نویسنده این موضوع
"ماهان"
- وای بسه دیگه امیر چقدر غر میزنی!
چشم غره ای بهم رفت و گفت:
- ماهان تو یکی حرف نزن اصلا!
شاداب خنده ای کرد وگفت:
- بابا بیچاره خواسته زن بگیره دیگه چرا انقدر اذیتش میکنی؟
امیر عصبی گفت:
- من از همه بیشتر مشتاق بودم که زن بگیره و سر و سامون بگیره؛ ولی نه با این دختر!
دستی به موهام کشیدم و گفتم:
- چرا الکی شلوغش میکنی؟...
- وای بسه دیگه امیر چقدر غر میزنی!
چشم غره ای بهم رفت و گفت:
- ماهان تو یکی حرف نزن اصلا!
شاداب خنده ای کرد وگفت:
- بابا بیچاره خواسته زن بگیره دیگه چرا انقدر اذیتش میکنی؟
امیر عصبی گفت:
- من از همه بیشتر مشتاق بودم که زن بگیره و سر و سامون بگیره؛ ولی نه با این دختر!
دستی به موهام کشیدم و گفتم:
- چرا الکی شلوغش میکنی؟...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان نبض سرنوشت | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com