رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#پارت۱۱
یواشکی به سمت اتاق مامان اینا رفتم.
خداروشکر رمز گاوصندوق رو میدونستم وگرنه الان کارم زار بود.
طلا هام رو به همراه کمی پول تو کیفم خالی کردم و زودی رفتم به اتاقم، باید هرچه زود تر وسایلم رو بر میداشتم واز خونه میزدم بیرون.
خداروشکر فاطیما هم رفته بود اتاقش
چون دلم نمیخواست لحظه ای که...
#پارت۱۱
یک اصطبل بزرگ چوبی که بوی مدفوع اسبها کل فضای آن را گرفته بود. صدای شیهه اسبها هر چند ثانیه یک بار شنیده میشد.
لاریسا نگاهش به خونهای خشکیده بر دستانش، قفل شده و در این وضعیت نگران کاههای چسبیده به لباسش نبود.
صدای هامان را از پشت دیوار چوبی کنارش میشنود:
- لاریسا خوبی؟
آهی...
#پارت۱۱
#آیناز
ابرویی بالا انداختم و دست به سـ*ـینه نشستم. کمی به جلو متمایل شدم و گفتم:
- فکر میکنم به توافق رسیدیم؟
اون هم به جلو خم شد و جواب داد:
- بله بله، قبل از حضورم تحقیق کرده بودم دربارهتون و میدونم که در عرض یک سال که از شروع فعالیت رسمیتون تو حوضهی حقوق و وکالت میگذره چه...
#پارت۱۱
حرف زدن با او بی فایده بود، او مرا تعقیب کرده که انتقام بگیرد.جرارد به سمتم هجوم آورد، موهایم را در دست گرفت و کمرم را محکم به تیر برقی که پشتم بود کوبید، تحقیر دیگر کافی بود باید قبل از آنکه شدت درد زیاد شود و تضعیفم کند کاری میکردم، تمام توانم را در نوک پای راستم قرار دادم و به ساق...