رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
...افسونگر بس دانا او را فرمان به دیدارش بر این بازرس داده است!
پس از چندی آوای کفشهایی خش خشوار سوی درب رسا و رساتر میشود؛ تا آنجا که به نزدیک میرسد و با آهنگی خراش آلوده این چوب خاکسترین را میگشاید.
***
1: استعاره از چشمان
2: سرازیر بود
3: سیاه غلاف
4: هشدار، مبادا
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...دست به گفتگوهای آتشین، کهن سالان تکیه بر عصا به نگاهی گاه از سر افسوس، گاه از شادمانی بر جوان تر ها و یا هیچ یک؛ بازاریانی به چانه زنی با ویانایی ها از بر همان هیاهوی انجمن هستند.
و در میان ایشان، سوی چپ و به نزدیک دکان های گسترده مهربانویی با گام های پیوسته در گذر است.
****
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...مکن! من یاریات میکنم!
و دمی نگذشته یا که آری، پدرام به بیمهری آن تیغ را در پیکر آن تن فرو کرد؛ چندان که خون بر چهرهاش فشان شد، سپس تیغ را با آوایی ناگوار بر زمین انداخت و گفت:
- خونش در ظرف کنید و بر سر ملورین ادوارد بریزید!...
***
1: لاغر
2: ( اینجا ): اندوه و نگرانی
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...هلنا! میخواهم گنجینهی زندگیات پیشکش کنم! بَرم یپذیر⁴، تا مگر سوکوار پسین من نباشم و پیکر شکافتهات؛ تا مگر من نباشم و دیدهی تناسخ تبارت.
#تیرالین
#دم_نیک_پی
#جوانان_تاریکی_ره_پرچمداران
#پدرام_لین
#هلنا_افسونگر
#منسوب_به_هورزاد
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
۱: پاکتری، مقدستری
۲: پیوسته...
...آن میدارند، تا به سوی پرچمداران بنشسته و پدرام گام برمیدارد.
هرگام که تیرانا به سوی سرور پدرام برمیدارد، ستیزهجویی مهراز افزون و افزون میشود؛ تا آنجا که بانگش از میان دندانها برمیخیزد:
- مرا رها کن، ملورین! باید در پیرامون او باشم؛ رهایم کن!...
***
رویپرست: ظاهر پرست
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...نیز تنها آن خفته در آرمگه شیراز این سخن نمیداند. تنها دربایست بود که مرا به سزا گرامی داری و دوست دار.
گرچه خود سرش باشم، [ این از سرنوشت تیرالین برون نشود، فرزند مرداد! ] به آن نمایش ریشخند نیازی نبود، که همگام همنشینی با من بر زبان بلبل برانی سودای یار ناکام داری.
بر خویش شو، مرا از کف همی...
...این چاه کنی نداشتم، بازرس! شما به کار افسونگران و کیمیا باشید، که کبوتری از آتلانتیس² ما را گفته، به نام شهریور یا واپسین از مرداد و پیش از رسیدن پور ویلیام کهننگار، نامهای به کاخ الن و پیشکش جانشین لیدیان خواهد رسید؛ که راهش نزد من است.
***
1: راه و چاره
2: مرز الن و لیدیا
#تیرالین...
...بیتبار بود و شد!
دگر راست سخن بر زبان برانم، تا به خویش بازگشتم، دیگر در جستجوی فرزندی که به مردادش بر زمین بخواندند و دستاویز هزار قلم تیرالین؛ نبودم، که در پی آرامش و رهایی خود از غبارهای خونین و سهمگین چرا!
باری! این اسپ سوار و تیران به کمانش در پی واپسین آرماناند، فرزند به نام مرداد...
تیرالین اینبار به نام نامهای مرده و نوک جوهری بهر همان نامه برپای است.
آن نامه روزهاست که در چنگال مرگ آرمیده و جوهرش در کوچه پس کوچههای ویران و کهتر شهر، بیدادها میکند!
تو در بر دلداران پس در پس¹ کف میزنی و نشان هلهلهات از این سخن، در روزگاری که اشکهای پاره پاره چنگ بر گلوی آسایشم نهاده...
...اتاق سرپرست سام هیلدا
دو بازرس کوشا، آرام و هری، هر یک سویی از میز بنشستهاند؛ هری سپید پوش به گونهای که میکوشد خود را با پلو خوری و چند پاره گوشت سرگرم کند و آرام که با چشمانی گنگ و شگفت خیره بر ارمغان میز است.
***
1: تسلیم شدن
2: دو شخص که چهرهشان مشخص نیست
3: خیانَت
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...دیگر هیچگاه جامهی کهتران² نخواهیم پوشید.
نگاهبان ادوارد لَبخندی بر نیم چهرهی چپ مینشاند و میگوید:
- "رز بانو" نیز چون همین جامه است؛ تا هنگامی که سران نگویند، ما تنها میتوانیم گمانهای خود را در کنار یکدیگر نَهیم.
***
1: ناگهان
2: (اینجا) مردم عادی بدون نیروی فراطبیعی
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...دژ آن سران پنهان و نیرومند نرسیده باشند.
به ناگه شاخ گل از میان انگشتانش به پیش پای میاوفتد و دستاویز آن میشود، که هری کنجکاو و نگران بر او بنگرد و این افسونگر بیافسون، به خود آید و آهسته لَب گشوده شود:
- هری کلاری! باید به هنگامه و جایگاه این کاغذ رسی.
***
1: میانجی
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...هرگزت از درب سرای رهگذر نباشم.
پس بیا و از تبار شاهان یگانه باش؛ هنگامهای که جگر پاره پارهام باز پس فرستادی، چون آن کاوشگر رسوای³ نگار زیر پای و خوراک دیگر سربازان لشکری.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
۱: به خاطرِ
۲: میراث قاجار؛ (اینجا): از نسل قاجار
۳: جاسوس...
...گفتهام.
سوگند بر اهورای هر خواننده! هرگزش بازخواهم گشت؛ او همنشین الن است یا بانوی دگر و یا تنهای تنها در گوشهای از ویرانهی بدرود²شهر، تیرالین از دستخونش به خون و خِرد و ابریشمِ باید رسیده و بر فراز بارگاه دادگاه، دادور چنین میراند:
- پایان یخ و میخ، سوگند³ به خَشا⁴.
#یخ_و_میخ
#تیرالین...