خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_پنجاه

تا صبح از درد خوابم نبرد ضعف کرده بودم و حالم خوب نبود. دلم گرفته بود. خیلیم گرفته بود!
گلوم خشك شده بود.
فك کنم ظهر بود که در باز شد و نیلا با گریه اومد پیشم، کنارم نشست چند ثانیه خیره نگام کرد و سرش رو انداخت پایین و یهو زد زیر گریه.
"به کجآ رسیدَم که به حآلم بغض می‌کنند و می‌بآرند. نبآرید خرآبم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 6 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_پنجاه‌ویک

هوای آسمون گرفته بود. خبر از بارون می‌داد.
صدای تمنا داشت نابودم می‌کرد. دستام رو روی گوشم فشردم. فایده ای نداشت. قلبم می‌سوخت!
بارون شروع به باریدن کرد و این دختر با گریه هاش داشت قلبم رو سولاخ می‌کرد.
چیکار کردی علیرام باهاش. چطور دلت اومد؟
چطور تونستی تو چشمای مظلومش نگاه کنی و زجرش بدی؟
گریه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 7 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_پنجاه‌و دوم
*تـمـنـا*
با سوزش گلوم چشمام رو باز کردم. رو پیشونیم یه دستمال حس کردم.چی‌شده؟ چم شده؟
سرم رو کمی برگردونم که با علیرام روبه رو شدم!!
اون اینجا کنار من چی می‌خواست؟
رو دستش خوابیده بود. درست مثل یه پسربچه!
موهاش روی پیشونیش پخش شده بود.
لبخند بی جونی رو لـ*ـبم نشست. اما بایادآوری کاراش اخمام توهم رفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 6 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_پنجاه و سه
***
بعد از ناهار گوشی علیرام زنگ خورد و بالبخند رفت
طبقه بالا، علیرام و لبخند؟ حتما شخص خاصی باهاش
تماس گرفته. ازجام بلند شدم که راشل گفت:
-راحتش بزار, انگد(انقد) نچسب بهش.
خدایا! ببین کی داره بهم میگه نچسب هه. برگشتم تو چشماش نگاه کردم و گفتم:
-هـع. چی؟ تو آخرین کسی هستی که می‌تونه همچین
چیزی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_پنجاه‌و چهار

یه ساختمون کوچیك بود. رفت توش و از پله ها بالا رفت پشت سرش رفتم. طبقه دوم پشت یه در وایساد و تقه ای به در زد. یه دختر 3_4ساله در رو باز کرد!!
حتما... دخترشه!! ..
پشت سرش یه خانوم با چادر اومد.!
قلبم‌..قلبم یجوری شد!! حس کردم چشمهٔ اشکام جوشیـد.
آب گلوم رو قورت دادم و سعی کردم تسلطم رو به دست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_پنجاه‌و‌ پنج

متوجه نگاه های غضبناك علیرام به رستاک بودم.
دیگه برام علیرام فقط یه نامرد نیست؛ یه علیرامِ نامرد خیـ*ـانت کاره!
چند دقیقه بعد علیرام بلند شد اومد کنارم نشست و دستش رو پشت سرم گذاشت. دوست نداشتم کنارم باشه! اما وقتی نزدیك می‌شد دلم. می‌لرزید!
علیرام و رسام و رستاک مشغول صحبتای کاری شدن.
نگاه های گاه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_پنجاه‌و ششم

تعجب کردم منظورش چی بود که اسم نیلا رو آورد:
-نیلا چی!؟
بااومدن نیلا رسام ساکت شد سرش و انداخت پایین.
نیلا:
-عا شمااینجایین؟
لبخندی زدم و جوابش رو دادم:
-اوهوم. همینجوری نشسته بودیم. من فکر میکردم تو رفتی بخوابی؛ خواب نبودی!؟
نیلا همونطور که سمت آشپزخونه می‌رفت گفت:
-چرا خواب بودم، ولی تشنم شد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 6 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_پنجاه‌و هفتم

*ت‍ـمـنـا*
خیلی دلم گرفته بود. یك هفته گذشته بود؛ ولی هنوز وقتی به این فکر می‌کردم که علیرام زن و بچه داره
دلم آتیش می‌گرفت. آخه چرا؟
داشتیم صبحونه می‌خوردیم و من همش تو فکر زن و بچه علیرام بودم، که صدای نیلا من رو از فکر بیرون آورد:
- علیرام می‌شه مارم باخودت ببری پیش بچه ها؟
بچه ها؟ منظور...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، M O B I N A و 5 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_پنجاه‌و هشت

رسام هممون رو دعوت کرده بود خونش برای امشب.
آدم خوبی بود. حواسم هست همیشه سعی داره حال و هوام رو عوض کنه!
ساعت 19بود، جلوی آیینه شالم رو روی سرم مرتب می‌کردم که علیرام اومد‌ داخل. بی جهت از تو آیینه زل زده بودم بهش. از اینکه فهمیده بودم اون خانوم همسرش نیست قلبم شاد بود!چرا؟
از اینکه دیدم چه آدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، M O B I N A و 6 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_پنجاه‌و نه

یعنی کی به علیرام زنگ زد! چرا یهو رفت؟
بعد از رفتن علیرام رسام مثل قبل پر انرژی نبود ولی سعی می‌کرد شوخی هاش رو حفظ کنه. کم کم نیلا روی مبل خوابش برد. رسام با دیدن نیلا یکم هول شد. تندتند نفس می‌کشید.!
آب گلوش رو قورت داد و رفت و بایه ملافه برگشت.
باتردید سمت نیلا رفت و خیلی باملایمت ملافه رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، MaRjAn و 5 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا