خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 1 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
اهورا
- یعنی چی؟
نگین با لحنی که می‌شد فهمید خودش هم از چیزی سر در نیاورده گفت:
- گفت پسر دوم. پسر دوم شایانه و اون پسر سومه. اشوان این وسط کجا رفته؟
من هم گیج شده بودم. باید می‌فهمیدم که اینجا چه خبره.
- از زیر زبون درسا بکش.
- چه جوری؟
- نمی‌دونم. تو اتاقش رو نگاه کن ببین عکس خانوادگی چیزی ندارن؟ بعد ازش سؤال بپرس.
- خیلی خب یه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 20 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 1 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
سینا
پشت اتاق عمل وایساده بودیم و همین‌جوری راه می‌رفتیم. همه کلافه شده بودیم.
امیر گفت:
- چرا نمیان؟
تا این رو گفت درِ اتاق عمل باز شد. به طرف دکتر رفتیم. رهام قبل همه‌مون گفت:
- آقای دکتر حالش چطوره؟
دکتر ماسکش رو زد پایین و گفت:
- خونریزی داخلی پیدا کرده بود که از قفسه سـینه‌ش بوده. متأسفانه الان تو کما رفتن. خدا سلامتی بده!
خدایا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 20 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 1 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
- نه، داداش من نرفته تو کما. بگو داری شوخی می‌کنی. تو رو خدا!
نمی‌دونم اون طرف بهش چی گفت که گریه‌ش بیشتر شد؛ اما یهو جاش رو اخم غلیظی داد و گفت:
- قبلاً فقط می‌خواستم به خاک بزنمش؛ اما الان تا جلوی چشمام زجر نکشه ولش نمی‌کنم. تو حواست به سامان باشه.
انگار میکروفون رو قطع کرد و با همون اخم غلیظ گفت:
- پدرتون دیگه زیاده‌روی کرد. من بعد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 20 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 1 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
امیر
با رهام داشتیم از بیمارستان برمی‌گشتیم. سینا خیلی ناراحت بود که جون نگین اونجا در خطر بود.
امیدوارم همه چی درست بشه. با صدای رهام به خودم اومدم.
- امیر!
بهش نگاه کردم که دیدم به روبه‌رو خیره شده. خدایا چرا؟
ترمز زدم و ماشین رو روبه‌روشون نگه داشتم و پیاده شدیم و به طرفشون رفتیم. به دست‌های هر دوشون که تو دست‌های اون دو تا پسره...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 20 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 1 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگین
بالاخره روزش فرا رسید. امشب شبیه که شاهرخ زمین می‌خوره.
به لباسم نگاه کردم؛ شلوار لی آبی با سارافن بلند همرنگش. یه آرایش ملیح کوچیکم کردم. قرار شد دانیال نقشه رو عملی کنه. خدا کنه که بتونه!
صدای سینا پیچید:
- نگین؟
دلم براش تنگ شده بود.
- جانم؟
- مواظب باش. اون همین‌جوری هم باهات مشکل داشت. شاید بهت شک کنه.
- مواظبم عزیزم! فقط تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 20 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 1 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
جون نداشتم؛ اما لبخند از روی لـب‌هام محو نمی‌شد. صدای فیلم پیچید:
«همه فکر می‌کنن شاهرخ خان آدم خوبیه و همیشه به همه کمک می‌کنه؛ اما چهره واقعیِ شاهرخ خان در اصلش یه قاتله. قاتل بهترین دوستش، مصطفی موسوی و زنش و بعد سیزده سال پسرش. این هم چهره پسرش که توی بیمارستان در حال جون دادنه.»
همه با تعجب به فیلم نگاه می‌کردن. شاهرخ با عصبانیت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 19 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 1 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوباره داشت می‌اومد طرفم که یهو در باز شد. به اون طرف نگاه کردم که دیدم مهدی و دانیال در رو باز کردن و اومدن داخل. دانیال به شایان حمله کرد. همه چی داشت عین خوابم پیش می‌رفت. فقط امیدوارم آخرش اون‌جوری نشه! مهدی اومد طرفم و دست و پاهام رو باز کرد. از ترس خودم رو تو حصار دست‌هاش جا دادم.
- هستی خانوم آروم باشین.
دانیال و شایان باهم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 19 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 1 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
رهام
رفتم خونه امیر. حوصله نداشتم تنهایی برم خونه.
ساعت ده صبح شده بود؛ اما من و امیر اصلاً حال و حوصله نداشتیم.
گوشیم زنگ خورد. نگاه که کردم دیدم از شرکته.
- سلام بفرمایین؟
- سلام رهام جان! خوبی؟
- چاکریم! شما خوبین؟
- ممنون رهام جان! خواستم بگم باید کنسرت بذارین. الان خیلی وقته می‌خوایم بذاریم؛ اما شما نتونستین. دیگه باید این دفعه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 19 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 1 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
سینا
روی صندلی نشسته بودم. رهام و امیر هم گفتن که امروز کنسرت دارن. به من هم زنگ زدن؛ اما باز هم مجبور شدم بهونه بیارم. به‌خاطر سامان؛ می‌ترسیدم بلایی سرش بیارن. رفتم طرف پنجره و دستم رو روی شیشه گذاشتم و به چهره برادری که خیلی برام عزیز بود نگاه می‌کردم.
- سامان بسه دیگه پا شو. چقدر می‌خوای بخوابی؟ مگه قرار نبود بری کنار بچه‌های...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 19 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 1 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
امیر
واقعاً دلم برای نگین تنگ شده بود. وقتی تو حصار دست‌هام قرارش دادم، همه چی رو انگاری فراموش کردم. خدایا خواهرم رو هیچ وقت ازمون دور نکن!
روی صندلی نشست و من و رهام هم بـغل دستش نشستیم. سینا هم فرستادیم اون‌ور که طلبکارانه بهمون نگاه کرد و گفت:
- آقایون کنارِ عشقِ من نشستینا. پس من چیکار کنم؟
رهام رو کرد بهش و گفت:
- تو برو برامون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 18 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا