خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس از روزها در نهان نوشتن و از بر کردن، قلم بی‌پروایی می‌خواهد؛ کدیور هوشی‌وار است، مَست و هوشیار، دیوانه و خرددار، پوزشمند از دوستان زیبا، دانا و بردبار، به فراخوان برخاستن از خوابِ خون، به زیور ساختن تیغِ آرتمیس بر گیسو، درودی بر فرشته‌ی پاییزی و کلبه‌ی شاهنامه‌نویسی[1]، بدرودی بر دیو سپیدروی دماوند زندگی، لَبخندی بر آفتاب برخاسته‌ی زندگی پسین، میانی خمیده از ناهوشی، قامتی راست از نیروی اهورایی و بی‌باکی و بی‌باکی.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________

۱. شاهنامه نویسی: نوشتن داستان‌های اسطوره‌ای


دلنوشته پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، YeGaNeH، MaRjAn و 2 نفر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
چندان تشنه‌ام که می‌توانم همه‌ی سر را در رودی فرو برم و با همه‌‌ی جان، آب بنوشم.
چندان سرمایم دربرگرفته که هزار آ*غو*شِ لحاف، گرمای دوباره‌ام نمی‌دهد.
می‌خواستم به بهشت نیک‌سرشت رسم، دوزخِ گرگ‌تباران دربرم فشرد و خونم بگرفت.
همه‌اش پیشکشِ پیشکشِ ناپیشکش است.
"من همه زهرم، از برم دور شو!"
آن غارِ اهورایی، دیگر چگونه هشدارم می‌داد؟
از آن دود سپید تا رستاخیز بیزارم و آری! چون ابزار جان‌ستانش می‌نگرم!
چون آینه‌، پاک و نیکاو باشی یا که نه، پیوسته گرگانی در جامه‌ی گوسفندانی بی‌گُنه در میان‌اند، که پهلو‌ها را به نرمی نوازش‌های شیدایی می‌درّند و سرانجام، سرما و سیاهی درونشان را به نام پیشکشی بی‌همتا و سزاوار به دگران می‌دهند.
زیباست و گوارا؛ نه؟
و ما برای این دست‌خونِ باشکوه، به دوریان زیباروی هم نیازی نداریم؛ تنها زبانی نرم‌ و ادب دانی.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج


دلنوشته پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، YeGaNeH، MaRjAn و 2 نفر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
با هزار ناز و افسون زخمت زدم، خونگر به فرودِ گلویت نشاندم، تا به نام دلدادگی‌ام لَب گشایی و در پس نیرنگ‌های رنگ باخته، رازم خواندی و پذیرا شدی تا ز پاسخ، جام زهر از دستت براندم و نگار زمین کردم.
اکنون چه می‌خواهی؟ رازت می‌دانم و دشمنی‌ات پَست می‌خوانم؛ پس هنگامی که از نبرد و خون ریزی از خاندان بازمی گردی، بی‌پروا در برم باش و اشک ریز؛ تو سزاوار این آرامشی، یاس تبارم!
سوگند به شمشیر و زنگ و آینه[1]، که اگرت افسون و ناز و نیرنگ بردم، بهر نگاهبانی از تو و پنهان داشتن راز دل بوده و بس!
ارزشی نمی‌گذارم، که از تبار یاس باشی یا رز و فیروزه‌های نایاب؛ هرگاه نیک نامی یافتی یا ننگ، بهر آرامش در برم شو و اشک و فریاد؛ تا فردا را همگام با یکدیگر سازیم؛ ای بسا راز دلم برت نهانِ دیگر[2] نیست و راز‌های تو نیز!
#تیرالین
#تاریخ_آرتدال
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________

۱. نهانِ دیگر نیست: دیگر نهان نیست
۲. شمشیر و زنگ و آینه: نماد پایان جهان برگرفته از سریال تاریخ آرتدال/آسدال


دلنوشته پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، YeGaNeH، MaRjAn و 2 نفر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیگر می‌توانم به آسانی دم از دم بگذرانم، به ژرفا و آسودگی لَبخند زنم، بی‌بار و اندیشه از دیگری، دیگران، هر آن خواهم گام از گام بردارم و شور در جان پرورم و نپندارم که هایِ من! شاید من سرگردان و دیوانه‌ی میدانم!
به نخست ره، سرگردان بودم؛ در کلبه‌ای که تویم ساخته و غل و زنجیر کرده بودی و بهر نگاه داشتنم، سپیده به سپیده پنجره را می‌گشودی و روشنی خورشید را نمایان می‌کردی.
"گرچه در روزهای واپسین، باید بر پایت می‌افتادم و یا با فریاد و هیاهو بر درب و دیوار می‌زدم، تا شاید دمی راه آن پنجره را می‌گشودی."
و سرانجام به چاشنی نوشیدنی سرد و ناگواری که برم خوراندی، به خویش بازگشتم؛ خود را برگزیدم و تاج بر سر نهادم، تا مگر با اشک‌های خون‌بار، غل و زنجیر را از خویش رها ساختم.
شاید... شاید! دل من بهر زندان‌بانی‌های رنج‌بارت تنگ شود؛ ولی ایستادن بر پای خویش، برگزیدن خویش و گسستن این کلبه، گواراتر از بودن در بند کسی‌ست، که هرگز به سزا نگاهبان و مهربانم نبوده است.
باری! تنها با دو پای از کلبه می‌گریزم، تا سپیده‌ی پسین از پنچره‌ی کوشک[1] خویش خورشید زیبا را پذیرا باشم.
هنگامی که می‌خواهی مهتران را بر سرزمین خویش راهگذار باشی، نامی از کوشک گیرا و انگبین‌های[2] گوارا مبر، که سرانجامم به دام فکندی و کلبه‌ای آلوده از نَم و جوندگان هول پیشکش کردی.
و زین پس که به شور از قلمرویت می‌گریزم، می‌توانی هورنژادی[3] دیگر "ها! همان که در آتش دوری‌اش جان‌ها سوزانده‌ای، آرمان سخن من است." یا خودِ پَستت را در آن کلبه زندانی کنی و آتش و دود؛ که من دیگر روشنی راستین را یافته‌ام و مگر کوشک نشینان، به کس بار دیدار و گفت ندهم.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________

۱. کوشک: کاخ، استعاره از جایگاه حقیقی و والای شخصیتی

۲. هورنژاد: زیبا، اینجا استعاره از معشوق
۳. انگبین: عسل


دلنوشته پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، YeGaNeH، MaRjAn و 2 نفر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
هنگامی که به زیر باران سهمگین، به ژرفای کولاک بهمن، رسته از گرمای آتش‌وار کویران و میان شکوفه‌های گیلاس، از بُن جان می‌گریی، تازه آغاز نمایش‌های دست‌خون[1] است.
باری از میان گیسوان پیچ در پیچ زیر شنل، بدیدم دختی بی‌باک بهر از دست رفتن پوری ناباک[2] می‌گریست و تازه، آغاز دست‌خون آن پسرک با دخت بی‌باک و راست‌خواه بود. "هنوزش پیک نیامده، آن نمایش بی‌سر و پا به کدام خم کوی رسیده."
دگر بار، به پیش چشم دلبری کشتند و سوزاندند و هلهله به پا کردند؛ یار بگریست و آهنگ جان کرد، پس به خویش آمد و آهنگ ژرف‌کاوی چرای آن کشت و سوز بی مهر کرد، تا که آیین پرستی[۳] در روزگار محالش بیامد و سخن از زنده بودن دلبر بکَرد.
پس از آن، سر از باغی برآوردم با دوستان؛ که دلبری بارها و بارها و بارها دلدار از درب مهمانسرای خویش براند و دل از سینِه‌اش برون کشید و ریشخند و خودکامگی و روزگاری که دلدار، رویش بگرفت، ناله و فریاد برآورد که چرا دیگر دلم نمی‌بازی.
و این چند، تنها لَختی خون از گردون نمایش‌های گیهان باشند و روزگار بس ره‌دار، تا دگر داستان‌هایش بخوانیم و از بر کنیم.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#تاریخ_آرتدال
#به_هیچ_کس
#پیچ_و_خم_دنج
#دل_نوشته

_______________________________________

۱. نمایش‌های دست‌خون: بازی‌‌های دروغینی که عواقب راستین دارند.

۲. ناباک: ترسو
۳. آیین پرست: پیرو یک فرقه‌ی دینی خاص؛ کسی که راست می‌گوید و پاک دل است.


دلنوشته پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، YeGaNeH، MaRjAn و 2 نفر دیگر

Whisper

مدیر آزمایشی تالار ویرایش
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
553
امتیاز واکنش
11,473
امتیاز
303
زمان حضور
97 روز 20 ساعت 12 دقیقه

ویرایش دل‌نوشته شما به پایان رسید.
قلمتان مانا و سرچشمه ذهنتان همواره جوشان
:گل:


دلنوشته پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Tiralin و YeGaNeH
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا