خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- و می‌خوام همیشه مال من باشی.
لبخند زدم و گفتم:
- این قلب چهار ساله که فقط برای تو می‌تپه.
کنارم نشست و گفت:
- چه جوری عاشقم شدی و چه جوری تو این چهار سال پای این عشق موندی؟
لبخند زدم و گفتم:
- سال 96 بود. برای اولین بار آهنگت رو گوش کردم. «نه نگو بهم هیس» بود. از اونجا شدی خواننده مورد علاقه‌م. وقتی می‌رفتم مدرسه همه راجع به خوشگلیت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 19 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- خانومی حاضری یه استوری با هم بگیریم؟
امیر رو کرد به رهام و گفت:
- همه با هم بگیریم بهتره.
حرفش رو تأیید کردیم. نگین شالش رو درست کرد و قرار شد که به جای استوری، لایو بگیریم. امیر گوشیش رو در آورد و شروع کرد به لایو گرفتن.
گوشی رو طرف خودش گرفت و گفت:
- ماشاءالله همین یه دقیقه شدیم پونصدتا. خب سلام می‌کنم به خانواده خوب ماکان و البته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • قهقهه
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 18 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- تو زن هم گرفتی هنوز آدم نشدی پسر؟
رو کردم به مامان و گفتم:
- مامان کجاش رو دیدی، تازه دیوونه‌تر هم شدم.
مامان سرش رو به نشونه تأسف تکون داد و اومد و گوشم رو کشید و با خودش برد.
- عه مامان درد گرفت. مامان!
- بیا ببینم پسره‌ی شیطون. عروسم رو یه‌کم راحت بذار.
به زمزمه نگاه کردم که دیدم داره ریز‌ ریز می‌خنده. برات دارم خانوم خوشگله! از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
  • ناراحت
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 17 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگین
از شدت خواب داشتم بیهوش می‌شدم و فقط از این خجالت می‌کشیدم که من برم سینا هم میاد و من آب می‌شدم‌. به همه‌شون دقت کردم که دیدم دارن فیلم می‌بینن. فرصت خوبی بود. سریع جیم شدم طرف اتاق و خوشحال بشکن زدم و گفتم:
- موفق شدم.
شروع کردم به مسخره‌بازی در آوردن و بشکن می‌زدم و می‌پریدم و اصلاً حواسم نبود. یهویی دیدم سینا روبه‌رومه. نگاهش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 17 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
رهام
از خواب بلند شدم. ساغر عین بچه کوچولو‌ها خواب بود. لبخندی زدم و روش پتو کشیدم و بلند شدم. به گوشیم نگاه کردم. یا علی! پنجاه‌تا میس‌کال. دیدم اولی سیناست، به خودش زنگ زدم.
- الو؟
- سلام داداش کاری داشتی؟
- سلام رهام قرار بود شام بریم بیرونا. یادت که نرفته؟
زدم تو سرم که ساغر ترسید و بیدار شد.
- بگم یادم رفت چیکار می‌کنی؟
سینا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 17 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
مهدی
حاضر شدم تا بریم که ریحانه گفت:
- مهدی زشته دستِ خالی بریم. پس تا من آماده بشم می‌شه بری یه جعبه شیرینی بگیری؟
لبخند زدم و گفتم:
- آره عزیزم. من می‌رم تو هم آماده شو.
لبخند زد و سرش رو تکون داد. رفتم بیرون که دیدم همه‌شون در حال حرف زدن هستن و زهرا طبق معمول تو گوشیشه.
- مامان با اجازه‌تون من برم یه کاری دارم. باز میام دنبال...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • ناراحت
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 16 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- ماساژ قلب. عجله کنین!
شروع کردن به ماساژ دادن قلب؛ اما تأثیری نداشت.
- دستگاه شوک. بذارش روی 200.
اون یکی پرستار دستگاه رو داد به مرد و گفت:
- آماده‌ست.
شوک رو زد؛ اما باز هم هیچی. گریه می‌کردم و فقط اسم خدا رو صدا می‌زدم. دستش رو گرفتم و گفتم:
- مهدی تو رو خدا من رو تنها نذار. مگه قرار نبود همیشه با هم باشیم؟ می‌خوای اول زندگیمون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 16 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- پرستار کمکشون کنین. عجله کنین.
پرستارها ریحانه رو بردن و بعد از چند دقیقه مهدی رو هم بردن تو اتاقش و بهمون اجازه ملاقات ندادن تا بهوش بیاد.
***
امیر
اعصابم خیلی خُرد بود. چرا باید فلج بشه؟ چرا مهدی؟ اون این‌همه به همه‌مون کمک کرد. اینه مزد تموم کارهاش؟ اینکه فلج بشه؟ واقعاً چه حکمتی تو این کار بوده؟
همه‌مون حالمون خراب بود. یعنی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 16 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
مهدی
چشم‌هام رو آروم باز کردم. اولش دیدم تار بود؛ اما کم‌کم تونستم واضح ببینم. سرم درد می‌گرفت و نمی‌تونستم تکونش بدم. دستم رو روش گذاشتم و چشم‌هام رو روی هم گذاشتم. سعی کردم پاهام رو جابه‌جا کنم؛ اما تکون نمی‌خوردن. دست‌هام رو برداشتم و دوباره سعی کردم؛ اما دریغ از یه تکون کوچیک. چی شده؟ چرا پاهام تکون نمی‌خوره؟ در باز شد و دکتر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 16 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- مهدی هر وقت که مرخص شدی آماده باش که قراره پیشِ من کار کنی.
با تعجب بهش نگاه کردم و به پاهام اشاره کردم و گفتم:
- با این پاها؟
لبخندی زد و گفت:
- آره با همین پاها. ما که فقط ایستاده عکس نمیندازیم. استثنائاً تو این مدتی که حالت این‌جوریه عکسای نشسته ازت می‌گیریم. تو کم جذاب نیستیا.
خندیدم. به پاهام نگاه کردم که دیگه برای یه مدت تکون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 15 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا