خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی

یهو علیرام اومد کنارم و موهام رو آروم زیر شالم کرد. قلبم‌، قلبم داشت از دهنم در می‌اومد. حس می‌کردم صدای تپش قلبم رو علیرام هم می‌شنوه.
آب گلوم رو قورت دادم. راشل باحرص و نیلا بالبخند نگاهم می‌کردن. ازشدت تعجب و هیجان قلبم رو هزار بود.
سرم رو بلند کردم و به چشماش نگاه کردم. اون ولی نگاهش به موهام بود. انگار یه لبخند محو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 11 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی‌و یک

بیخیال عکس شدم و رفتم کنار پنجره‌.
***
ساعت 9شب بود رفتم تواتاق علیرام که بخوابم. همین‌که در رو بازکردم و رفتم تو یهو علیرام با یه حوله سفید دور کمرش ازحموم بیرون اومد. دوباره قلبم بی قرار شد. سریع برگشتم:
-م‍ من. نمی‍ نمی‌دونستم شما. تو.. می‌شه لباستون رو زود تر بپوشین؟
چند دقیقه بعد گفت:
-خیلی خب پوشیدم. می‌تونی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 11 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی‌و دو

هه. فکر کنم علیرام خونه نبود. نیلا اومدپیشم:
-دختره افاده‌ای کج و کوله. نکبت از کله صبح اینا رو جمع کرده دور خودش و پز میده. هی این رو می‌خوام اون رو می‌خوام، نه این خوب نیست.«اه اه».
یه نگاه به راشل انداختم بد برگشتم سمت نیلا و گفتم:
-بیخیال نیلا. ولش کن.
نیلا سوالی نگام کرد و گفت:
-راستی تو می‌خوای چی بپوشی؟
بی تفاوت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 11 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی‌و سه

نیلا چرخی دورم زد و گفت:
-دقیقا مثله یه پرنسس شدی. عالی.
بهش نگاه کردم و گفتم:
-لباسم یکم شلوغ نیست؟
نیلا:
-نه خوبه؛ چون لَختِ شلوغ دیده نمی‌شه. راشل سکته می‌کنه. تواین مهمونی ازهمه جا حتی انگلیس و استانبول میان.
به آینه نگا کردم و به نیلا گفتم:
-چیزی رو موهام نیست. مؤذبم.
نیلا:
-ع اره. راستی، علیرام عمرا بزاره موهات...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 11 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی‌و چهار

صدای راشل خط کشید روی خطی که نگاهمون رو به هم وصل کرده بود.
راشل:
-علیرام اینجایی!
هردو دستپاچه نگاهمون رو گرفتیم. راشل تاچشمش به من افتاد دهنش باز موند. لباساش بیش از اندازه باز و ل‍*ختی بود. درسته تو خارج زندگی کرده و فرهنگش متفاوته اما قطعاً می‌دونه تو ایران باید رعایت کنه لااقل تاحدودی. دکلته قرمز بشدت کوتاهی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 9 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی‌و پنج

وقتی دید دست نمیدم با لبخند دستش رو عقب کشید:
-بانوی زیبا خودتون رو معرفی نمی‌کنید؟
علیرام سریع جواب داد:
-همسرم. خانوم اصالت.
مرده دوباره روبه من پرسید:
-اسم کوچیکتون چیه خانم اصالت؟ البته اگه اشکالی نداره‌؟
علیرام دوباره نذاشت من حرفی بزنم و جوابش رو داد:
-می‌خوای ما رو همین جا نگه داری؟
راهنماییمون کرد ب داخل باغ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 10 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی‌و شش

علیرام دستم رو تو دستش گرفت و دنبال خودش کشوندتم. وسط جمعیت رقصنده ایستادیم. تاحالا این سبکی نرقصیده بودم و بلد نبودم. با حرص گفتم:
-چرا دروغ گفتی؟ من کِی پیشنهاد رقص دادم؟
علیرام:
-فعلا برای جلوگیری از پچ پچا سعی کن برقصی.
با حرص گفتم:
-من بلد نیستم!
با تک خنده‌ای گفت:
-چی؟
به چشماش نگا کردم و گفتم:
-همین‌که شنیدی‌...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 10 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی‌و هفت

دستم رو محکم ترفشرد:
-اون زبونت رو به دهن بگیر وگرنه یه بلایی سرت میارم.
صورتم از درد در هم جمع شد گفتم:
-وحشی دستم رو ول کن‌‌. داریم می رقصیم یا کشتی می‌گیریم؟
من جدی گفتم اما خنده رو تو چشمای علیرام دیدم.
علیرام:
-متوجه‌ای داری پام رو لگد می‌کنی؟
خودم رو کمی عقب کشیدم. از اون همه نزدیکی دلم یجوری می‌شد! بوی عطرش مشامم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 10 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی‌و هشت

نمی‌دونم چرا؟ ولی چشمام پر از اشك شد! لـ*ـبام رو روی هم فشردم و رفتم اون سمت باغ. یه جای خلوت روی تاب دونفره نشستم. دلم گریه می‌خواست. بعد از شنیدن آهنگ علیرام. دلم نا آروم شده بود! اما چرا؟ نمی‌دونم. سرم رو روبه آسمون شب گرفتم. خدایا قراره با زندگیم چیکار کنی؟
رستاک:
-تنها نشستین.
سریع اشکم رو پس زدم و خودم رو جمع و جور...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 10 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی‌و نه

«علیرام»
متوجه تمنا شدم که به سمت گوشهٔ باغ رفت و بلافاصله رستاک دنبالش رفت. مردیکهٔ...، دنبالشون رفتم. رستاک گستاخانه بافاصله کمی از تمنا روبه روش نشسته بود و زل زده بود بهش‌! عصبی شدم و نذاشتم بیشتر از این تمنا زیر نگاه هیـ*ز رستاک بمونه. دستم رو سمتش دراز کردم ولی از اونجایی که دختر لجبازیه حدس زدم قبول نکنه برای همین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، YeGaNeH و 12 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا