا راز دلم برت نهانِ دیگر[2] نیست و رازهای تو نیز!
#تیرالین
#تاریخ_آرتدال
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________
۱. نهانِ دیگر نیست: دیگر نهان نیست
۲. شمشیر و زنگ و آینه: نماد...
...نخست نگاهبان و نزدیک این بانو و مهراز هیلدا باش، سپس تا روزها یا شاید ماهها از من و پیامرسانی بر من دور باش، تا آن رهرو گزند را دریابی و همراهش باشی.
سپیده دم
کلبهی پدرام لین
***
کهتران: انسانهای عادی بدون نیروی فراطبیعی
هم: همه
نیکاو: شفاف
یکایک: ناگهان
انگبین: عسل
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...پهلوها را به نرمی نوازشهای شیدایی میدرّند و سرانجام، سرما و سیاهی درونشان را به نام پیشکشی بیهمتا و سزاوار به دگران میدهند.
زیباست و گوارا؛ نه؟
و ما برای این دستخونِ باشکوه، به دوریان زیباروی هم نیازی نداریم؛ تنها زبانی نرم و ادب دانی.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
...بدرودی بر دیو سپیدروی دماوند زندگی، لَبخندی بر آفتاب برخاستهی زندگی پسین، میانی خمیده از ناهوشی، قامتی راست از نیروی اهورایی و بیباکی و بیباکی.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________
۱. شاهنامه نویسی: نوشتن داستانهای اسطورهای
...به راهی که خودش میداند، دستکم تا سپیدهی فردا به درازا خواهد کشید، در خواب رفته است.
آه، نگاهبان ادوارد! گذشته از مهراز خفته و انجمن دراز پدرام لین و تیرانا الن، شما سخنی را از یاد به در نکردهاید؟
***
باری پسین: باری دیگر
درون رَوی: ورود
نمانشانی: ظاهربینی
باری: به هر حال
#تیرالین...
...آن سوی میز را نشان میدهد و دنباله:
- نخست برنشینید! پس سخن خواهیم گفت و شما نیز به سامان خواهید شد.
***
کُنه: هویت
فرودتر از آنها: پایینتر از آنها
فرود زر: پایینش طلایی
از هفت روزگار رستهی مهتر: اشراف زادهی از هفت دولت آزاد
چشمان میانه: چشمان متوسط
مهربان (اینجا): آقا
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...میآید و میگوید:
- آن دختران مهتر هم تاکنون کاری ناشايست از پیش نبردهاند.
سام با لَبخندی در سوی چپ چهره با دیدار لَبهای خشک هری، کوزه را برمیدارد، به نزدیکش و در آن سوی روشنگر مینهد و میگوید:
- شمارِ* انجمن به آن مهتران نیز خواهد رسید.
***
روشنگر: شمع
شمار: حسابرسی
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...شاید به بیمهریات انار پارهپاره پرتاب کردم و برفتم؛ که نامآوران از برند، کسانی این چنین، تنها شیدایی به رنج و پَستی و ناپاکی خواهند.
#تیرالین
#افسانههایآرتوری
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________
۱. هورنژاد: زیبا
۲. گسستن انار و انار پارهپاره اشاره به احساسات...
...که میشناسی...
به چشمان مهراز درمینگرد.
- هیچگاه بار آن نمیدهند، کنه راستین داستانها را بر ما آشکار کنند.
و دمی پس از این سخن، ملورین خیره بر پس مهراز میماند، نا این هیلدا زاده نیز روی میگرداند و نگار چیست؟
***
کهتران(اینجا): انسانهای فاقد نیروی فراطبیعی
رایزنی: مشورت
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...در سـ*ـینهات، همانجا که اهورایش اهریمن از درب برانده و تو اینجایی، همان جای که به روزها مهر و مومش کرده بودم و کس و بیکس بار نداده بودم!
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#پیچ_و_خم_دنج
#دل_نوشته
_______________________________________
1. جهان گردان: کسی که جهان را تغییر میدهد
۲. نیکاو: صاف
۳. جوهر...
...است که از کجا میآییم؛ که راستی ما در آن است، که به کجا میرویم."
میتوانم آیین دادگاهان را بهجای آورم که از آن ترس دیدارت و گامی که هرگز برنداشتم، به پشیمانی آدم و حوا از خوردن سیب بهشتی نیستم، و اگر مرا تنها این آموزه بودی، خشنودم و پیوسته به نیکیات همی یاد کنم.
#تیرالین
#دل_نوشته...
...و مهربانش...
رکسانا کلافه به او چشم میدوزد و سخنش را میدرد:
- بازرس کلاری! این بار خواهشتان بیهوده و بی سرانجام است. آن سرانی که سخنش میگویم، بازی بازار و بهار* نیستند؛ من نیز هیچگاه از آنان نبودهام، که بتوانم به نیکویی سخن از ایشان بگویم.
****
بهار (اینجا): مهمانسرای بهار
#دم_نیک_پی...
...و همانگونه که گویی با خود سخن میگوید، دم میزند:
- گمان ندارم پرچمداران او را بر آن گماشتهاند، که در روزگار آشفتگی، بیش از پیش ریسمان و نخ درهم پیچد.*
***
گستردگی و آسودگی: صمیمیت
تاجدار کنایه از بانو
بیش از پیش ریسمان و نخ درهم پیچد: اوضاع را از آنچه هست، پیچیدهتر کند.
#تیرالین
#دم_نیک_پی