خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 49
الوند آرام به سمتم اومد. روبروم زانو زد و نشست.
نگاهش نمی کردم. همونطور که جرئت نداشتم به اون عکس نگاه کنم. عکس روی تخته تابلو!
پدر! واژه ی غریبی بود برام. تو این مدت جقدر دنبالم گشته؟ اصلا به فکر بوده؟
شاید شرم و شاید هم عذاب وجدان بود که صدای الوند رو دربرگرفته بود.
_ قرار نبود تو دزدیده بشی!
متعجب سرم رو بالا آورم و نگاهش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 13 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 50
مرد کامل وارد اتاق شد.
صدای متحیر با دیدن ما بلند شد:
_ شما اینجا چیکار می کنید؟!
الوند آروم زد به سرش.
اتفاقی که نباید می افتاد، افتاد!
آروم از دیوار سر خوردم و فرو افتادم.
بدبخت شدیم!
جمشید اینجا چیکار می کرد!!
توکاروفش رو کشید. انگار تازه داشت از شوک در می اومد و متوجه اوضاع می شد.
مقتدر فریاد زد:
_ شماها اینجا جیکار می...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 15 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 51
سنگینی نگاه ها رو حس می کردم اما عجیب دلم کتک خوردن یه نفر رو می خواست.
کی بهتر از جمشید؟
جمشید هم که متوجه حالت عجیب غریبم شده بود درجا به سمت معراج برگشت.
_ کار تو بود، مگه نه؟!
عوضی! می خواست همه چی رو بندازه گردن معراج. اما برای چی؟
چی تو اون سرت میگذره جمشید؟!
با فرضیه ای که به سرم زد قبل از اینکه معراج دهن باز کنه و سوتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 14 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 52
یه سنگ دیگه برداشتم و داخل استخر پرت کردم.
نگاهم موج های کوچیک و متحرک برجا مونده از رد سنگ رو دنبال می کرد.
چشمام از بی خوابی می سوخت.
یه سنگ دیگه از کنارم و توسط فرد دیگه ای پرتاب شد. موج های رقصان بر جامونده از سنگ قبلی رو شکست و موج های دیگری رو پدید آورد.
پرهام کنارم نشست و متقابلا به آب زل زد.
صدای کلاغ ها و آب سکوت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • ناراحت
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 14 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 53
هیجان زده کاغذ، زیردستی و خودکار مشکی رو کنار دستم گذاشت و تند و فرز کنارم نشست.
وسایلی رو آورده بود برداشتم و شروع به نوشتن کردم.

1 2 3 4 5 6 7 9 20 100

از پرهام خواستم که اعدادی رو که نوشتم بخونه...
متعجب و بلند شروع کرد به خوندن:
_ یک، دو، سه، چهار، پنج ،شش، هفت، نه، بیست، صد
اما اینا چه ربطی...
سرم رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 14 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 54
از جام که بلند شدم اولین چیزی که به چشمم خورد شاهین توی تراس بود؛ مثل همیشه قهوه به دست.
هرچند محتویات داخل فنجونش از این فاصله مشخص نبود ولی خب ندیده هم قهوه می خوره.
با صدای حرکت خودکار روی کاغذ نگاهم دوباره به
پرهام برگشت که هنوز نشسته و با رمزکاری ها سرگرم بود.
حسابی خوشش اومده بود و برای خودش همین طور کلمه می ساخت هرچند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 14 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 55
تو ون نشسته بودم.
خارج از شهر بودیم. مقصدمون شهری بعدی بود.
اطرافمون پر شده از بود از خاک
با بند ساعتم ور می رفتم.
یکی از بنداش در رفته بود. یادگاری بود.
تنها یادگاری و هدیم!
از طرف شانیا برای قبولیم تو گروه.
نمیدونم از کجا ولی میدونست بدجوری عشق ساعتم!
از ساعت مچی خیلی خوشم میومد.
شانیا...
اسم مزخرفی داشت و تا حدودی بی معنی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 11 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 56
صدای شلیک از هر دو طرف کل بیابون رو در بر گرفته بود.
تنها شانس خوبی که گیر آورده بودیم همین بود که نیازی به صدا خفه کن نبود. اما بقیه چیزا خوب پیش نمی رفت.
سوراخ ها کوچیک بودن و نمی تونستیم هم نشونه بگیریم و هم لوله تفنگ رو مستقر کنیم
از طرفی هم تیر هامون محدود بود.
اما خب کم نمی آوردیم. الوند سمت راست رو پوشش داده بود و من هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 11 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 57
_ حالا که ون داغونه نمیشه با ماشین بریم. بریم درجا پلیس دستگیرمون می کنه.
این همه جای گلوله غیرقابل پوششه. مجبوریم پیاده بریم. البته تا شهر راه زیادی هم نمونده.
فقط یک ساعت دیگه تو راهیم
الوند سری تکون داد و رو به من کرد.
_ زیادی آرومی.
خیره به آتیش ابروم رو دادم بالا
_ نباید باشم؟
دستپاچه شد.
_ خب میدونی...آخه ... آخه گفتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 11 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 58
_ با اون شاسی بلند ها چیکار کردین؟
آلوین همونطور که به راه رفتنش ادامه می داد جواب داد:
_ به گروه پشتیبانی گفتم آتیششون بزنن.
دست بردم بطری آبی از کوله بردارم و در حین گفتم:
_ می گفتی اول بگردن ببین سرنخی چیزی پیدا نمی کنن ببینیم کار کی بوده
الوند جفت پا پرید وسط:
_ کار کی بوده نداریم دیگه. مشخصه...جمشید!
سرم رو مشکوک تکون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • خنده
  • عالی
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 9 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا