- عضویت
- 9/2/21
- ارسال ها
- 170
- امتیاز واکنش
- 2,693
- امتیاز
- 213
- زمان حضور
- 8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 59
پشت وانت وایساده بودم.
شدت باد مدام شالمو شل می کرد طوری که همش دست به شال بودم.
پر شالمو گرفتم و یک بار دیگه ام دور گردنم پیچوندم.
بهتر شد!
الوند جلو کنار راننده نشست و آلوین هم کف وانت نشسته بود و با گوشیش ور می رفت.
نگاهم به جاده بود و ساختمون های بلندی که هرلحظه بیشتر نمایان تر می شدند.
ماشین ها هم بیشتر...
نمیدونستم باید...
پشت وانت وایساده بودم.
شدت باد مدام شالمو شل می کرد طوری که همش دست به شال بودم.
پر شالمو گرفتم و یک بار دیگه ام دور گردنم پیچوندم.
بهتر شد!
الوند جلو کنار راننده نشست و آلوین هم کف وانت نشسته بود و با گوشیش ور می رفت.
نگاهم به جاده بود و ساختمون های بلندی که هرلحظه بیشتر نمایان تر می شدند.
ماشین ها هم بیشتر...
نمیدونستم باید...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com