رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
...در پی کدیور آن پیشکشی در غبارها ره گم کن!
تنها برو و تنی دیگر دریاب، تا شاید گنج مرواریدت³ پیشکش کند.
به زبانِ هزار⁴: بدرود، ای نادرود⁵!
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
1: مدت زمان یک ماهه
2: اشاره به مسموم بودن یک ارتباط و آسیبهایش
3: خنده، شادی؛ برگرفته از در...
...آن هنگام باشد که زنگ پاک به زندان دیو افسانهای میافتد، یا دَمی که تندباد آذر بر سر و لشکر دیو درودها میفرستد و یا در روزگار نو، به خمی که تیرالین ریشهی نیرنگ و بازی روزمره را کم و بیش درمییابد و پا به گریز مینهد.
تنها دستم برگیر! سرم فرمانروا شو! بر دلم گام گذار!
و گیهانِ نبرد را به...
...پرستاناند، همان شِکوهگران که هرگز به هیچ و در هیچ روز از طوفان و بهار، سزاوار خند تو و دگر همراهان وارستهات نیستند، والای من!
و در پایان، اندیشه دارم که راستی سخن این است:
" نه هر کس سزاوار کلید گنج مروارید راستین نژادان. "
#تیرالین
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
1: همه
2: ( اینجا ) گمان میکردم
...رو به او میگوید:
- چگونه هنوز سخن میگویم؟!
آوایش را رسا و ستیزهجوتر میکند.
- چرا سخن نگویم؟ اکنون نیز میتوانم با همین آوای رسا، انجمن ویرانشان را بر سر بگذارم. چگونه میتوانند بیآنکه سخنی نیک بگویند، ما را از نیم روز تا این هنگامه، در این اتاق زندانی کنند!
***
1: هنگامه
#تیرالین...
...پس از شنیدن دو سه بار مشت به رسایی و رو به درب میگوید:
- درون آیید!
بانوی الن نیز شگفتبار و ناامید از خم و گام دستور سرزمین الن، باری دیگر با لَبهای کج شده سوی چپ، سر افسوس تکان میدهد و همگام با دست به سینِه شدن، پشت به تکیهگاه صندلی میرساند.
***
1: امروز ظهر
2: توجه
#تیرالین
#دم_نیک_پی
مردمی که به خانه های تاریک و بی دریچه عادت کرده اند، از پنجره های باز و نورگیر گریزان هستند...
عباس میرزا آغازگری تنها
مجید واعظی
#تیرالین
#سوگند_چرخ_بلند
#خطاطی
...تیره غبار بوزد، تو تکان نخواهی. میتوانم دستخون جان به میان آورم!³
پس تو را سپاسگزار و سر فرودم، که کهنه دلی پسین را از سر گذراندی و خم کوی خویش را دنبال کردی؛ تیرای من!
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب_تیرالین
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
1: شکار
2: حرفهای داستان مانند و بیهوده
3: روی جانم شرط...
...خونگری کُند ساختید و بیگمان، راستی من ریشخند دویم گفتگوهای روزمرهتان باید و بس. ]
آه! افسوس، مهتران! شما از یاد به در کرده بودید، که این، تیرالین است. خدابانوی داستانهای هزارتو، که کهترانی به کردار شما باید برای دریافتن ژرفای واژگانش به رنج اوفتند؛ گرچه در میان مردم، به راستی زیست میکند...
درود!
این تیرالین است؛ مهربانوی قلم نیرنگباز، آفرینندهی بزمهای خونبار شاهنامهها و در گیهان راستین، کسی که با آینهی راستی گام برمیدارد، بیآنکه خونگر پشیمانی بر سر و شانهاش پرتاب شود.
باری! این بار، نشانی از بالماسکههای پرهیاهو و گلوهای پاره پاره نیست. بر صندلی آسودهی مهمانها بنشین...
...دیوانگیهایت درآمیخته نمیکردی، شاید، فرمانروای خِرد بارم میداد تا باری پسین دست بر سیم گردنت نهم و دل ببازم. ای افسوس که اگرت گام دویم بردارم، دستخونم از سر میگیری² و دگر بار آن بس اشک و آه و خم.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
1: ظاهری بود
2: دوباره مرا به بازی میگیری.
...سوی میترا*ست، باورم کن!
و زین پس، تنها باید به تَخت و گاه خویش بگریزم و روزها از تیر دلدادگی گریزان باشم؛ و اگر نه... به راستی پسین کیست؟
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
الماس: آرامش روان؛ خِرد.
شهر آرمانی: جایی که حد و مرز شخصیتی بدون باج عاطفی و تحقیرهایی مانند...
...و در همان هنگام، سرکش و فریادوار میگوید:
- اگر با زبان خوش نیاییم، چه؟ شما نمیتوانید با مهتران والاجای چنین رفتار و سخن کنید!
هری که به پاس تنشهای کاخ، بازار و انجمن به بیتابی و کلافگی کشیده شده است؛ سر بر میآورد و پس از آهی میگوید:
- دستگیرشان کنید!
***
1: میانجی
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...نیک و باشکوه بازگشته، به زیبایی و درخشش خویش پذیرا باشید و به هیچ، از من نپرسید و یادم مکنید؛ تا مگر رویدادهای قاجاریان* در پیمان نیاید.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#Girl_at_home
#Taylor_Swift
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
داو: ادعا
رویدادهای قاجاریان: اشاره به جنجال و تنشهای بانوان دربار...
...نیز تا شبگیر* پایها کوفتهام. ]
و اگر این بیباکی پیوستهام کارساز شد، پیرامونم همگام با شاهزادگان دیگر چرخی بزن و برو؛ خواهش میکنم برو!
تیرالین بی هیچ نقابی آنگونه خون بارت نگریست و جان سِپَر؛ اگر سیاهی نقاب بر چهرهام بنشیند، گمان میکنی با تو چه خواهم کرد؟
درخشش سرخی ناخنم را به یاد...