خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
رهام
کنسرت داشت شروع می‌شد و من و امیر نشسته بودیم و مسعود هم افتاده بود به جونمون.
- مسعود تموم نشد؟ دخترا انقدر وقت تلف نمی‌کنن برا آرایششون. اون وقت ما...
مسعود همون‌جوری که می‌خندید گفت:
- رهام دو دقیقه وایستا الان تموم می‌شه.
امیر هم از اون‌ور غر می‌زد. در باز شد. حوصله نداشتیم ببینیم کیه.
مسعود یه نگاه به طرف کرد و گفت:
- خانوم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 18 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
با کمال خونسردی روی صندلی‌ها نشستم؛ چون نقشه‌هام همه طبق برنامه عملی شده بودن. صدای سوت اومد که فهمیدم اهورا می‌خواد حرف بزنه. به گوشواره‌م دست زدم.
- بله؟
- نگین یه چیزی شده.
- چی؟
- شاهرخ چندتا دختر رو دزدیده و می‌خواد امشب تو مهمونی بفروشتشون.
عصبی شدم و گفتم:
- اهورا ما باید نجاتشون بدیم. تو اول از همه به دانیال بگو.
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 18 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- زمزمه؟
با گریه گفت:
- آقا اهورا تو رو خدا نجاتمون بدین!
دستش رو باز کردم و بعد رفتم سراغ اون دو‌تای دیگه که یکیشون ساغر بود و اون یکی رو نمی‌شناختم. با اخم بهشون نگاه کردم که داشتن گریه می‌کردن.
- حواستون رو جمع کنین. کارتون با امیر و رهام رو هنوز فراموش نکردیم.
با گریه گفتن:
- آقا اهورا به‌خدا مجبور شدیم. به‌خدا شاهرخ‌خان مجبورمون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 18 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
همه چیز حاضر و آماده بود. یه نگاهی به خودم انداختم و گفتم:
- دیگه تموم شد.
اهورا بهمون گفت که اون دخترها زمزمه و ساغر و یه دختر دیگه بودن. قرار شد نجاتشون بدیم و این کار رو هم می‌کنیم. رفتم بیرون و به طرف سالن اصلی رفتم. سالن اصلی خیلی بزرگ بود و نسبت به هال اندازه و جای بیشتری داشت. داخلش با میزهای کوچیک که باید سرِ پا وایسی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 19 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- با این کارا اشوان برمی‌گرده؟ یه‌کم فکر کن شاهرخ، مقصر مرگ اشوان منم یا تو؟
عصبی گفت:
- زیادی حرف زدی. بهتره یه‌کم زبونت رو کوتاه کنم.
صدای سگک کمربندش رو شنیدم. دانیال و درسا می‌خواستن بیان جلو که با چشم فهموندم که الان نه. مهدی و اهورا خیلی داشتن جلوی خودشون رو می‌گرفتن. دوتا از افراد شاهرخ هم سینا رو محکم گرفته بودن. سینا داد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 19 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- یه راه هست؛ اما ریسک زیادی داره. اگه موفقیت‌آمیز باشه دیگه به این وضع دچار نمی‌شه و می‌تونه دوباره به زندگی برگرده.
سریع گفتم:
- چه راهی؟
دکتر بهم نگاه کرد و گفت:
- شما آقای درخشنده هستین و شماها هم آقایون هادیان و مقاره هستین. چرا انقدر برای این دختر نگرانین؟
رو کردم به دکتر و گفتم:
- آقای دکتر اون دختری که الان داره با مرگ دست و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 18 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
دانای کل
روی سرش کلاه مخصوص گذاشتن و لباس‌هاش رو با لباس‌های عمل جراحی عوض کردن. هر لحظه بی‌جون‌تر می‌شد و هر کسی که بیرون منتظرش بود این رو حس می‌کرد؛ مخصوصاً سینا. سینایی که چشم‌انتظار عشقش بود که صحیح و سالم از اتاق عمل بیرون بیاد. دستگاه‌ها رو از بدنش جدا نکردن و با همون دستگاه‌ها از اتاق بیرون رفتن. چشم‌های همه پر از اشک بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 17 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
چند روز بعد
امیر
با رهام داشتیم می‌رفتیم پیشِ سینا که برای آهنگ جدیدش کنارش باشیم. ساعت یه ربع به هفت بود و آهنگ سینا ساعت هفت قرار بود پخش بشه. کنارِ شرکت نگه داشتیم و پیاده شدیم. رفتیم داخل و مستقیم رفتیم تو اتاق سینا.
- سلام داش سینا چطوری؟
لبخند زد و گفت:
- سلام داداش. خوبم. داریم آماده می‌شیم تا پخشش کنیم.
لبخند زدیم و روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 17 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
به لباسم نگاه کردم. کت و دامن سرمه‌ای که تو تنم خیلی خوب خودش رو نشون می‌داد. نمی‌دونم چرا استرس داشتم. انگار که برای اولین بار بود که داشتم سینا رو می‌دیدم. خدایا امشب رو به‌خیر بگذرون! از تنها چیزی که تو این دو ماه ناراحت بودم، این بود که سینا با رزاخانوم موزیک‌ویدیوی «عشق یعنی» رو درست کرده و باید بگم خیلی دارم حسودی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 17 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- سامان جان تو با سینا برام فرقی نداری و پسرِ خودمی. خدا رو شکر خودت هم عقد کردی و یه خانوم خیلی خوب نصیبت شد و اگه اجازه بدی ما خواهرت رو برای آقا سینامون خواستگاری می‌کنیم.
امیر یهو گفت:
- اعتراض دارم.
رهام گفت:
- وارد نیست.
من ریز ریز می‌خندیدم که شبنم گفت:
- الان ببین چه فیلم طنزی درست می‌شه. اگه می‌شد ازشون فیلم می‌گرفتیم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 18 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا