خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
امروز قرار بود من و ریحانه، مهدی رو ببریم بیرون تا یه‌کم هوا بخوره. از قبل سینا کلی استوری گرفت و پست گذاشت و کسی نمی‌تونه شایعه درست کنه. حاضر شدم که برم که یهو یکی از پشت تو حصار دست‌هاش قرارم داد. عطری که زده بود فقط می‌تونست مال سینا باشه. روم رو طرفش کردم که من رو بیشتر به خودش چسبوند و گفت:
- بدون اینکه بیای پیش من که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 15 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
سینا
ساعت نزدیک‌های هشت بود و ما آماده بودیم که موزیک‌ویدیو رو پخش کنیم.
طارق سریع گفت:
- حالا!
و تمام! موزیک‌ویدیو «عشق یعنی» هم پخش شد. واقعاً براش خیلی زحمت کشیدیم. دلم می‌خواست این موزیک‌ویدیو رو با نگین بگیرم؛ اما همیشه همه چیز باب میلت پیش نمی‌ره.
صدای پویا اومد:
- سینا امشب یه‌کم دیرتر برو. یه‌کم روی موزیک بعدی کار کنیم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 15 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
از اینکه سینا نبود احساس تنهایی می‌کردم. کنارِ پنجره وایستاده بودم و به بیرون نگاه می‌کردم. ساعت دوازده شده بود؛ اما هنوز نیومده بود. سرم رو انداختم پایین و رفتم طرف کشوی سینا و یکی از پیراهن‌هاش رو برداشتم و رفتم رو تــخت و پیراهن رو به خودم چسبوندم و اشک ریختم. عطرش هنوز روی پیراهن بود. با تمام وجودم اون رو بو کردم و شروع...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 15 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
چشم‌هام رو آروم باز کردم. خواستم تکون بخورم؛ اما نمی‌تونستم. درست که نگاه کردم دیدم توی حصار دست‌های سینا محاصره شدم. نگاهش کردم که دیدم خوابه. لبخند زدم. رو صورتش فوت کردم که چشم‌هاش تکون خوردن و باز شدن. بهم نگاه کرد و لبخند زد و حصار دست‌هاش رو تنگ‌تر کرد.
- سلام زیبای دوست‌داشتنی!
- سلام آقای جذابم!
موهام ریخت روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • قهقهه
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 15 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- کجاش خنده داره؟
نگین با خنده گفت:
- همه جاش.
امیر دنبالش کرد و اون هم سریع جیم زد. من و سینا هم بهشون می‌خندیدیم.
***
دو ماه بعد
مهدی
نفس عمیقی کشیدم و حاضر بودم. هفته قبل، عملم رو انجام دادم و امروز که اول اسفنده، باید پاهام رو حرکت بدم.
همه بچه‌ها اومدن پیشم؛ حتی رهام و امیر که باید برای موزیک جدیدشون کلی وقت صرف می‌کردن هم اومدن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 14 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
داشتم می‌رفتم مغازه تا یه چیزهایی بخرم تا برای امشب با سینا بخوریم. همون‌طور که داشتم می‌رفتم یکی از پشت دهنم رو گرفت و با خودش برد. تقلا کردم که ولم کنه؛ اما نتونستم.
بالاخره دهنم رو ول کرد. به فرد روبه‌روم نگاه کردم. نمی‌شناختمش. این دیگه کیه؟ تا می‌خواستم این سؤال رو بپرسم دنیا رو سرم خراب شد. از پشت دو نفر هم‌زمان بهم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 14 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- ندیدی کی زدش؟
با اشک به چشم‌هاش نگاه کردم و سرم رو به نشونه منفی تکون دادم.
امیر با حرص ضربه‌ای به فرمون زد و داد زد. ترسیدم؛ اما می‌خواستم آرومش کنم. دستم رو تو دستش گذاشتم و گفتم:
- امیر عزیزم آروم باش. اگه تو این‌جوری کنی نگین همه‌چی رو حس می‌کنه؛ مخصوصاً اگه داداشش باشه.
بهم نگاه کرد. غم رو توی چشم‌هاش می‌دیدم. دستم رو سمت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 14 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
ساغر
- چرا امشب این‌جوری کردین؟
زمزمه بهم نگاه کرد و گفت:
- امشب دخترا پیشِ همن و آقایون پیشِ هم.
عجب!
ریحانه بهم نگاه کرد و گفت:
- ساغرجون یه امشب رو بدون رهام بخواب خواهر.
همه خندیدن که گفتم:
- من که می‌دونم چقدر دلت می‌خواد الان همه‌مون بریم و مهدی فقط پیشت باشه خانومی.
همه خندیدیم.
واقعاً نمی‌دونستم دلیل این مهمونی چیه. حتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
  • ناراحت
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 14 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشم‌هام رو بستم که صدای شلیک بلند شد. همه جیغ کشیدن. چشم‌هام رو آروم باز کردم. بهم تیر نخورده بود. ریحانه هنوز پشتم بود. پس تیر به کی خورد؟ به زهرا نگاه کردم که دیدم آروم زانو زد و افتاد زمین و بیهوش شد. صدای شبنم اومد:
- اهورا!
به اهورا نگاه کردم که دیدم اسلحه تو دستشه و به زهرا شلیک کرده. رفتم سمتش.
- اهورا تو خوبی؟
بهم نگاه کرد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 14 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- مهدی عزیزم، بیخیال شو.
- نخیر امروز بد کار دست خودت دادی خانوم کوچولو.
همین‌جوری که می‌دویدم پام به لـبِ فرش گیر کرد و افتادم پایین که از شانس گند بنده مهدی هم افتاد که افتاد روی شکمم.
- آخ مهدی! چی می‌خوری انقدر شبیه خرس سنگین شدی؟
شیطون نگاهم کرد و گفت:
- لازمه که بگم؟
منظورش رو فهمیده بودم و مشتی نثار بازوش کردم. دوباره داشت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 14 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا