خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 39
از نرده ها گرفتم و آرام پایین رفتم.
نتوانستم جلوی حیرتم را بگیرم.
_ شوخی می کنی؟!
آلوین پوزخندی زد.
_ هیچ شوخی ای درکار نیست. بجنب باید سریع راه بیوفتیم. ممکنه که دیر بشه و...
پریدم وسط حرفش و ذوق زده و با صدایی بلند گفتم:
_ معرکه اس!!!
خشکشان زد.
دور خودم چرخیدم و ادامه دادم:
_ عین این اسلحه خونه هایی میمونه که مال جیمز باند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 17 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 40
الوند از هرسه امان بهتر می دوید. الکی نبود که برق پیروزی از همان اول در چشمانش می درخشید. قدم هایش منظم و سریع بودند، نفس هایش هم همینطور.
ناگهان الوند ایستاد.
من و آلوین هم پشت سرش...
هر سه خشکمان زد.
ایستادیم.
میخکوب شده بودیم.
نه!
الوند ناباور، مبهوت و آرام به سمت نردبان فلزی منتهی به دریچه ی باز رفت.
دریچه ی مخفیگاه سری...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 16 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 41
دوباره سرفه کردم.
_ الوند...کجایی؟!
صدای ناله بلند شد.
لنگان لنگان به طرف صدایی که شنیده بودم رفتم.
_ الوند...؟!
دوباره صدای ناله...
آلوین پوف بلندی کشید.
پایم تیر کشید، صورتم درهم جمع شد. بی توجه رو به آلوین گفتم:
_ باز چی شده...؟!
آلوین دست هایش را به تکه سنگی کوبید.
احیانا هنگام ریزش تونل
سنگی، کلوخی، چیزی به مغزش برخورد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 15 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 42
با تعجب و تحیر به دست کلید نگاه کردم.
_ کلید اتاق ممنوعه؟!
حرصی سوئیچ را از جیبش درآورد و ماشین را قفل کرد.
_ آره. حالا زودباش. دیر می رسیم!

***

درحالیکه در زمین خاکی به سمت پناهگاه می رفتیم، خاری در پایم فرو رفت. آخم را در گلو خفه کردم. لعنتی!
عصبی خم شدم.
حرصی خار را از ساق پایم بیرون کشیدم و با عصبانیت و بی توجه به طرفی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 14 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 43
به خودم آمدم و اخم ریزی کردم.
ننگ تر از اینکه یک پسر بیاید و برایت از پنس بالا برود و درش رو هم باز کند؟!
به خودت بیا دختر! حالا درسته این دفعه هیچ محافظی جلوی در نیست ولی خب دلیل که نمیشه، میشه؟
لج کردم.
آستین های پاره پوره ام را تا کرده و بالا زدم. معلوم نیست این محافظ ها کدوم گوری ان!
جدا از اینکه عجیب بود صدای بمب را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 15 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 44
آلوین ابرویش را بالا انداخت و با صدایی آرام از یکی از دوقلوها، که حالا نکرده بودند لباس هم شکل نپوشند، پرسید:
_ حمید؟!
متعجب سر تکان دادند.
با حرص برگشتم و سر آستین یکی از دوقلو ها که روبرویم و آلوین را که کنارم بود کشیدم عقب که میشد گفت در درون راهروی تاریک نرسیده به راهروی سیمرغ قرار گرفتیم. آخر سر همان سه راهی ایستاده بودیم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 14 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 45
آلوین اخمی کرد.
_ بری اونجا چیکار؟
با غرور سرم رو بالا گرفتم و دهان باز کردم:
_ بررسی اوضاع! کار از محکم کاری عیب نمی کنه.
نیشخندی زد:
_ هیچ کدوممون هم نه، فقط تو بری اتاق ممنوعه!
اخم کردم:
_ مگه من چمه؟
ابرویم را بالا انداختم و ادامه دادم:
_ از خیلی ها سرتر تشریف ندارم که دارم!
آلوین پوزخند صداداری زد:
_ از کجا معلوم بهمون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 14 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 46
باید سریع در رم!
از دود های حاصل شده از انفجار تقریبا هیچی نمونده بود.
در جا بلند شدم و شروع به دویدن کردم هنوز چند ثانیه نگذشته خودم روی زمین پرت کردم. چیزی درست از بالای سرم رد شد!
سومین حدس درست، داره از صداخفه کن استفاده میکنه!
همینو کم داشتم. لعنتی! لعنتی!
همونطور که تو حالت خوابیده بودم سرم رو به عقب برگردوندم. نامرد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 13 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 47
با احساس درد بهوش اومدم. ذهنم بیدار بود و جسمم خواب.
دستم رو به سرم گرفتم. من...کجام؟!
تکونی به خودم دادم. پلکام بدجور سنگین بودند. خواستم بلند شم که...
_ آخ!
لـ*ـبام رو بهم فشردم و با دستم منبع درد رو فشار دادم تا از شدت درد کم کنم که دستم پانسمانی رو لمس کرد. هرلحظه هوشیارتر می شدم. دستم...تیرخوردنم...!
سریع باز کردن چشمام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 14 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 48
به طرفش برگشتم. یه پرونده طوسی رنگ دستش بود.
بی توجه به دستش که به طرفم دراز شده بود، نگاهم رو به دور اتاق گردوندم.
رنگ پرونده ها فرق داشت. یه دسته لجنی، یه دسته آبی نفتی، یه دسته قرمز، یه دسته طوسی و یه دسته مشکی!
جالبیش این بود که بر اساس رنگ چیده نشده بودند، همینطور قاطی پاتی...
و نکته بعدیش هم این بود که تک و توک پرونده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 13 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا