خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 69
با احساس افتادن چیز سنگینی روم و تنگی نفس از خواب پریدم.
_ هیییییعععععع
هنوز از شوک بیداری ناگهانی و عجیبم درنیومده بودم که با صدای جیغ گوش خراش کسی، غریزی گوشامو پوشوندم
_ جییییییییغغغغغغ...راست میگفت!
کوفت زهرمار راست میگفت
اومدم بپرم به طرف تیکه پارش کنم که...
درجا کپ کردم!
زل زده بودم به یه جفت چشم شبیه خودم!
چشمامون مو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • قهقهه
  • خنده
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، Reyhan.t و 6 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 70
طلوع با خنده دهن باز کرد که سپهر سرخ شده و تند گفت:
_ میگم چیزه...یعنی...خب دیگه وقت صبحونه اس!
همه سر میز!
و جلدی در رفت.
ابرو بالا انداخته نگاه از در گرفتم.
_ جریان چیه؟
طلوع نیشخند شیطونی زد.
_ آخ آخ اگه بدونی..
ریز ریز خندید.
الوند هم همراهیش کرد.
کنجکاو لبه تـ*ـخت نشستم.
_ مگه چی شده؟
طلوع هیجان زده خم شد.
_ این داش سپهر شما...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • قهقهه
  • ناراحت
Reactions: Elaheh_A، SAEEDEH.T، Meysa و 6 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 71
آلوین
جرعه جرعه از شیرموزم نوشیدم و همینطور به صفحه لـ*ـب تاپم زل زدم.
تک تک حرکات شاهین رو زیرنظر گرفته بودم.
تو اتاقش نشسته بود و کتاب می خوند.
هه! آدم بی ارزش عوضی ای مثل اون رو چه به کتاب!
توی ابله از کتاب چی میدونی اصلا!
ناگهان در باز شد و الوند مضطرب پرید تو
با تعجب نگاهش کردم
خیلی آشفته بنظر می رسید
لـ*ـب تاپ رو بستم و به طرف...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Elaheh_A، SelmA، SAEEDEH.T و 6 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 72
الوند مشخص بود که هنوز حواسش سرجاش نیست و فکرش هنوز درگیره؛
اما بازم پرسید:
_ چیشده حالا خبر پرهام رو میگیری؟
دوباره لـ*ـب تاپ رو باز کردم و نگاهی به شاهین انداختم.
_ دیروز نزدیکای عصر شاهین رفت به اتاق کنترل...
نمیدونم اما احساس میکنم دوربین ها رو دستکاری کرده.
از اونجایی که نمی تونم از دوربین ها چیزی بفهمم گفتم شاید پرهام یا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Reyhan.t، Meysa، Elaheh_A و 6 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 73
وای! وای!
دندون هام رو روی هم ساییدم.
عوضی لعنتی!
بیشتر حرصم این بود که نمیتونستم کاری کنم. مشتم رو محکم رو تـ*ـخت کوبوندم.
یک ساعته تمام! یک ساعته تمام نشستم دارم کتاب خوندن آقا رو نگاه می کنم؟!!
وای که من لهت می کنم تورو عوضی
الوند جفت پا پرید وسط مورد عنایت قرار دادنم:
_ وای آلوین!
عصبی بودم؛ سر الوند خالی کردم:
_ چیه چه مرگته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Reyhan.t، SAEEDEH.T، Meysa و 6 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 74
"الماس"
روی مبل های سلطنتی مقابل تلویزیون با طلوع نشسته بودیم؛
هرچند نگاهم به تلویزیون بود اما هیچی نمی فهمیدم.
فقط اینو میدونستم که طلوع با فلشش داره یه سریال میبینه!
نه هیچی از فیلم می فهمیدم و نه حتی اسمشو میدونستم.
ذهنم خالی و سفید بود
اصلا نمیدونستم چمه ولی به هیچی فکر می کردم.
هیچی هیچی!
با صدای زنگ از فکر دراومدم.
یعنی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Reyhan.t، SAEEDEH.T، SelmA و 6 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 75
با چهره ای زار رو به طلوع کردم:
_ مهمونی خانوادگی گرفتین؟
طلوع درحالیکه سراغ تماس دومش می رفت جواب داد:
_ مگه بهت نگفتن؟
کل فامیل خبردار شدند تو پیدا شدی؛
همشون اصرار داشتن دیروز بیان ولی الوند مخالفت کرد.
البته منم باهاش موافقم، باید شب اول رو در کنار خانواده اصلیت می گذروندی.
اگه اینجوری یهویی همه می ریختیم سرت خب...
بهرحال...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • قهقهه
  • خنده
Reactions: Meysa، رز سیاه، M O B I N A و 5 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 76
بلافاصله بعد از قطع تماسم با پرهام صدای زن بلند شد:
_ الماس مادر این پاکت مال توئه؟
فریادی از درونم بلند شده بود که بگوید این "مادر" گفتن رو بس کند!
اما باز بیخیال به سمت اتاق نشیمن رفتم که زن رو که جارو برقی به دستش بود دیدم که دست دیگه اش پاکت سفیدی بود
به محض دیدن پاکت...
_ وای!
_ چی شد مادر؟
راه خودم رو از میون مبل ها باز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، Reyhan.t، Meysa و 5 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 77
غرولندی کردم:
_ این هزاربار طلوع! من از رنگای روشن متنفرممم!
دوباره دستم رو کشید:
_ بیخیال شو دختر؛ این چه سلیقه مزخرفیه تو داری آخه...
سه ساعته دارم اینور اونور می گردونمت، هزارتا مانتوی خوشگل موقر و سنگین بهت نشون دادم هر دفعه یه بهونه ای آوردی!
این زشته! این مدلش مطابق سلیقه ام نیست! این رنگش فلانه! اون رنگش پشمدانه!
بابا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: رز سیاه، Z.A.H.Ř.Ą༻، Reyhan.t و 5 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 78
مانتو رو تن زده بودم
به طرز وحشتناک و دردآوری بهم می اومد!
آهی کشیدم.
آخرین بهونه ام هم برای رد کردن خرید مانتو به فنا رفت.
هرچند...
بیخیالش!
با صدای تق تق در نگاه از خودم در آینه اتاق پرو برداشتم.
دیگه کم کم داشتم از اینکه به حرفی که به الوند زدم عمل نکردم پشیمون می شدم!
تموم اون حرفارو زدم چون که از شادی ته چشمای الوند که به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • خنده
Reactions: رز سیاه، Z.A.H.Ř.Ą༻، Reyhan.t و 5 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا