خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست

ازخواب بلند شدم طبق معمول رقیه خانوم برام صبحونه آورد. حوصلم حسابی سر رفته بود. هرطوری بود تا ساعت2 وقتم رو گذروندم بعدشم خوابیدم. باصدای چرخش کلید تو در ازخواب بلند شدم.
رقیه خانوم:
-دخترم بیا پایین فاخر خان باهات کار داره. ورفت.
بامن کار داره؟ وخواسته برم پایین؟
از پله ها پایین رفتم و سمت نشیمن رفتم. علیرام و نیلا رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 12 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست‌و یک

باهم رفتیم تو تراس نشستیم. از اول براش تعریف کردم، از همهٔ آرزوها ‌‌و رویاهام که قراربود باحسین به حقیقت تبدیل شه. از همهٔ اشکام و بی کسیام تو این مدت.
نیلا از شدت تعجب نمی‌تونست حرف بزنه:
-چـ.. چی؟ علیرام! آخـ آخه. اون اصلا... همچین آدمی نیست! چرا باید همچنین کاری کنه؟
پوزخندی زدم و گفتم:
-هه‌. اون بیرحم تراز این...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 10 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست‌و دو

هردو صورتامون خیس از اشک بود. خدایا این دختر چه چیزایی که نکشیده!
حالا می‌فهمم چرا علیرام انقدر روی نیلا حساسه!
متوجه شدم حال نیلا خوب نیست! عرق سرد کرده بود ترسیدم تشنج کنه•
با نیلا مشغول حرفای دخترونه بودیم و قهوه می‌خوردیم که علیرام اومد:
-نیلا؟
نیلا بی توجه مشغول قهوش بود. اینبار محکم تر صداش زد:
-نیلا!
نیلا عصبی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 10 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست‌و سه

حرفای نیلا مثله چاقو تو قلبم فرو رفت:
-تمنا من رو ببخش. ببخشم که نمی‌تونم کمکت کنم. نمی‌تونم فراریت بدم. خیلی دوسِت دارم ولی نمی‌تونم. علیرام همه کسه منه. تنها داراییمه که به داشتنش افتخار می‌کنم. نمی‌تونم بهش پشت کنم. نمی‌تونم برخلاف میلش کاری کنم. درکم کن. فقط من رو ببخش!
فقط تونستم بگم:
-باشه.
و روی قالیچهٔ وسط اتاق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 10 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست‌و چهار

رسام بایه حالت خاصی تماشاشون می‌کرد.
نیلا سریع بردم تو اتاقش. در کمدش رو باز کرد:
-چی بپوشم حالا؟ اوم. میای ست کنیم؟
بهش نگاه کردم و گفتم:
-من نمیام نیلا.
نیلا:
-حرفشم نزن. بخاطر توعه که می‌خوایم بریم.
یهو جرقه ای تو ذهنم خورد:
-باشه میام.
به سلیقهٔ نیلا ازلباسای خودش پوشیدم. نیلا مانتو متوسط آبی آسمونی و شال و شلوار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 10 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست‌و پنج

داشتم کلافه می‌شدم. پس این نیلاکجا موند؟
همون صدا:
-خوشکلم جواب بده.
عصبی گفتم:
-گم‌شو.
وقتی حرف می‌زد چندشم می‌شد یه جوری حرف می‌زد:
-اوع. چشم چشم. فقط چقد ناز داری. خونم همین نزدیکاست عشقم ‌‌داشت حالم رو بهم می‌زد. آشغال. یهو مچ دستم رو از رو لباس گرفت.
چشمام گردشد و تا اومدم بلند بشم.
صدای عصبی علیرام رو شنیدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 10 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست‌و شش

علیرام بلند فریاد زد:
-وایسا.
پام پیچ‌ خورد افتادم. داشت بهم می‌رسید. دوباره بسختی بلندشدم و دوییدم. مچ پام بدجور می‌سوخت. تمنا این آخرین راه نجاتته، بدو. دستم از پشت کشیده شد و برم گردوند.
سیلی محکمی بهم زد که تنفرم رو نسبت بهش دو برابر کرد. کثافط. مظلومانه اشکام روی صورتم می‌ریخت. بارون به صورتم سیلی می‌زد و هرثانیه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 11 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست‌و هفت
دیدم یه دختر جوون اومد. چند دقیقه بعد صدای نیلا از پشت در اومد:
-تمنا. تمنا.
رفتم پشت در:
-بله؟ چی‌شده؟
نیلا با صدای آرومی گفت:
-باید بیارمت بیرون. خب؟
با حالت متعجبی گفتم:
-یهو چی شد؟ اتفاقی افتاده؟
نیلا انگار داشت یه چیزی رو مخفی می‌کرد:
-نه نه. چیزی نشده. فقط باید بیارمت بیرون.
یهو درباز شد. نیلا اومد داخل.
پرسشی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 10 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست‌و هشت

نیلا رفت و نیم ساعت بعد راشل اومد. نیلا ازعمد دراتاق‌ رو قفل نکرده بود.
راشل:
-به به. تمنا خانم. خوب کیسی را تور کرده ای؛ ولی این را بدون که علیرام فگد(فقط) و فگد مال من هست. نمی‌دونم چطور گولش زده ای اما من نمی‌زازم.
تو هیچ وگت (وقت) به زیبایی من نمی‌رسی‌‌. هه. بزودی ازتو خسته و پیش من می‌آید.‌ اوکی؟
چی فکرکرده؟ من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 10 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست‌و نه

نمی‌دونم چرا؟ ولی دوست داشتم عطرش رو نفس بکشم. با بوییدن عطرش حس امنیت بهم دست می‌داد. اما چرا؟ چرا از عطرش حالم بهم نمی‌خوره؟
ملافه رو تازیر گردنم کشیدم ‌و بینیم رو فروکردم تو بالشش.
«علیرام»
چشمام رو باز کردم و نشستم. دستی به گردنم کشیدم. چشمم به تمنا افتاد. بی اختیار سمتش رفتم. پتو ازروش کنار رفته بود کمی ازموهاش از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 11 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا