خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- مامان این نره‌غول من رو عین توپ شوت کرد. یه چیز بهش بگو دیگه.
مامان کفگیر رو بالا برد و می‌خواست بزنه تو سرش که سریع در رفت.
مامان هم یه «امان از دست شما» گفت و رفت. ساغر اومد و روی پاهام نشست و گفت:
- نگین زنگ زد. با سینا می‌خوان برن لباس عروس ببینن. گفتن شما هم بیاین.
موهاش رو دست کشیدم و گفتم:
- اگه تو الان بخوای لباس عروس بپوشی،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • خنده
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 14 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
سینا دستم رو نگه داشت و با هم به‌طرف پاساژ رفتیم. رهام و امیر هم اومدن و قرار شد ما دخترها همه با هم بریم پرو کنیم.
باهم رفتیم طرف اولین مغازه و رفتیم داخل. فروشنده تا ما رو دید بلند شد و سلام کرد و احترام گذاشت.
- می‌تونم کمکتون کنم؟
سینا به ما اشاره کرد و گفت:
- برای خانومامون دنبال لباس عروسای خیلی قشنگ می‌گردیم.
مرده یه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 14 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- موش کوچولو چه جوری می‌خوای بیرونم کنی؟
آخ مگه من زورش رو دارم؟ یهو یه فکری به سرم زد. لبخندی زدم که سینا اول تعجب کرد. دست‌هام رو دور گردنش بردم و سرش رو به سرم نزدیک کردم. خدایا به امید تو!
- باید جا داشته باشم که کارم رو انجام بدم.
فک کرد می‌خوام نازش کنم؛ اما کور خوندی عزیزم! می‌خوام بیرونت کنم.
عقب عقب رفت تا به در رسیدیم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 13 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
ساغر
لباسم رو پوشیدم و رهام منتظر بود تا صداش بزنم که ببینه. می‌ترسیدم خوشش نیاد؛ اما چه کنم؟
- رهام؟
سرم رو انداختم پایین. پاهاش رو دیدم که توی اتاق اومد. توانایی نداشتم که سرم رو بلند کنم.
صدای جذاب و گیراش رو شنیدم:
- ساغر بلند کن سرت رو.
آروم سرم رو بلند کردم و به اون تیله‌های مشکیش زل زدم. لبخند روی صورتش نشست و دستش رو روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 13 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
مهدی
عکاس مشغول عکس گرفتن بود و من هم مدام ژست‌هام رو عوض می‌کردم.
- آقای عمادی یه‌کم استراحت کنین. بقیه رو بعد استراحت میندازم.
سرم رو تکون دادم و از اتاق خارج شدم و به‌طرف اتاق خودم رفتم. خسته شده بودم. روی صندلی نشستم و ساعدم رو روی چشم‌هام گذاشتم.
همون‌جور که چشم‌هام رو روی هم گذاشته بودم یهو صدای داد سامان بلند شد:
- مهدی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 13 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
بالاخره کارهامون تموم شد. لباس عروس‌هامون رو هم انتخاب کردیم. دامادهای عزیز هم لباس‌هاشون رو ست انتخاب کردن. انقدر خوشگل شده بودن که نمی‌شد چشم ازشون برداشت. الان هم اومدیم خونه که یه‌کم استراحت کنیم.
روی تـخت دراز کشیدم و طولی نکشید که خوابم برد.
***
چشم‌هام رو آروم باز کردم و به اطرافم نگاه کردم. توی بیمارستان بودم؛ اما چه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
  • عجیب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 13 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتی بهوش اومدم روی تـخت بودم. از روی تـخت بلند شدم و کنارِ پنجره فلزی حفاظ‌دار نشستم و سرم رو روی دیوار گذاشتم. من دیوونه نیستم. نیستم. من با سینا رفته بودم لباس عروس ببینم. من با سینا عقد کردم. اونها خواب نبود. نبود.
همین‌جور که به اینها فکر می‌کردم در باز شد و یکی اومد تو. نگاهش نکردم. یه قرص جلوم گرفته شد.
- بخورش.
- من دیوونه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 13 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
زانوهام رو جمع کردم و دست‌هام رو دورش حلقه کردم و خودم رو تکون می‌دادم.
- من دیوونه نیستم. من دیوونه نیستم.
سینا چرا نمیای من رو ببری؟ سینا یعنی عشقت دروغ بود؟ سینا مگه نگفتی عاشقمی؟
گریه می‌کردم. من خرد شده بودم. تو یه روز همه‌چیم رو از دست دادم. همه اون لحظه‌ها خواب بود. من و سینا عاشق هم نبودیم. داداشم زنده نموند. مهدی وجود نداشت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عجیب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 13 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
کارم شده بود غصه خوردن و اشک ریختن توی این چهار دیواری. من مطمئنم که اونها خواب نبوده. من زنِ سینام. مطمئنم. من دیوونه نیستم.
در باز شد و همون پرستاره اومد تو. با لبخند قرصی رو بهم داد و گفت:
- بخور دخترم، حتماً سرت درد گرفته. بخور مسکنه.
می‌دونستم داره دروغ می‌گه تا لـب به اون کوفتی بزنم؛ اما کور خوندی.
قرص رو گرفتم و گذاشتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • گریه‌
  • ناراحت
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 13 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
دو هفته بعد
نگین
دو هفته‌ست که توی این چهار دیواری هستم. تو این دو هفته سه روزش رو بهم شوک می‌دن و قرص می‌ذارن دهنم که باید بگم قورت نمی‌دم. ادای بچه‌ها رو در میارم. می‌خوام ببینم تا کی نگهم می‌دارن. من مطمئنم دیوونه نیستم. من با سینا اون لحظات رو تجربه کردم؛ مطمئنم. من دیوونه نیستم.
در باز شد و زنه اومد داخل و با لبخند قرصی که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 13 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا