نویسنده این موضوع
#نبض_سرنوشت
#پارت_29
کتم و برداشتم و گفتم:
- من رفتم شماها راحت باشید
مریم خندید و گفت:
- مارو ببین واسه کی داریم حرف میزنیم.
جوابش رو ندادم و اومدم بیرون. به طرف شرکت حرکت کردم و به امیر پیام دادم که امروز میام شرکت.
واسه اولین بار خوشحال شدم که نرفتم شرکت آقا جون و با امیر شریک شدم .
درسته کلی...
#پارت_29
کتم و برداشتم و گفتم:
- من رفتم شماها راحت باشید
مریم خندید و گفت:
- مارو ببین واسه کی داریم حرف میزنیم.
جوابش رو ندادم و اومدم بیرون. به طرف شرکت حرکت کردم و به امیر پیام دادم که امروز میام شرکت.
واسه اولین بار خوشحال شدم که نرفتم شرکت آقا جون و با امیر شریک شدم .
درسته کلی...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان نبض سرنوشت | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com