- عضویت
- 9/2/21
- ارسال ها
- 170
- امتیاز واکنش
- 2,693
- امتیاز
- 213
- زمان حضور
- 8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 79
طلو کنار جاده ماشین رو نگه داشت تا جاهامون رو عوض کنیم
در ماشین رو باز کردم و پیاده شدم تا پشت رل بشینم.
به محض عوض کردن جامون همون اول بهش هشدار دادم که کمربندش رو ببنده.
خندید:
_ انگار بدجور قصد داری به بادمون بدیااا
پوزخندی زدم:
_ تو پرواز درنظرش بگیر!
بدون اینکه بترسه با اشتیاق دست به پشتش برد تا کمربندش رو پیدا کنه:
_...
طلو کنار جاده ماشین رو نگه داشت تا جاهامون رو عوض کنیم
در ماشین رو باز کردم و پیاده شدم تا پشت رل بشینم.
به محض عوض کردن جامون همون اول بهش هشدار دادم که کمربندش رو ببنده.
خندید:
_ انگار بدجور قصد داری به بادمون بدیااا
پوزخندی زدم:
_ تو پرواز درنظرش بگیر!
بدون اینکه بترسه با اشتیاق دست به پشتش برد تا کمربندش رو پیدا کنه:
_...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com