خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل‌و یک

درش کمی باز بود وارد اتاق شدم رو مبل دراز کشیده بود طبق معمول دستش رو صورتش بود. از دستش عصبانی بودم! هنوز کمی جای سیلیش می‌سوخت.
به چه حقی به من سیلی می‌زنه؟ بی کس گیر آورده؟
روی تـ*ـخت درازکشیدم و سعی کردم به اینکه چیزی روش ننداخته توجه نکنم، فایده نداشت. بلند شدم و عصبی ملافه‌ای برداشتم و با زیر لـ*ـب غرغر کنان روش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 11 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل‌ودو
صدای علیرام رو از پشت سرم شنیدم:
-خوشت اومده؟
ترسیدم و هینی گفتم:
-حیف سوارکاری بلد نیستم.
علیرام همونطور که نزدیک اسب می‌شد تا نوازشش کنه:
-یادت میدم.
باتعجب بهش نگاه کردم! می‌خواست یادم بده؟ علیرام؟
علیرام وقتی برگشت و قیافه متعجبم رو دید گفت:
-چیه؟ چرا تعجب کردی؟ مگه دوست نداری!
چیزی نگفتم.
علیرام اسب رو از جاش بیرون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 11 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_ چهل‌و سه
لبخندپهنی رو صورتم نشسته بود، هرچقدر اسب بیشتر می‌تاخت صدای خنده هام بلندتر می‌شد؛ انگار همه چیز رو فراموش کرده بودم، فراموش کرده بودم الان کجام؟ فراموش کرده بودم کسی که انقدر نزدیك بهم نشسته همونیه که رویاهام رو خراب کرد.
فراموش کرده بودم شالم از سرم افتاده و موهام می‌خوره به صورت علیرام!
فقط من بودم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 11 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_چهل و چهار

اتاق تاریك بود و خدا رو شکر متوجه نمی‌شد که زیرچشمی می‌پامش. کتش رو روی صندلی انداخت و به تـ*ـخت خواب نگاه کرد. چون از پنجره نور می‌تابید روش من می‌تونستم تقریبا واضح ببینمش. کمی تعجب کرد.
وای خدایا. این می‌خواد لباسش رو عوض کنه؟ محکم چشمام رو فشردم روی هم. صدای قدم هاش رو شنیدم، رفت سمت سرویس حمام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 11 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_چهل و پنج

***
با نیلا تو نشیمن نشسته بودیم و صحبت می‌کردیم یهو نیلا چشماش رو ریز کرد و مرموز گفت:
-شیطون دیروز تو مزرعه وقتی بیدار شدم نبودی، علیرام هم نبود.
بهش نگا کردم و خیلی عادی گفتم:
-من اطراف رو نگاه می‌کردم که یهو چشمم به یه اسب افتاد‌.
نیلا با ذوق گفت:
-ععه پس مرواریدُ دیدی؟
با تعجب گفتم:
-مروارید؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 11 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#ـپارت_ چهل و شش

پایین پله ها که رسیدم تا چشمش به من خورد بلند شد و همزمان که بیرون می‌رفت گفت:
-بیا.
دنبالش رفتم و کنار ماشین وایسادم. اوف. این ماشین خیلی گنده است.
من تا بخوام سوارشم دلم نابود می‌شه که. اون موقع که حالم خوب بود به زور سوار می‌شدم حالا که دیگه..
قبل اینکه سوار بشه گفتم:
-می‌شه نریم دکتر؟
علیرام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 11 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_ چهل و هفت

وارد رستوران شدیم یه رستوران بزرگ و شیك بود،
سر میز نشستیم.
برگشتم سمت علیرام:
-کجا باید دستام رو بشورم؟
علیرام:
-بیا نشونت بدم.
من:
-نه بگو خودم میرم.
جلو آیینه سرویس بهداشتی وایسادم و چند مشت آب به صورتم زدم. نمی‌دونم چرا امشب انقدر صورتم، چشمام و نگاهم مظلوم شده!؟
آب رو بستم و رفتم سرمیز.
علیرام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 11 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 9 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_چهل و هشتم

تا صبح نتونستم بخوابم. هرکاری کردم خوابم نبرد، طاقتم سرشده بود رفتم سمت در قبل اینکه بکوبم به در صدای علیرام رو شنیدم که انگار باگوشی حرف می‌زد.
علیرام:
-رسام این پسرهٔ عوضی ردمون رو زده.
-...
صدای علیرام عصبی و بلند بود:
-اه لعنتی پسر سردار سگ صفت آردا. دست بردار نیست عوضی
-...
صدای پاهاش رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 10 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_چهل‌و نهم

باهم رفتیم تو پارك قدم زدیم، دوساعت بعد برگشتیم خونه.
هردو با خنده وارد پذیرایی شدیم که با دیدن علیرام تو جام خشك شدم!
با صورتی برافروخته جای همیشگیش نشسته بود.
نیلا هم مثل من زبونش بند اومده بود:
-علیرام م‍..
علیرام آروم گفت:
-برو بالا..
نیلا سعی کرد توضیح بده اما نزاشت:
-بخدا تمنا تقصیری‍..
علیرام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 6 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا