- عضویت
- 18/8/21
- ارسال ها
- 93
- امتیاز واکنش
- 1,119
- امتیاز
- 153
- سن
- 21
- زمان حضور
- 1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_هشتاد
*علیـرام*
اوف. از رو تـ*ـخت بلند شدم و شروع کردم به رژه رفتن تو اتاق، مشتم رو کوبیدم تو دیوار.
آخ تمنا. آخ. لعنتی چیبودی تو؟ چرا نبودت انقدر حس میشه لعنتی.
خدایا دارم دیوونه میشم. من چمه؟ چرا دوسدارم الان اینجا بود.
گوشی رو برداشتم و شماره رو گرفتم:
-الو! خبری شد؟
ظفر:
-فاخرخان یکی از خاستگارهای تمنا...
*علیـرام*
اوف. از رو تـ*ـخت بلند شدم و شروع کردم به رژه رفتن تو اتاق، مشتم رو کوبیدم تو دیوار.
آخ تمنا. آخ. لعنتی چیبودی تو؟ چرا نبودت انقدر حس میشه لعنتی.
خدایا دارم دیوونه میشم. من چمه؟ چرا دوسدارم الان اینجا بود.
گوشی رو برداشتم و شماره رو گرفتم:
-الو! خبری شد؟
ظفر:
-فاخرخان یکی از خاستگارهای تمنا...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان کینهای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com