رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
...- بسیار نیک، بانوی الن جامه!
بانوی پیک پس از شنیدن این سخن در جایگاه کسی که نخستینبار است که در برابر شاهزادهی باشکوه لیدیان ایستاده است، به آرامی، با لَختی از ترس و لرز چشمانش را بر میآورد.
به راستی شاهزاده مگر این نامه و بُن گاهش از این چاکر چه میخواهد؟
***
1: نگرانی
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...دوبارهات جانم را در بر گیرد، میخواهم این بار چون رهگذری که به هیچ تو را ندیده و نمیداند از برت درگذرم و زه کمانِ آرمان زندگی برکشم. چرا که تیرالین را زخمان بسیار از بزمهایت بر پای است و نیکتر آن میداند که سوارکاری بهر آرمان و تندبادهای زندگی بیاموزد.
پس باز نیز بدرود ای دلبر تیغ و شکاف...
...یاد نخواهی برد." همهی ما تنها نگارهای از آن را دیدیم.
آبان دخت:
_ چرا آن گردنبند نابود شد؟ من شنیدهام میگویند زیبای فریبنده بود.
آبتین:
_آری همینگونه است! آن گردنبند شوم و پلید بود.
***
1: نخستوزیر
2: موقع نیاز
3: امروز بحث در مورد چیز دیگریست.
4: اولین ملکهی سلسله
#تیرالین
#نقاب_خط_سرخ
...و با آگاهی بر سرشت پیوستهی خود میدانم باید اشکهایی هر چه فزون و جوهری هر چه بیشتر از سر بگذرانم، تا مگر پرسهی سوگ از سر و دل به نیکویی بگذرد.
#تیرالین
#تیغ_و_شکاف
#بزم_خون_بزم_آتش
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
1: فکر کردم کار خاصی انجام دادم. برگرفته از آهنگ The Prophecy by Taylor swift
...که از دود بذرت همه جای را فراخواهد گرفت.
این زندگی و عسلهایش از بهر تو و دوستدارانت که دلبران بهاری² را جام به جام از سر میگذرانید، که تیرالین تنها نیک بیامد، تا به پهنای شانهات پایها کوبد، سوگها در باران اردیبهشت برانگیزد و پس از خونگر دیوانگی خویش قلم بردارد و تو را دلبر تیغ و شکاف...
...مادر تیرانا، تینا الن از برای یافتن نشانی از او به افسونگران پناه برده است. آن هم نه هر افسونگری! افسونگری کوچگَر در سرزمین الن که یک چشم ندارد!
و در این میان آرتور ماری نیز سربرآورد! آه، اهورای تاجداری! بهتر نیست آن دو خیرهسر هر چه زودتر بازگردند؟!
***
1: ( اینجا): قُمارباز
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...و از جم یادگار است"
سپس لَـب تر میکند و میگوید:
_آیا این سروده، دربارهی یک جشن بزرگ است؟
دختری به نام آبان دخت پاسخ میدهد:
_نه ، دربارهی یک جشن ساده ولی با شکوه است.
الکسا نیز سری تکان میدهد و میگوید:
_آری همین گونه است! بسیار خوب! میخواهم شما را بشناسم.
***
1: مشاور
#تیرالین...
...شد.
سرانجام به تیری از شکار دلدارِ خزانش بازو درید و دل و لَب به زهر آغشته شد. [ و هنوز بانگ عقابی که گواه آن شکار بود بر گوش میرسد. ]
پس تیرالین زیبای من! دست از طلسم زندگی دوباره بر این پیکر بیجان بشوی، تن شاهدخت از سرای بیرون آور و بر خاک سپار، که اگرت سوگ بسیار از بُن جان برانگیزی...
...آرام که به آسانی نوشیدن آب میتواند سرگردانی را از گویش و چشمان بیتاب در سر و جامهی خودش بخواند، دست به زیر آستین چپش میبرد و همانگونه میگوید:
- به سر و جامهام ننگرید، مهربانو! میدانید که راه و روش ما بهر کهتران نخودفروش چگونه است!
***
1: میتوانم کمی وقتتان را بگیرم؟
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...از رنج دیدار آهوانت گذر کردم، با شیرین زبانیهای ناویانایت¹ خوی گرفتم تا مگر با این نیرنگ ناب جگرم از سینِه بیرون کشیدی و بر خاکم بنشاندی.
تیرالین اینبار آتشی بر خرمنش بشکفت که سوگند بر ایزد باد و باران! فرزند مردادش بر یادگار مینداد!
" دل بر کدام دوزخ میسپردی، تیرا؟ چشمش بدوز که به...
...نبودی، فرمانروای دل و جانم شود.
و در راستین این منم که جور تیر رنج میان سینِه را میکشم و خون و زخم بر کوی دیوانگیام میفرستد.
" ارزشی نیست از تبار گُل باشد یا آتشی سوزان! تنها ایزد والا دستم برگیرد و از این بیابان سرد رهایم میدهد! "
#تیرالین
#تیغ_و_شکاف
#بزم_خون_بزم_آتش
#دل_نوشته...
...شب سرد پاییز را نیکتر بر یاد میسپردم.
در دکانی چون جوجهای بیکس به پر و بال خود پناه بردهبود، تا مگر آن سرمای ناگهانی از سرش در گذرد و تیرالین از شور دیدار، نامش از بر کرد و میندانست این تازه سرآغاز داستان ایشان است.
و باری دیگر سوگند بر طور موسای والا و زمزمهی ایزدش، که به هیچ خواهان...
...میگوید:
- بفرمایید، والاگهر!
- به یاد داشته باشید آن گردنبند دیگر نابوده گشته است!
بانو نیز چشم به زیر می اندازد و اندکی آهسته تر از پیش میگوید:
- همین گونه است.
سپس سری کوته فرود میآورد.
- بدرود، والاگهر!
و بی درنگ یادبود را بدرود میگوید.
***
1: صاحب
2: نخست وزیر
#تیرالین
#نقاب_خط_سرخ
...سپس سیمگون!
این نگاره ناخودآگاه او را به یاد گردنبند شیر و خورشید شاهنشاهی میاندازد، که هنگام برخورد با آب از سیمگونی به زر میگراید.
پس هان مردم! گُناه بزرگ و نابخشودنی به ارمغان آوردهاید! آری! همینگونه است!
***
1: فصل اول
2: طبیعت
3: منظور از پسر اهورامزدا همان آتش است.
#تیرالین...
...پایکوفتم و نیک گذراندم.
و اکنون به جامهای درمینگرم که باورم نمیآید تویَش با نقاب دوستی دریدی تا جگرم بر دندان کشی!
ولی باور نیامدن بهر تیرالین آیا این سخن را دگرگون میکند که تو بهر پایکوبی و دگرش دست به سوی هر شاهدختی دراز میکردهای؟! و به راستی که آن شاهدختان را سزا بود، تا مگر از...
...بیدرنگ دستش را پایین میآورد، سرش را تا میان خم میکند و با شتاب این اتاق و سرپرستش را بدرود میگوید.
سام نیز تنها پوفی میکند و لَب میگزد.
آه مهرازِ دیوانه! به سپاست این بازرس کاردان یک سر پرونده را به افسونگران باخته است!
پیرامون دروازهی جنوبی کاخ ویانا
***
1: لازم، واجب
#تیرالین...
...چشمانی بسته با پارچهای سپید پیش میرفتم تا هنگامی که خون گریان از دیدگان چندان برآمد تا پارچه بر پیراهن بیفتاد و شمعدان بر زمین.
نیک درنگر، تیرالینِ من! تو با چشمانی نیکاو خون میگریی بهر دلی که ماری خوشنگار با دندانهای تیزش دریده است.
به پیراهن دریدهات درنگر! مار خوشپولکی که به پندار...
...سر بدرود تو و کوزهی دلباختگیات سر دادم. ولی هربار به نیرنگ گوشه چشمی بازآمدم و اکنون نیز زبانِ بیباک بر گواه و گویش این خودباختگیست، خزانتبارم!
مرا به پاسخی راست و سزا چه در حقّه پیشکش خواهی کرد؟
#تیرالین
#تیغ_و_شکاف
#بزم_خون
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
1: غروب آفتاب
2: سالهای گذشته...
...جامهی آبی کهتران، پارچهی خاکستری بسته بر میان، دست آویخته کنار تَن و مُشت گونه.
آه، رکسانا! اگر چون این روزها بیباکی در خون و جان میپروردی، شاید میتوانستی دستکم پیکر مُردهی همسرت را از چنگ پرچمداران برهی، نه؟
***
1: ساکت باشید، در مورد این موضوع با کسی صحبت نکنید.
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...یادش آوردم.
همان را که به مُهرهی خِرَد بسته بر دستش پیمان بستم که هیچگاه همپیمانهاش مینَشَوم، زخم بهمنش در برم گرفت و به تیغش دلم گسست و تیرالین گذشته از آن زخمِ درمانگشته، چندانش مینگریست که لیلی بر مجنون درنمینگریست!
" به راستی گوهر خِرد از سر گریزان کردهام! به راستیِ راست جان از...