خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
بالاخره بعد از کلی درد کشیدن به بیمارستان رسیدیم. سینا سریع بلندم کرد و رفت داخل و داد زد:
- برانکارد بیارین.
پرستار با دیدن سینا بدون حرف زدن برانکارد آورد و من رو بردن تو اتاق؛ اما دیگه تحملم تموم شده بود و داد زدم:
- تو رو خدا اگه من می‌میرم بچه‌هام رو نجات بدین. خواهش می‌کنم!
دکتر اومد بالا سرم و گفت:
- زایمان زودرَس...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
  • گریه‌
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 12 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- خانوم‌ دکتر، ایست قلبی کرده.
بهش نگاه کردم که دیدم داره به دستگاه نگاه می‌کنه.
- باید بچه‌ها رو اول در بیاریم. اون‌جوری نمی‌شه نجاتش داد.
***
سینا
استرس تموم وجودم رو فرا گرفته بود و نمی‌تونستم کاریش کنم. همه منتظر بودیم که دکتر اومد بیرون و پشت سرش دوتا پرستار با دوتا بچه اومدن بیرون. خوشحال رفتم سمتشون. بچه‌ها رو نوبتی توی بغـلم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
  • پوکر
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 12 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگین لبخند زد و گفت:
- همه‌تون به‌خاطرم خیلی زحمت کشیدین و اذیت شدین. من رو ببخشین.
امیر رو کرد بهش و گفت:
- این حرف رو دیگه نزن؛ وگرنه کلاهمون بدجور می‌ره تو هما.
مشغول حرف زدن بودیم که در باز شد و پرستارها بچه‌ها رو آوردن.
نگین با دیدنشون خیلی خوشحال شد. پسرمون رو دادن دستش و دخترمون رو هم دادن دست من.
نگین از ته قلبش صورت سینان رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 11 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- عین بچه‌هاست.
خندید و حرفم رو تأیید کرد. رو کردم به پسرها و گفتم:
- خب بیاین بریم ناهار بخوریم. زمزمه تو هم ماتیار رو بذار رو تــخت سینان. خودش تاب می‌خوره می‌خوابه.
سرش رو تکون داد و ماتیار رو از سینا گرفت و رفت تو اتاق بچه‌ها.
من هم سینان و سلین رو توی روروئکشون گذاشتم و رفتم آشپزخونه.
شروع کردیم به خوردن. بعد از تموم شدن غذا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 10 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- رهام نمی‌تونم تحمل کنم که درد می‌کشه.
سرش رو نوازش کردم و گفتم:
- عزیزم دخترمون حالش خوبه. ببینش.
به آرام نگاه کرد که دست‌های کوچولوش رو تکون می‌داد. لبخند زد و کنارش دراز کشید و دستش رو انداخت روش و اون رو به خودش نزدیک کرد. لبخند زدم و سمت چپِ آرام دراز کشیدم و دست‌هام رو دورش انداختم. با لبخند به ساغر نگاه کردم و اون هم به روم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تعجب
  • ناراحت
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 10 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
بالا رو نگاه کردیم که دیدیم همدستش روی تراس ماتیار رو گرفته. زمزمه داد زد:
- بچه‌م رو بده آشغال!
زنه که مشخص شد عمه‌ی مهدیه گفت:
- زمزمه خانوم اول از تو شروع کردم؛ چون می‌دونم دل‌نازکی و زود می‌شکنی. اون شوهرت هم بعد پسرش نابود می‌شه.
این رو گفت و سریع از پنجره پرید پایین و فرار کردن. پشت سرشون دویدیم؛ اما بهشون نرسیدیم. زمزمه افتاد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 12 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
نمره به ناظر: مهلا جون خیلی ناظر خوبی هستن و خیلی خوب راهنمایی کردن.
پی‌گیری: پی‌گیری‌هاشون خوب بود و هر موقع اشتباهی داشتم می‌گفتن.
تایید رمان: موضوع خودم رو تایید کرد.
فرستادن تاپیک‌های مفید: نفرستادن.
ویرایش: خوب
اخلاق: مهلا خیلی خوبه.
زمان جواب‌دهی: خیلی زود جواب می‌دادن.
میزان رضایت: خیلی راضی بودم به عنوان اولین ناظرم.


رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: فاطمه عطایی، Sahariiiii، Dinaa jon و 8 نفر دیگر

زهرا.م

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/7/20
ارسال ها
102
امتیاز واکنش
819
امتیاز
263
سن
26
محل سکونت
Rain City
زمان حضور
18 روز 6 ساعت 26 دقیقه

رمان شما به کنترل کیفی منتقل می‌شود
قلمتان مانا و سرچشمه ذهنتان همیشه جوشان :گل:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، . faRiBa .، Dinaa jon و 5 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا