#پارت_۹
#آیناز
- خب کاری داشتی؟
دستهاش رو تو جیب شلوار پارچهایش برد و بیمقدمه و یکهو زمزمه کرد:
- حق امضا!
نه امکان نداره تا این حد به خودش جرات بده! بهت زده گفتم:
- حق چی؟
- تو که از من بهتر میدونی حق امضا... میدونم سرت شلوغه و وقت نداری برای همین نیازی نیست دیگه هی بیای...
#آیناز
- خب کاری داشتی؟
دستهاش رو تو جیب شلوار پارچهایش برد و بیمقدمه و یکهو زمزمه کرد:
- حق امضا!
نه امکان نداره تا این حد به خودش جرات بده! بهت زده گفتم:
- حق چی؟
- تو که از من بهتر میدونی حق امضا... میدونم سرت شلوغه و وقت نداری برای همین نیازی نیست دیگه هی بیای...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
✺اختصاصی رمان رگ بی رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com