رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
...تیره غبار بوزد، تو تکان نخواهی. میتوانم دستخون جان به میان آورم!³
پس تو را سپاسگزار و سر فرودم، که کهنه دلی پسین را از سر گذراندی و خم کوی خویش را دنبال کردی؛ تیرای من!
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب_تیرالین
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
1: شکار
2: حرفهای داستان مانند و بیهوده
3: روی جانم شرط...
...خونگری کُند ساختید و بیگمان، راستی من ریشخند دویم گفتگوهای روزمرهتان باید و بس. ]
آه! افسوس، مهتران! شما از یاد به در کرده بودید، که این، تیرالین است. خدابانوی داستانهای هزارتو، که کهترانی به کردار شما باید برای دریافتن ژرفای واژگانش به رنج اوفتند؛ گرچه در میان مردم، به راستی زیست میکند...
درود!
این تیرالین است؛ مهربانوی قلم نیرنگباز، آفرینندهی بزمهای خونبار شاهنامهها و در گیهان راستین، کسی که با آینهی راستی گام برمیدارد، بیآنکه خونگر پشیمانی بر سر و شانهاش پرتاب شود.
باری! این بار، نشانی از بالماسکههای پرهیاهو و گلوهای پاره پاره نیست. بر صندلی آسودهی مهمانها بنشین...
...دیوانگیهایت درآمیخته نمیکردی، شاید، فرمانروای خِرد بارم میداد تا باری پسین دست بر سیم گردنت نهم و دل ببازم. ای افسوس که اگرت گام دویم بردارم، دستخونم از سر میگیری² و دگر بار آن بس اشک و آه و خم.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
1: ظاهری بود
2: دوباره مرا به بازی میگیری.
...سوی میترا*ست، باورم کن!
و زین پس، تنها باید به تَخت و گاه خویش بگریزم و روزها از تیر دلدادگی گریزان باشم؛ و اگر نه... به راستی پسین کیست؟
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
الماس: آرامش روان؛ خِرد.
شهر آرمانی: جایی که حد و مرز شخصیتی بدون باج عاطفی و تحقیرهایی مانند...
...و در همان هنگام، سرکش و فریادوار میگوید:
- اگر با زبان خوش نیاییم، چه؟ شما نمیتوانید با مهتران والاجای چنین رفتار و سخن کنید!
هری که به پاس تنشهای کاخ، بازار و انجمن به بیتابی و کلافگی کشیده شده است؛ سر بر میآورد و پس از آهی میگوید:
- دستگیرشان کنید!
***
1: میانجی
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...نیک و باشکوه بازگشته، به زیبایی و درخشش خویش پذیرا باشید و به هیچ، از من نپرسید و یادم مکنید؛ تا مگر رویدادهای قاجاریان* در پیمان نیاید.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#Girl_at_home
#Taylor_Swift
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
داو: ادعا
رویدادهای قاجاریان: اشاره به جنجال و تنشهای بانوان دربار...
...نیز تا شبگیر* پایها کوفتهام. ]
و اگر این بیباکی پیوستهام کارساز شد، پیرامونم همگام با شاهزادگان دیگر چرخی بزن و برو؛ خواهش میکنم برو!
تیرالین بی هیچ نقابی آنگونه خون بارت نگریست و جان سِپَر؛ اگر سیاهی نقاب بر چهرهام بنشیند، گمان میکنی با تو چه خواهم کرد؟
درخشش سرخی ناخنم را به یاد...
...مرا به گمان و اندیشه کشاند.
دمی ژرف میگیرد.
- آنان، مردم بازار لیدیان، که از بر ما میگذشتند، سخنانی چنین میگفتند:
" کهتران نخودفردش در روشنا به چه کارند؟ میدانی شاه والا این کهتران نخودفروش را نپذیرفتهاند؟! ما به راستی خواهیم توانست با کهتران نخودفروش آشتی کنیم؟!...
***
#تیرالین...
...و گردنبند سیمت بودم و آن به سخن* سر به زیری؛ هنگامهای که تو نتوانستی آنگونه که سزاوار و خواهانش بودم، گرامیام بداری و دوستدار.
باری، تیرالین، تیران یا همان بانوی پاک سرشتی که میشناسی، پیام نو و واپسینت میدهد:
- این دستخون* به پایان است؛ زیرا از آدمی که در کنارت برش گراییدم*، به بیزاری و...
...مهربانو الن باری دیگر روی سوی آینه میکند و خیره به آبی چشمان، میگوید:
- گره بدان گونه هست، که دندان بر جگر گذارم.
به آرامی برمیخیزد، دست راست به زیر آستین دیگر میبرد، کاغذی کوچک، سپید و تاخورده را برون میآورد، روی برمیگرداند و میگوید:
- این، پیام من به ایشان است.
***
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...مهراز بیدرنگ سری خم میدارد و پدرام این بار به کلافگی بر تیرانا مینگرد.
- نگاهبان آن دخت باش، تا فرمانِ پسینم.
و بیگوشهی چشم بر سه تنی که بسیار برایشان شگفتی و هول آفریده است، شتابان همان پلهای رفته را به پایین میپیماید و سر سوی دروازه کج میکند.
***
مهربان(اینجا): پدر
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...چرا دیگر دلم نمیبازی.
و این چند، تنها لَختی خون از گردون نمایشهای گیهان باشند و روزگار بس رهدار، تا دگر داستانهایش بخوانیم و از بر کنیم.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#تاریخ_آرتدال
#به_هیچ_کس
#پیچ_و_خم_دنج
#دل_نوشته
_______________________________________
۱. نمایشهای دستخون: بازیهای...
...مینگرد و او با بیمهری سر و تن بانو را به سوی خود میگرداند و با دستهای تنومندی که شانههای تیرانا را در بر گرفتهاند، خیره بر جای جای چهرهاش مینگرد و تیرانای ناهوش* از هرکجا، تنها این دیوانگی را مینگرد و خونی که آهسته آهسته از لَب پدرام ناپدید میشود.
***
ناهوش: بیخبر
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...است." یا خودِ پَستت را در آن کلبه زندانی کنی و آتش و دود؛ که من دیگر روشنی راستین را یافتهام و مگر کوشک نشینان، به کس بار دیدار و گفت ندهم.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________
۱. کوشک: کاخ، استعاره از جایگاه حقیقی و والای شخصیتی
۲...
...یافتی یا ننگ، بهر آرامش در برم شو و اشک و فریاد؛ تا فردا را همگام با یکدیگر سازیم؛ ای بسا راز دلم برت نهانِ دیگر[2] نیست و رازهای تو نیز!
#تیرالین
#تاریخ_آرتدال
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________
۱. نهانِ دیگر نیست: دیگر نهان نیست
۲. شمشیر و زنگ و آینه: نماد...
...نخست نگاهبان و نزدیک این بانو و مهراز هیلدا باش، سپس تا روزها یا شاید ماهها از من و پیامرسانی بر من دور باش، تا آن رهرو گزند را دریابی و همراهش باشی.
سپیده دم
کلبهی پدرام لین
***
کهتران: انسانهای عادی بدون نیروی فراطبیعی
هم: همه
نیکاو: شفاف
یکایک: ناگهان
انگبین: عسل
#تیرالین
#دم_نیک_پی