رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
...بست و کس را آگاه نشد، آیا به راستی او دوریان زیباروی داستان بود؛ یا که دیدگانش تنها به الماسی آلوده به تیغ و خار مینمود. دگر کس همان بود که تیرالین را به آن گمان رساند، که های من! این بار از جای خون و جوهر خود در افسانههای خویشساخته بر دام و تور افتاد. [ دگرش نشان آمد، تنها رخی از گمان بود...
...به درودی از ژرفای غبار و طوفان و کارزار و سیاهی، گریخته از یخ، میخ، فرزندان سرنیزه، موبد اهریمن سرگُذر¹ و در خم سرِ دردمندِ آرامجوی، تیرالین قلم به روانی یافته است!
به راست نه تندبادی در ره بود، نه سر نیزهای و نه خون و اشک و دردمندی؛ ولی این بس، به گونهای که کرانش ناپیدا دروازهی پایان...
...خموش گشت و این نیز سرانجام سنگ فيروزه است.
درنگی میکند.
- این رویدادها در گیهان افسون انجمن ما، پیامآور یکی از این دو سخن است: آن والاگهر پا از سرزمینهای آدمیان برون نهاده یا که به دیدار مرگ رسیده.
جایگاه پرچمداران زیر
پیرامون کاخ سیاه و سرخ
***
1: نقابدار
2: عمیقتر
#دم_نیک_پی
#تیرالین
درود! این تیرالین است که بهر یادگاهی مینگارد، تا مگر غبار خاکستر از تن و جان براند!
آه! پناه بر پروردگار کوهستان و نهانش! به راستی این چه آیین است، که باستانتبارانی چون ما برپای میدارند؟
با تیغی خونین از کارزارهای روزمره و شنلی که سردی دِی ماهش در آ*غو*ش میکشد؛ از پلکان سنگین فراز مییابم تا...
...پایکوبی و خونگر کِشی برگزیدهاند، سنگ و کلوخ سرزنششان بسیار و جام خونشان سر ریزتر؛ چرا که گفتهاند، مردم انجمن را آشکاری پیشه ناخوش است.²
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#بزم_خون
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
۱:داستان / ماجرای جدیدی نیست.
۲:برگرفته از جملهی کتاب بازیها از اریک برن : جامعه از صراحت خوشش نمی...
...شما، والا هستم که گاهی چنین برای دیدار گزیده گشت.
تینا با لَبخندی وارسته پاسخ را بر دم میراند:
- درود بر شما! نیک است! پوزشتان را میپذیرم، که این، پیشکشی بهر کاردانیتان باشد.
افسونگر به آرامی لَب تر میکند و میگوید:
- گرهتان چیست، سرورم؟
***
۱: (اینجا): مَرد
۲: آلودگی
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...افسونگر بس دانا او را فرمان به دیدارش بر این بازرس داده است!
پس از چندی آوای کفشهایی خش خشوار سوی درب رسا و رساتر میشود؛ تا آنجا که به نزدیک میرسد و با آهنگی خراش آلوده این چوب خاکسترین را میگشاید.
***
1: استعاره از چشمان
2: سرازیر بود
3: سیاه غلاف
4: هشدار، مبادا
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...دست به گفتگوهای آتشین، کهن سالان تکیه بر عصا به نگاهی گاه از سر افسوس، گاه از شادمانی بر جوان تر ها و یا هیچ یک؛ بازاریانی به چانه زنی با ویانایی ها از بر همان هیاهوی انجمن هستند.
و در میان ایشان، سوی چپ و به نزدیک دکان های گسترده مهربانویی با گام های پیوسته در گذر است.
****
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...مکن! من یاریات میکنم!
و دمی نگذشته یا که آری، پدرام به بیمهری آن تیغ را در پیکر آن تن فرو کرد؛ چندان که خون بر چهرهاش فشان شد، سپس تیغ را با آوایی ناگوار بر زمین انداخت و گفت:
- خونش در ظرف کنید و بر سر ملورین ادوارد بریزید!...
***
1: لاغر
2: ( اینجا ): اندوه و نگرانی
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...هلنا! میخواهم گنجینهی زندگیات پیشکش کنم! بَرم یپذیر⁴، تا مگر سوکوار پسین من نباشم و پیکر شکافتهات؛ تا مگر من نباشم و دیدهی تناسخ تبارت.
#تیرالین
#دم_نیک_پی
#جوانان_تاریکی_ره_پرچمداران
#پدرام_لین
#هلنا_افسونگر
#منسوب_به_هورزاد
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
۱: پاکتری، مقدستری
۲: پیوسته...
...آن میدارند، تا به سوی پرچمداران بنشسته و پدرام گام برمیدارد.
هرگام که تیرانا به سوی سرور پدرام برمیدارد، ستیزهجویی مهراز افزون و افزون میشود؛ تا آنجا که بانگش از میان دندانها برمیخیزد:
- مرا رها کن، ملورین! باید در پیرامون او باشم؛ رهایم کن!...
***
رویپرست: ظاهر پرست
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...نیز تنها آن خفته در آرمگه شیراز این سخن نمیداند. تنها دربایست بود که مرا به سزا گرامی داری و دوست دار.
گرچه خود سرش باشم، [ این از سرنوشت تیرالین برون نشود، فرزند مرداد! ] به آن نمایش ریشخند نیازی نبود، که همگام همنشینی با من بر زبان بلبل برانی سودای یار ناکام داری.
بر خویش شو، مرا از کف همی...
...این چاه کنی نداشتم، بازرس! شما به کار افسونگران و کیمیا باشید، که کبوتری از آتلانتیس² ما را گفته، به نام شهریور یا واپسین از مرداد و پیش از رسیدن پور ویلیام کهننگار، نامهای به کاخ الن و پیشکش جانشین لیدیان خواهد رسید؛ که راهش نزد من است.
***
1: راه و چاره
2: مرز الن و لیدیا
#تیرالین...
...بیتبار بود و شد!
دگر راست سخن بر زبان برانم، تا به خویش بازگشتم، دیگر در جستجوی فرزندی که به مردادش بر زمین بخواندند و دستاویز هزار قلم تیرالین؛ نبودم، که در پی آرامش و رهایی خود از غبارهای خونین و سهمگین چرا!
باری! این اسپ سوار و تیران به کمانش در پی واپسین آرماناند، فرزند به نام مرداد...