خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,311
امتیاز واکنش
24,414
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 6 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
برگشتم طرف فرنوش جون و گفتم:
- سلام زن دایی.
دستمو گرفت و گفت:
- دیگه زن دایی نداریم فقط مامان.
خاله ساره هم به تائيد حرفش سری تکون داد و گفت:
- آره مادر شوهرم عین مادر خود آدمه
آیلین لبخند ژکوندی زد و گفت:
- ولی عروس انقدر تنبل من ندیده بودم! این همه ظرف شستم نشسته اینجا حرف می‌زنه دریغ از یه ذره کمک.
با این حرفش آذین و کبری خانم زدن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نبض سرنوشت | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، دونه انار، ~ریحانه رادفر~ و 3 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,311
امتیاز واکنش
24,414
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 6 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
گوشی رو قطع کردم و گذاشتمش تو کیفم.
آذین رو صدا زدم و بهش گفتم می‌رم یکم استراحت کنم.
رو تـ*ـخت دراز کشیدم و چشمامو بستم و سعی کردم به اتفاقات این یه ماه فکر کنم؛
به ماهان فکر کنم
به خانواده ای که از ته قلبم همشون رو دوست دارم با اینکه مدت کمیه می‌شناسمشون.
کمتر احساس تنهایی می‌کنم و بیشتر دلتنگ پدر و مادرم هستم.
هوای این روز ها را دوست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نبض سرنوشت | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، دونه انار، ~ریحانه رادفر~ و 3 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,311
امتیاز واکنش
24,414
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 6 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
شیطون خندید و گفت:
- این ماهانم که کل زندگی مارو ریخته رو دایره. راستی...
چشماش برق زد و ادامه داد.
- دیشب خوش گذشت؟
با یادآوری دیشب قرمز شدم.
صدای خندش بالا رفت و گفت:
- دختر قیافت خیلی باحال شده مگه چیکار کرده؟
آب دهنمو قورت دادم و خیلی خلاصه براش گفتم.
پکر شد و گفت:
- خاک تو سر بی عرضه اش کنن فقط همین؟!
حرصی نگاش کردم که گفت:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نبض سرنوشت | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، دونه انار، ~ریحانه رادفر~ و 3 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,311
امتیاز واکنش
24,414
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 6 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستشو رو شونم گذاشت و غمگین گفت:
- چقدر طول میکشه تا آروم شم؟
دستمو رو دستش گذاشتم و گفتم:
- بستگی به زخمت داره اینکه چقدر وضعیتش وخیمه.
سخته فراموش کردن پس نکن ولی ازش درس بگیر... یاد بگیر قلبت رو دیگه ساده نبازی.
چه ساده قلبمان را دو دستی چسبيده ايم… که مبادا کسی آن رو بدزدد و عاشقمان کند؛
غافل از اينکه برای عاشق کردنمان، عقلمان رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نبض سرنوشت | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، دونه انار، ~ریحانه رادفر~ و 3 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,311
امتیاز واکنش
24,414
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 6 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
سینا به زور لبخندی می‌زنه و می‌گه:
- راست می‌گه من یکم امشب خستم، بهار جای من.
آذین لم می‌دهد رو مبل.
- خب پس من می‌گم بهار.
ماهان نگاهی بهم می‌ندازه و می‌گه:
- اگه عسل نبرد من به جا سامان شام میدم. اگه بهار برد آذین می‌ده.
بهار پوزخندی میزنه و می‌گه:
- قبول
بعدم می‌شینه جای سینا.
سعی می‌کنم با دقت بازی کنم. نمی‌خوام ماهان ببازه هر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نبض سرنوشت | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، دونه انار، ~ریحانه رادفر~ و 3 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا