خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 29
اصلا مگر خندیدن ممنوع و جزو قوانین اصلی نبود؟! پس چرا این ها می خندیدند؟
انگار پارتی اشان بدجور کلفت بود و از آن "جهنم نوردان" اصیل نبودند!
بازدمم را با فشار بیرون دادم.
با تثبیت دیوار، فضا کمی تاریک شده بود.
تاریک تاریک!
تنها چیزی که دیده می شد پله های مارپیچی شکل عریض بود.
انگار در یک فضای استوانه ای شکل بودیم. قدم اول را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 23 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 30
درحالیکه تند تند پله هارا دوباره پایین می رفتیم، میان نفس نفس زدن هایم، گفتم:
_ به نظرت این موضوع چه معنی ای میتونه داشته باشه؟
قفسه سـ*ـینه ام می سوخت. دلم درد می کرد. تشنه ام بود. حتی ذهنم هم دیگر از آن همه فشار و هیجان درد می کرد.
یک شب، آن همه اتفاق!
اما...
جهنم نوردی یعنی همین!
سوختن، درد، تشنگی و خستگی!
ساعت مچی ام را نگاه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 19 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 31
_ در ورودی رو باز کن. امتحان سوم رو رد کردن، میرن که رئیس رو ببینن.
نفسی از سر آسودگی کشیدم.
مرد نقابدار نقاب از سر برداشت.
یک صورت بیضی شکل، ابروهای کلفت، چشمان ریز قهوه ای، پوستی پر از چین و چروک و یک زخم عمیق و کاری در کنار چشم سمت راستش.
صدایی بلند شد. قیژ!
در همان زمان دیوار خالی قیژ دیگری صدا داد و تکان خورد،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، Zeynab Savary و 17 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 32
پوزخندی زدم. این آزمون ها دیگر زیادی تکراری شده بود، مگر نه؟
دیگر شورش را درآورده بودند، مگر نه؟
نیازی به واکنش نبود. شده بودم آرامش قبل از طوفان!
دهان باز کردم.
_ خب که چی.
توقع داشتند شوکه شوم، مگر نه؟
مرد جوان ... نه! رئیس.
رئیس تعجب کرده بود، حتی آلوین.
طوفان داشت از راه می رسید! صدایم رفته رفته خشن تر می شد.
_ در این...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • گریه‌
  • ناراحت
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 19 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 33
نفس نفس می زدم. حالم بد بود!
آلوین نیشخندی زد.
_ خب چیکار کنیم؟!
پوزخند صداداری زدم. مردم همین بودند!
برایشان حرف از درد که می زدی، دلشان به رحم نمی آمد، زبان نیشدارشان تغییری نمی کرد، درکت نمی کردند!
اصلا چرا درد و دل کردم؟! چیزی عوض می شد؟!
رئیس بهت زده زمزمه کرد.
_ آلوین!
اخم هایم درهم رفت. چشمانم یخ زد. صدایم سرد و جدی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 20 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 34
_ شاهین حوصلتو ندارم همین الان از جلوی تلویزیون بیا کنار. وفتی میگم نمیرم یعنی نمیرم! یک کلام. حالا هم برو اون طرف دارم اخبار می بینم.
_ اتفاقا میری چون من دارم میگم. این یه دستور از طرف مافوقته! انقدر هم تلویزیون تلویزیون نکن برا من. حالا دوتا جوجه سرباز توی خط مرزی مردن مگه اتفاق مهمی افتاده؟!
_ شاهین یکاری نکن بزنم جوری لهت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 19 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 35
با تعجب برگشتم.
صدایش دوباره بلند شد.
_ عوض نشدی
پوزخندی زدم. بعد از یکسال پیدایش شده بود که چه؟ که زخم بزند؟
حوصله این یکی را دیگر اصلا نداشتم. بلند شدم و روی دسته مبل نشستم.
پا روی پا انداختم و به حالت عقب خم شدن دست هایم رو قرار دادم.
زبان باز کردم.
_ از این طرفا. بعد از اون گندی که بالا آوردی دیگه این طرف ها ندیدمت.
تیر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 18 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 36
با احساس تشنگی شدیدی از خواب بیدار شدم.
چشمان خواب آلودم را به دور اتاق گرداندم. گلویم از تشنگی می سوخت. ملحفه را کنار زدم و سر جایم نشستم.
موهای بلندم را با دست راستم به عقب راندم و دست چپم را به سمت پارچ روی عسلی بردم.
با چشمان بسته و خواب آلود، در تاریکی پارچ را کج کردم.
عصبی نچی کردم. پارچ خالی بود.
خسته بودم و هیچ حوصله...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 17 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 37
برای اولین بار در این چندسال ترسیده بودم! وضعیت الوند، ترسیدن الوند، پریشانی آلوین، صدای لرزانی که الوند از آرش شنیده بود، همه مرا می ترساند!
با تشویش گفتم:
_ آره همون اخباره. یادمه. چی شده حالا؟! مگه آرش چی می گفت.
الوند با وحشت و سراسیمه درجا ازجا پرید. به سمت زیر تختش دوید و خم شد.
مدام تکرار می کرد:
_ باید بریم... داره دیر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 17 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 38
مدام گوشه شالم را درهم گره و باز می کردم.
ذاتا آدم خونسردی بودم، اما اینبار کمی فرق داشت. مسئله مهمی وجود داشت که باید روشن می شد.
صبر کن!
چگونه...؟
یعنی...
دست به لبه صندلی ها گرفتم و خودم را به جلو کشیدم.
_ صبر کنین! کسایی که مهران و مهراد رو کشتن،
به قطع وارد پناهگاه شدن و این یعنی...
الوند با حرص حرفم را ادامه داد.
_ بین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SAEEDEH.T، رز سیاه، SelmA و 16 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا