نویسنده این موضوع
برگشتم طرف فرنوش جون و گفتم:
- سلام زن دایی.
دستمو گرفت و گفت:
- دیگه زن دایی نداریم فقط مامان.
خاله ساره هم به تائيد حرفش سری تکون داد و گفت:
- آره مادر شوهرم عین مادر خود آدمه
آیلین لبخند ژکوندی زد و گفت:
- ولی عروس انقدر تنبل من ندیده بودم! این همه ظرف شستم نشسته اینجا حرف میزنه دریغ از یه ذره کمک.
با این حرفش آذین و کبری خانم زدن...
- سلام زن دایی.
دستمو گرفت و گفت:
- دیگه زن دایی نداریم فقط مامان.
خاله ساره هم به تائيد حرفش سری تکون داد و گفت:
- آره مادر شوهرم عین مادر خود آدمه
آیلین لبخند ژکوندی زد و گفت:
- ولی عروس انقدر تنبل من ندیده بودم! این همه ظرف شستم نشسته اینجا حرف میزنه دریغ از یه ذره کمک.
با این حرفش آذین و کبری خانم زدن...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان نبض سرنوشت | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com